
هویت زدایی از تورکان ، از زمان حاکمیت خاندان پهلوی بر ایران...!
قسمتی از کتاب «بحران هویت»
نویسنده : حسن راشدی
نویسنده : حسن راشدی
١۵ دی ١۴٠٣
... بعد از امپراتوری هزار ساله تورکان ایران ، یعنی بعد از سقوط دولت قاجار و از زمان شروع حاکمیت رضاخان که حکومت نژاد پرستانه پارسی را بر کشور کثیرالمله ایران تحمیل کرد، افرادی از میان مردم آذربایجان که تحت تأثیر تبلیغات آپارتایدی رضاخان قرار داشتند، بر علیه هویّت و موجودیت خود عصیان کردند!
علّت این عصیان، احساس حقارت و بی هویّتی بر اثر عدم آگاهی از پیشینة زبان، ادبیات، فرهنگ، تاریخ، موسیقی و در یک کلام موجودیت خود، و خالی شدن از فرهنگ خودی که منجر به از خود بیگانگی و یا بقول دکتر شریعتی الینه شدن میگردید بود.
وقتی انسان اِلینه گردید و از خود بیگانه شد, احساس پوچی و بیهویّتی میکند و برای رهایی از این حقارت و دربدری معنوی به دنبال هویّت جدید است، حال این هویّت را هر کس با هر نیّت و مقصد به او بدهد با آغوش باز میپذیرد.
چنین شخص مثل فردی میماند که در منجلاب سیلاب خروشان در حال غرق شدن است و برای نجات خود چنگ به هر خار و خاشاکی میاندازد تا خود را نجات دهد!
در چنین شرایطی ، اطلاعات آسان, بیزحمت و بدون هزینه از سنین کودکی تا بزرگسالی از خانه و مدرسه و دانشگاه گرفته تا کوچه و خیابان و در هر زمان و مکان از افتخارات ساختگی زبان، فرهنگ و تاریخ قدرت حاکم در اختیار اوست؛ یعنی پر شدن از فرهنگ تحمیلی.
طبیعی است افرادی که قدرت مقاومت در مقابل فرهنگ مهاجم را ندارند و بدست آوردن معلومات و اطلاعات واقعی از افتخارات ملّت خویش را توأم با سختیها، ممانعتها، دردسرها و هزینههای زیاد میبینند راحتترین و بی دردسرترین راه را هضم شدن در فرهنگ حاکم میبینند و پشت به هویّت خویش میکنند.
اینها به سربازانی در جبهه میمانند که بجای مقابله و مبارزه با دشمن و کشته شدن یا پیروزی، راه اسارت آسان را برمیگزینند!
سیاست اِلیناسیون و یا هویّتزدایی ایرانیان غیر فارس نیز از زمان رضاشاه آغاز گردید، در این دوران گویی در ایران هیچ قوم و ملّتی جز با هویّت فارسی حق حیات ندارد و هر آنچه از تمدّن و گذشته درخشان است مخصوص فارس زبانهاست و دیگران اگر تمدّنی برایشان منتسب است از اعقاب فارسیان هستند، در غیر اینصورت محکوم به بیتمدّنی و بیفرهنگی هستند هرچند که هزار سال بر این کشور حکومت کرده باشند و افتخارات فرهنگی فارس زبانان در دوران حاکمیت آنان رقم خورده باشد.
بدینسان تاریخ جدیدی برای ایران نوشته شد و افتخار بر کوروش و داریوش، نژاد و قوم پارس و آریایی که سر آمد همه ملّتهای جهان باشد سرلوحه تبلیغات رضاخان قرار گرفت و در این میان اگر کسی میخواست برای خود هویّتی که بتواند بر آن ببالد دست و پا کند, چارهای جز چسباندن خود به پارس و پارسیان نداشت و این در حالی بود که تاریخ واقعی حقایق را به شکل دیگری آشکار میکرد...
بر این اساس، پروژههای کوتاه مدت و طولانی مدت با هزینههای سرسام آور براه افتاد و زبانسازی و هویّتتراشی برای ایرانیان غیر فارس ، بخصوص بر تورکان رونق گرفت و دشمنی و تبلیغات علیه زبانها و فرهنگهای غیرفارسی بخصوص تورکی در اولویت این برنامهها قرار داده شد. ( کثرت قومی و هویّت ملّی ایرانیان- دکتر ضیا صدر ص ۶۲- ۶۴).
با گردآوری چند بیتی از زبانهای مهجور تاتیی، تالشی و گیلکی در کنار- گوشه آذربایجان و گذاشتن نام ساختگی «آذری» بر آن که هرگز اثر و نشانة ادبی و مکتوب از این زبان در هیچ دورهای از تاریخ بدست نیامده بود، زبان قانونمند، موزون و آهنگدار تورکی مردم آذربایجان با میراث ادبی و کم نظیر هزارساله و منحصر به فردش انکار گردید و زبانِ ساختگی و موهوم «آذری» دستپخت کسروی، زبان مردم آذربایجان قلمداد گردید!
در دوره ی حاکمیت نژاد پرستانه ی رضا خان پروژه انکار زبان و فرهنگ مردم آذربایجان و دیگر تورک زبانان ایران تا بدانجا پیش رفت که بعد از زبان فارسی، نامِ زبانهای افغانی یا پشتو، کردی، بلوچی، ارمنی، بنی اسرائیلی، زرتشتی، و لهجههای مازندرانی، گیلکی، سمنانی، بروجردی و کاشی در لیست زبان و لهجههای رایج مردم ایران آورده شد و از برده شدن نام زبان تورکی که نزدیک به نصف جمعیت ایران بدان تکلم میکردند و زبانهای عربی و تورکمنی، به طرز احمقانهای امتناع گردید. ( کتاب جغرافیای انسانی ص ۲۵۱, چاپ در دوره رضا خان)