تركان و بررسی تاریخ ، زبان و هویت آنها در ایران
حسن راشدی
مقدمه
تاریخی كه ما امروز از آن به عنوان تاریخ ایران نام میبریم و در مدارس و دانشگاههای كشور تدریس میشود, عموماً تاریخی است كه اساس و پایة آن بیشتر از زمان به حكومت رسیدن رضاخان و در ادامة حاكمیت خاندان پهلوی, به دست پرورش یافتگان مكتب باستانگرایی این دوران بنیانگذاری شده است كه آنرا میتوان «تاریخ پارسیان» نامید.
چرا كه مبدأ این تاریخ نه از زمان تشكیل حكومتهای بومی در سرزمینی كه امروز ایران مینامیم, بلكه از زمان به حكومت رسیدن هخامنشیان كه بنیان گذاران تاریخ پارسیان هستند شروع میشود؛ چنانچه در زمان محمدرضا پهلوی كه باستانگرایی دوران پهلوی مراحل تكاملی خود را طی میكرد مبداء تقویم ایران از هجری شمسی كه مبداء اسلامی داشت به شاهنشاهی, كه مبداء حاكمیت كوروش هخامنشی پادشاه پارس در ۵۵۰ قبل از میلاد را میرساند تبدیل شد! [1]
گرچه اسنادی كه در دست است و با موجود بودن كتیبههای زیادی كه به زبانهای سومری, ایلامی, اورارتویی و ماننایی نوشته شده است میرساند كه حدود ۴۰۰۰ الی ۴۵۰۰ سال قبل از حاكمیت هخامنشیان و سكونت اقوام مهاجر آریایی در سرزمینی كه ایران مینامیم, حكومتهای مقتدر بومی در این مناطق حاكمیت داشتند و اوّلین تمدن بشری هم به وسیله سومریان كه زبان التصاقی داشتند به بشریت هدیه شده است,[2] لاكن تاریخ نویسان دوران پهلوی به جای پرداختن به تاریخ ۷۰۰۰ ساله ایران, همواره از تاریخ ۲۵۰۰ ساله نام برده و آنچه كه مربوط به زمانهای پیش از حكومت هخامنشیان است به عنوان «حوادث پیش از تاریخ», آنهم به اختصار یاد كردهاند!
در تاریخ ۲۵۰۰ ساله نیز جایگاه و مقام اصلی به دولتهای هخامنشی و ساسانی قبل از اسلام داده شده و از حكومتهای ۱۴۰۰ ساله بعد از حاكمیت اسلام نیز, حكومت كوتاه مدت سامانیان, كه فرمانروایی مناطق افغانستان و تاجیكستان امروزی را به عهده داشتند و هیچوقت بر مناطق مركزی و اصلی ایران حكمرانی نكردند ولی به زبان دری (فارسی دری) صحبت میكردند در اولویت قرار گرفتند!
تاریخ نویسان دوران پهلوی كه با افكار ناسیونالیستی افراطی و با حمایت رضاخان شروع به تدوین تاریخ جدید ایران كردند, تاریخ ایران را تنها در موجودیت قوم پارس خلاصه كرده و وجود ملل و اقوام غیرفارس در ایران را به انحاء مختلف انكار میكردند!
آنها افراط گرایی در ناسیونالیسم را به باور دینی مردم هم سرایت داده به تحقیر دین اسلام و حمایت از زرتشتیگری پرداختند كه دینی به مراتب عقب ماندهتر از دین اسلام بود.[3]
در كتابهای تاریخ ایران كه در مدارس و دانشگاهها تدریس میشود, امرای سامانی قرن چهارم هجری به علت دری زبان بودنشان, ایرانی, ولی غزنویان, سلجوقیان و دیگر امپراتوران ترك كه علاوه بر حاكمیت مناطق تحت نفوذ سامانیان كلیه مناطق ایران امروزی تا آسیای صغیر را اداره میكردند و مراكز حكومتی آنها غزنه, شهر ری, اصفهان, همدان و دیگر شهرهای امروزی ایران بوده بیگانگان نامیده میشوند!
در حالی كه اگر مشتركات زبانی سامانیان با هموطنان فارس زبان امروزی دلیل بر ایرانی نامیدن سامانیان است, مشتركات زبانی غزنویان, سلجوقیان, خوارزمشاهیان و دیگر امپراتوران ترك با تركان امروزی ایران نیز به همان دلیل, برهان محكمی است بر ایرانی بودن این امپراتوران.
لاكن اگر مناطق تحت حاكمیت سامانیان را جزء اراضی ایران فرض میكنیم و همین عامل دلیل بر ایرانی بودن آنها در نظر گرفته میشود, سلاطین ترك به مراتب بیشتر از سامانیان بر اراضی ایران حاكمیت داشتند, چنانچه سامانیان هرگز حاكمیت بر مناطق جغرافیایی سیاسی ایران امروزی نداشتند در حالیكه غزنویان علاوه بر حاكمیت مناطق تحت نفوذ سامانیان , پاكستان و هندوستان امروزی, مناطق مركزی ایران امروزی تا اصفهان و ری را هم اداره میكردند و سلجوقیان هم از غرب چین تا آسیای صغیر و بیزانس را در حاكمیت خود داشتند و مراكز حكومتی و پایتخت خود را هم شهر ری, اصفهان و همدان قرار داده بودند. حال با در نظر گرفتن مؤلفههای فوق, باید پرسید كدامیك از حكومتهای هزار ساله اخیر ایران, از زمان سامانیان, غزنویان, سلجوقیان, خوارزمشاهیان تا پایان قاجاریه ایرانی تر بودهاند؟ !
علاوه بر اینها, آنچه كه در كتابهای تاریخ مدارس و دانشگاهها بیشتر به چشم دانشآموز و دانشجو میخورد جملة «سبكتكین غلام تركی بود در دربار سامانی»[4] است! اما از منسوبیّت آدم بیسواد و تیمارگر اسب دورة قاجار كه بعدها اولین شاه دیكتاتور خانواده پهلوی ایران شد به ملّت یا قوم «خاصّ» حرفی به میان نمیآید!
همچنین در كتابهای درسی دانشآموزان و دانشجویان نه تنها به چگونگی رشد ادبیات فارسی كه زائیده دوران هزار سالة اخیر است و این, پادشاهان ترك بودند كه با داشتن تمام معایب فرضی, با دادن صله و انعام, به توسعه زبان فارسی دری میپرداختند, اشارهای نمیشود, هر جا فرصتی پیش میآید به تحقیر این سلاطین آنهم به خاطر ایرانی (فارس !) نبودنشان میپردازند!
در نهایت, تاریخ نگاران هشتاد ساله اخیر ایران, تركان آذربایجان و دیگر تركانی را كه در مناطق استان تهران, مركزی, اصفهان, خراسان, فارس, كرمان و دیگر مناطق ایران زندگی میكنند, نه تركان اصیل, بلكه ترك شدگانی معرّفی میكنند كه گویا اصلیت فارسی یا تاتی داشتهاند و به اجبار سلاطین سلجوقی ترك زبان شدهاند! در حالیكه آنچه از حاكمیت تركان بر ایران در طول هزار سال اخیر بر میآید و بیشتر منشیان و مورخین دربار این دوران هم از فارس زبانان بودهاند, نشان میدهد كه امپراتوران ترك همواره از شعرا و نویسندگان زبان فارسی دری حمایت كرده و در توسعه این زبان در مناطق مختلف ایران نقش موثر داشتهاند, در حالیكه در دوران سامانیان عموماً گویندگان این زبان تنها در مناطق افغانستان و تاجیكستان امروزی متمركز بودهاند و به همین دلیل, تا قرن هفتم هجری حتی یك بیت شعر و یا یك سطر نثر به زبان فارسی دری در استان فارس كه مركز اصلی فارسی زبانان است سروده و یا نوشته نشده است![5]
در دوران حاكمیت ده قرن اخیر تركان بر ایران, در هیچیك از صفحات تاریخ كه سلاطین ترك بخواهند زبان تركی را بر ملل و اقوام تحت حاكمیت خود تحمیل كنند و یا حتی مثل زبان فارسی دری از زبان تركی حمایت كنند اشارهای نشده است؛ از این بابت است كه این امپراتوران را میتوان حامیان پلورالیسم فرهنگی زمان خود دانست.
لذا تحمیلی نامیده شدن زبان تركی مردم آذربایجان و دیگر تركان ایران زائیده تفكر ناسیونالیسم افراطی دوران پهلوی است كه متاسفانه هنوز هم طرفدارانی دارد!
در این كتاب سعی شده است در مورد زبان تركی و تركان, بخصوص تركانی كه درچارچوب كشور ایران و جمهوری آذربایجان زندگی میكنند و قبل از جنگ ایران و روس و معاهده گلستان و تركمنچای سرنوشت تاریخی مشترك داشتهاند و مناطق سكونت آنها در تاریخ طبری, بلعمی, نزهتالقلوب حمداله مستوفی و دیگر مورخین «آذربایجان» نامیده شده است؛ با استفاده از منابع تاریخی معتبر و بیطرف, اطلاعات مستند و بیغرض در اختیار مطالعه كنندگان قرار گیرد.
امید است پنجرهای باشد برای دیدن گوشهای از حقایق تحریف شده تاریخی در مورد تركانی كه هزاران سال است در این آب و خاك زندگی میكنند.
[1] - در سال ۱۳۵۵ هجری شمسی, از طرف حكومت محمدرضا پهلوی به جای هجری شمسی, تاریخ شاهنشاهی با سال ۲۵۳۵, مبداء سالشمار ایران شد كه عمر این تاریخ به دو سال نیانجامید و بعد از انقلاب اسلامی مجدداً مبداء هجری شمسی, مبداء تاریخ ایران قرار داده شد.
[2] - سومریان اوّلین مخترع خط غیرتصویری میخی و مبتكر بسیاری از تمدنهای دیگر از جمله تقسیم زمان, كتاب و كتابخانه و مدرسه, اهلی كردن حیوانات, ساختن ارابه, سكه زدن, سند نوشتن, قانونگذاری, ریاضیات, پزشكی, نجوم, موسیقی و دیگر علوم بودند. (از ویل دورانت, كتاب «تاریخ تمدن» جلد ۱ , ص ۱۹۱ , ترجمة مترجمین, چاپ ششم, نسخه CD شده).
[3] - حمایت از زرتشتی گری و تحقیر دین اسلام در این دوران را در آثار روشنفكران بسیاری چون عارف قزوینی, عبدالحسین زرینكوب و دیگر باستانگرایان میتوان مشاهده كرد. (جهت اطلاعات بیشتر به كتاب «باستانگرایی در تاریخ معاصر ایران» اثر رضا بیگدلو, انتشارات مركز مراجعه شود.)
[4] - سبكتكین امیرزاده تركی بود كه به همراه خانواده خود در ۱۲ سالگی اسیر طایفه دیگری از تركان میشود و بعد از چهار سال اسارت به خاطر هوش و ذكاوتش در اختیار آلپتكین ترك از امرای سامانی قرار میگیرد و داماد وی و سپس سر سلسله غزنویان میشود. سبكتكین پدر سلطان محمود غزنوی است (جهت اطلاعات بیشتر به كتاب «توركلرین تاریخ و فرهنگینه بیر باخیش» اثر دكتر جواد هیئت ص ۱۰۶ مراجعه شود).
[5] - «زبان فارسی در آذربایجان» گردآوری ایرج افشار, صص ۳۸۵-۳۸۶ , تهران – ۱۳۶۸ / دكتر مهدی حمیدی, بحثی دربارة سعدی, كنگره جهانی سعدی و حافظ. شماره ۴۷, ص ۷۰-۷۱.
بحران هویت و جوانان آذربایجان
حسن راشدی: مرداد 90
چنانكه رسالت نشریات ایجاب می كند، اطلاع رسانی و نشر عقاید علمی و فرهنگی نویسندگان و شهروندان از وظایف آنها است. بنابراین سرویس فرهنگی مجله بایرام بدون قضاوت در مورد مطالب منتشره رد و قبول آن را بر عهده خواننده فهیم خود می گذارد.
یكی از كتاب هایی كه در سالهای اخیر به صورت رسمی و با كیفیت خوب به چاپ رسیده كتاب " تركان و بررسی تاریخ ،زبان و هویت آنها در ایران " می باشد. این كتاب كه به چاپ دوم رسیده توسط انتشارات اندیشه نو در تهران منتشر شده است. برای اینكه بیشتر با این كتاب آشنا شوید قسمتهای كوتاهی از آن را كه خلاصه شده است، در اینجا بخوانید. ضمناً ماهنامه«بایرام» آمادگی خود را برای شنیدن و یا چاپ مقالات فرهنگی- علمی در رد و قبول این كتاب و یا موضوعات مشابه اعلام می دارد. سرویس فرهنگی بایرام.
حسن راشدی
شاید یكی از بزرگترین معضل اجتماعی آذربایجان امروز "بحران هویت در میان جوانان" آن باشد، جوان امروزی آذربایجان در بین شخصیت واقعی درون خویش، و كاذب اجتماعی در بحرانی عمیق سردرگم است!
از طرفی می خواهد با نمادها و وابستگیهای زبانی و فرهنگی خویش كه از دوران كودكی بر روح و روان او سیقل می دهد زندگی كند، از طرف دیگر كلیه عوامل اجتماعی از محیط كوچه و مدرسه گرفته تا بالاترین سطح اجتماعی بر او فشار می آورند كه تو باید هر آنچه از پدر و مادر و اجتماع خودی گرفتی باید دور ریزی و با شخصیت جدیدی كه از لای كتابهای تدوین شده دولتی در مدارس و دانشگاهها،مطبوعات و رادیو – تلویزیونها بر تو ارائه می دهند شخصیت خود را هماهنگ كرده خودنمایی كنی تا در جامعه پذیرفته گردی!
همه این معضل ها از زمانی شروع شد كه حكومت 1000 ساله تركان به دست دیكتاتور بی سوادی ساقط شد كه استعمارگران به او دیكته كردند كه تنها راه بقا حكومت تو، تضعیف تركان و تحریف تاریخ است.
در طول حاكمیت 53 ساله رضاخان و فرزند وی، تركان ایران از توهینها و بی احترامیهای آشكار و مستقیم تا تحقیرهای مدون و كلاسیك در رادیو و تلویزیون و كتابهای درسی مدارس و دانشگاهها در امان نبودند. امروزه هم گویی كلمه ترك كابوس وحشتناكی است كه بر سینه جوان آذربایجانی و جوانان ترك دیگر مناطق كشور سنگینی می كند!
در دوران حاكمیت پهلوی، صحنه جامعه را آن چنان بر تركان و حتی كلمه تُرك تنگ كردند كه آن عده از جوانان آذربایجانی كه زندگی را نه در مبارزه برای رهایی از ظلم و ستم مضاعف پهلوی بر علیه تركان، كه در به دست آوردن نان و آبی بی دردسر میدیدند تنها راه رهایی از كابوس دردناك "تُرك"را در جایگزین شدن این كلمه با واژهای دیگر جستجو میكردند!
در حقیقت تمام صحنهها برای اجرای نمایش تغییر هویت برای افرادی كه تاب تحمل تحقیرها و توهینها را نداشتند و توان مقابله و مبارزه با آن را در خود نمی دیدند و مستحیل شدن در زبان و فرهنگ حاكم و غالب را آسانترین راه فرار از اهانتها و بی احترامیها میدانستند، حاضر و مهیا بود!
آری چنین شد كه جوان تبریزی، زنجانی، ارومیهای، اردبیلی، آستارایی،همدانی، ساوهای و ... با دو نوع هویت تحقیر شده تركی، و افتخار آفرین آذری روبرو شد كه این دومی را نمیدانست چگونه جایگزین اوّلی كند؟!
به تركی سخن میگفت امّا خود را آذری مینامید! تازه آذری او با آذری كسروی فرق داشت، او آذری را فقط برای رهایی از كلمه ترك بر خود گزیده بود! وقتی از او میپرسیدی تو تركی یا آذری؟ میگفت،آذری. وقتی میپرسیدی آذری یعنی چه و منظور از آذری چیست؟ چیزی برای گفتن نداشت،حتی تئوری كسروی را هم نمیدانست، فقط میخواست ترك نباشد، تركی كه در طول دوران حكومت پهلوی به بدبختترین، تحقیرشدهترین و كم ارزشترین عنصر جامعه تبدیل شده بود!!
ترك ستیزی و تحقیر تركان از زمانی كه امپراتوری هزار ساله تركان با سقوط دولت قاجار پایان یافت و حاكمیت نژادپرستانه رضاخان بر كشور كثیرالمله ایران تحمیل گردید، آغاز شد.
بعد از امپراتوری هزار سالة تركان ایران، یعنی بعد از سقوط دولت قاجار و از زمان شروع حاكمیت رضاخان كه حكومت نژاد پرستانه را بر كشور كثیرالمله ایران تحمیل كرد، افرادی از میان مردم آذربایجان كه تحت تأثیر تبلیغات آپارتایدی رضاخان قرار داشتند، بر علیه هویّت و موجودیت خود عصیان كردند!
علّت این عصیان، احساس حقارت و بیهویّتی بر اثر عدم آگاهی از پیشینة زبان, ادبیات, فرهنگ, تاریخ, موسیقی و در یك كلام موجودیت خود, و خالی شدن از فرهنگ خودی كه منجر به از خود بیگانگی و یا به قول دكتر شریعتی الینه شدن میگردید، بود.
وقتی انسان اِلینه گردید و از خود بیگانه شد, احساس پوچی و بیهویّتی میكند و برای رهایی از این حقارت و دربدری معنوی به دنبال هویّت جدید است, حال این هویّت را هر كس با هر نیّت و مقصد به او بدهد با آغوش باز میپذیرد.
چنین شخص مثل فردی میماند كه در منجلاب سیلاب خروشان در حال غرق شدن است و برای نجات خود چنگ به هر خار و خاشاكی میاندازد تا خود را نجات دهد!
... در برنامه نژاد پرستانه رضاخان، علاوه بر تحریف تاریخ تركان ، تحقیر زبان ، فرهنگ و شخصیت آنها از راههای مختلف، از تحصیل و تدریس زبان تركی آذربایجانی كه اولین مدرسه مدرن ایران و نخستین روش تدریس با اصول صوتی در دنیای اسلام با این زبان و در زمان قاجار و بوسیله دانشمند شهیر آذربایجان میرزا حسن رُشدیّه در تبریز و با كتابِ «وطن دیلی» آغاز بكار كرده بود جلوگیری شد.( روزنامه نوید آذربایجان- ویژهنامة عید ۸۲- صمد سردارینیا ص ۱۷).
به این ترتیب تخریب شخصیت, هویّت و موجودیّت تركان ایران در راس برنامههای تخریب فرهنگی رضاخان قرار گرفت, نامهای تركی و بومی شهرها, روستاها, رودها و كوههای آذربایجان با نام ساختگی عوض گردید؛ مثلاٌّ سوْیوق بوُلاق به مهاباد, تاتائو و جیغاتی به سیمینهرود و زرینهرود, ارومیه به رضائیه, سایینقالا به شاهیندژ, سلماس به شاهپور, آجیچای به تلخهرود, قرهداغ به ارسباران, قرهچمن به سیاهچمن, آخماقیه به احمقیّه و . . . تبدیل گردید و این در حالی است كه
با اندك دقتی معلوم میگردد زبان فارسی دری كه امروز به فارسی مشهور شده، حتی زبان بومی هیچ كدام از اهالی شهرها و روستاهای مردم فارس زبان ایران هم نبوده است بلكه این زبان، در گذشته تنها در مناطق افغانستان و تاجیكستان صحبت میشده ولی سلاطین و پادشاهان، این زبان را به عنوان زبان شعر برای دربار انتخاب كرده بودند و شعرایی كه میخواستند از پادشاهان تعریف و تمجید كرده، انعامی بگیرند به این زبان شعر میسرودند و مورخین هم با نوشتن فتوحات سلاطین به این زبان، آن هم با بزرگنماییهای خاص، به نان و نوایی میرسیدند!
زبان توركی هم تاریخ هفت هزار ساله در ایران دارد و از نظر ریشه و مورفولوژی ادامه زبان سومری و ایلامی است.(آذربایجان در سیر تاریخ ایران ج. ۲ ص ۸۶۹ رحیم رئیسنیا).
با توجه با آنچه كه نوشته شد از آنانی كه ادعا دارند زبان توركی بعدها به مردم آذربایجان تحمیل شده است باید پرسید, این زبان اگر تحمیلی است این تحمیل به وسیله چهكسی, كدام سلطان و با چه امكاناتی بوده است؟!
در تاریخ حتیٰ نشان اندكی از تشویق این زبان به وسیله سلاطین تورك دیده نشده است تا چه رسد به تحمیل آن!
زبان توركی كه زبان مردم آذربایجان و دیگر مناطق تورك ایران است وضع و موقعیتش از دو حال خارج نیست:
1- این زبان از 7000 سال پیش و از زمان سومریان كه بنیان گذاران اولین تمدن بشری هستند, ایلامیان و اعقاب آنها به مردم تورك ایران به ارث رسیده است كه اسناد زیادی در این مورد موجود است. و توركانی هم كه بعداً به این سرزمین آمدهاند به همزبانان قبلی خود پیوسته و زبان توركی آذربایجان و آناتولی را پدید آوردهاند.
2- - این زبان, زبان توركانی است كه بعداً و به قول احمد كسروی و كسرویستها از زمان غزنویها, سلجوقیها و . . . با جمعیت انبوه به آذربایجان, آناتولی و دیگر مناطق ایران آمده و اكثریت مطلق جمعیت این مناطق را تشكیل داده و تركیب جمعیت را به نفع خود تغییر دادهاند كه در هر دو حال اینها توركان اصیلی هستند كه بعد از حاكمیت اسلام به مدت هزار سال مستمر از چین تا قلب اروپا را با تدبیر و كاردانی و سیاستمداری خردمندانه, زیر حاكمیت و اداره خود داشتند و آذریهای تورك شده هم نیستند, چه اگر آذریهای آقای كسروی در آذربایجان اكثریت میبودند و توركان مهاجر در اقلیت, باید مهاجرین تورك در داخل بومیان به اصطلاح آذری مستحیل میشدند و زبان مردم كنونی آذربایجان هم زبان آذری مورد ادعای آقای كسروی میشد نه زبان توركی آذربایجان!
نباید راه دور و دراز را پیمود, همه می دانیم مهاجرت اروپائیان به قاره آمریكا به بیش از چهار صدسال نمی رسد ولی سرخپوستان آمریكایی از مردم بومی این قاره به شمار می روند. در حال حاضر آیا می توان گفت كه چون زبان بومی مردم این قاره سرخپوستی بوده و امریكائیان مهاجر , از اروپا به این قاره مهاجرت كرده و در این مناطق ساكن شده اند لذا این مهاجرین باید زبان انگلیسی, فرانسوی و اسپانیولی خود را رها كرده به زبان سرخپوستانی كه ساكنین اصلی و بومی امریكا هستند سخن بگویند و خود را هم از نسل سرخپوستان بدانند؟ !
ملّتی كه تاریخ چند هزار ساله قبل از اسلام سومری , ایلامی ,كوتی , لولوبی , اورارتویی , ماننایی , اشكانی و تاریخ هزارسالة بعد از حاكمیت اسلام ایران را رقم زده و در طول تاریخ بر هیچ قوم و ملّتی ظلم فرهنگی روا نداشته است مگر امروز مظلومیت فرهنگی و زبانی را كه از طرف عدهای از سلطنت طلب ها , و حاملان تفكر پوسیده دوران پهلوی پیش كشیده میشود میتواند بپذیرد؟!
ایران كشور كثیرالمله و چند زبانه است و ایرانی بودن هم مساوی فارس بودن نیست و تمام ملت ها و قومیت هایی كه در این كشور زندگی می كنند ایرانی هستند و هیچ ملت و قومی ارجحیت و برتری بر ملت ها و اقوام دیگر ایرانی ندارد ، و هر حقوقی كه همكشوریهای فارس زبان از تحصیل به زبان مادری گرفته تا بقیه حقوق مادی و معنوی در این كشور برخوردارند ، بقیه ملل و اقوام نیز با توجه به نسبت جمعیت خود باید از این حقوق برخوردار شوند و این در حالی است كه حدود بیش از 30 میلیون نفر از مردم ترك ربان كشور در حد ابتدایی هم به زبان مادری خود تحصیل نمی كنند و شهرهای تركنشین از پائینترین رونق اقتصادی برخوردار است و كمترین سرمایة ملّی در آن مناطق به كار گرفته میشود و شهرهای آذربایجان مهاجرفرست ترین شهرهای ایران شده است . (روزنامه " ایران " 4/6/82 شماره 2562) و فرزندان آن از تحصیل كرده های دانشگاهی گرفته تا افراد عادی برای پیدا كردن كار راهی استانهای تهران , اصفهان ,فارس ,كرمان , یزد و دیگر استانهایی می شوند كه بیشترین سرمایه گذاری دولتی در آنها صورت می گیرد و روز به روز بر رونق اقتصادی أنها افزوده می شود !
پایان