آردینی اوخو - ادامه
آردینی اوخو - ادامه
اردبیل - موغان مدنی- تاریخی سفردن خاطیره (دؤردونجو بؤلوم )
موغان منطقه سی ، تاریخ - مدنیت بئشیگی
حسن راشدی: آذر آیی 1396
" شهر یئری " گزیسیندن قاییداندان سونرا آخشام چاغی اردبیلین ان مشهور و توریستی شهری اولان «سرعین» ایستی سولارینا دوشمهییده پلاندا قویموشوق. پاییزین بو سرین - سویوق هاواسیندا ایستی سویا دوشمهیین باشقا بیر صفاسی وار! عین حالدا، سرعین شهرینده بیر تانینمیش شاعیریمیزین گؤروشونهده نائل اولماغی اونوتمامیشدیق.....!
. پاییزین بو گونلریندهده سرعین شهری ائلهده ساکیت دئییل ، بلکه تعطیل گونلری اولدوغونا بئلهدیر!
« گامیش گؤلو» سویونا دوشمهیی ترجیح ائدیریک، یئردن ایستیسو بدنینی قیزدیریر، گؤیدنده یاغیش باشینا تؤکور، بو بیر اؤزل دورومدور! یالنیز قار یاغا- یاغا بو سویا دوشسن بلکه بو صحنهدن اوستون اولسون....!
آردینی اوخو - ادامه
اردبیل- موغان مدنی- تاریخی سفردن خاطیره (اوچونجو بؤلوم)
« شهر یئری» آذربایحانین دوققوز مین ایللیک تاریخی اثری!
داغیلمیش حالیندا اولان« شاطیر گونبذ»ی بیناسینی گؤردوکدن سونرا ایکی نفریمیز بیر ماشینلا اردبیله قاییدیر، بئش نفریمیز ایسه «شهریئری » آدلانان تاریخی مکانا گئدیریک.
بو یول منه تانیشدیر، یولا دوشنده اؤزل و نوستالوژیک بیر دویغو روحوما حاکیم
اولور. چونکو 15 یاشیمدان و 1348- جی ایلدن دوغما یوردومدان آیریلیب بو گونه کیمی
تهران و کرجده ساکین اولدوغوم ایللرده، ان آزی ایلده بیر دفعه بعضی ایللر ایسه
ایلده 3-2 دفعه تهران- کرجدن گلیب بو یول ایله آتا- آنا یوردوم اولان گئرمی نین،
موران منطقهسی و «زاهرا» کندیمیزه گئتمیشم، ایندی ده گئدیرم و اؤلندن سونرادا
کندیمیزده دفن اولاجاغیما وصیّت ائتمیشم!
آردینی اوخو - ادامه
اردبیل - موغان مدنی- تاریخی سفردن خاطیره ( ایکینجی بؤلوم)
« ایلدیریم » شاعیردن تجلیل و «شاطیر گونبذی» !
آخشام ، دعوت اولدوغوموز یئرده « ایلدیریم » تخلّصلی شاعیردنده تجلیل اولور ؛ شعر اوخونور و بعضیلریده کئچمیش خاطیره لریندن دانیشیرلار. شاعیر ایلدیریمی منده تانییرام آمما بلکه اوتوز ایلدن چوخدور بیربیریمیزی گؤرمه میشدیک ؛ 1361- 1365 جی ایللرده تهراندا و خیّام خیابانی « پارک شهر» قارشیسیندا رحمتلیک علی تبریزینین«آتروپات» آدیندا کیتاب دوکانیندا ایکی هفتهدن - آی دان بیر توپلاشیب ، شعر- داستان اوخویوب مدنی حاقلاریمیز ساحهسینده فیکیر مبادلهسی آپاراردیق، ایچیمیزده ارتشی - خلباندا واریدی، او گونلر هله بوجور توپلانتیلارا بوگونکو کیمی سیخینتی - بوغونتو یوخ ایدی....!
گئجه یاریسینا یاخین عزیزلَمه مراسیمی باشا چاتیر و هرکس ائوینه گئدیر ، بیزده قوناق اولدوغوموز ائوده یاتیریق.
آردینی اوخو - ادامه
اردبیل- موغان مدنی- تاریخی سفردن خاطیره (بیرینجی بؤلوم)
« شاطیر گونبذی» صاحیب سیز تاریخی اثریمیز ، « شهر یئری» آذربایحانین دوققوز مین ایللیک تاریخی و ... !
حسن راشدی آذر آیی 1396
آچیقلاما :بو خاطیره سفری 1396 جی ایلین آذر آییندا یازیلیب آمما ایلک دفعه اولاراق پایلاشیلیر و نئچه بؤلومدن تشکیل تاپیب کی، نوبت ایله تلگرام ، اینستاگرام ، فئیسبوک صحیفه لریمیز و « یوردداش » وئبلاگیمیزدا پایلاشیلاجاق.
اردبیلده یاشایان اسکی و قدیمی بیر دوستون دعوتی ایله اوچ ادبیاتچی، اوچ نفر دیلیمیز ،ادبیاتیمیز و تاریخیمیزله ماراقلانان،ایکیسینین یاشی بیربیرینه یاخین ، اوچونجوسوایسه یاشدان کیچیک اولسادا پیشمیش شاعیر اولدوغوندان قارشیدا اولان ادبی- مدنی - تاریخی بیر سفره چرشنبه گونو آبان آیینین 17 سی 1396 جی ایل تهراندان اردبیله طرف یولا دوشورلر.
یعنی من ماشین سورورم ، صبح ساعات دوققوزدا معاصیر و مهارتلی شاعیر آمما یاشی مندن آز سعید موغانلینی تهراندان گؤتوروب تهران - کرج یولو اوستونده تجروبهلی شاعیر و محقق و بیر یاش مندن کیچیک حسین محمدخانی (گونئیلی) نیده یانیمیزا آلیب یولا داوام ائدیریک.
اوچوموزون سؤزوموز یاخشی توتور ، هر اوچوموز ادبیاتچیییق. ماشیندا موسیقی - زاد ائشیتمه یه احتیاج یوخ، چونکو یول اوزونو دانیشماغا زامان آز گتیرمهسک اؤزوموزو شانسلی ساناریق!
آردینی اوخو - ادامه
در ایران شایع شده بود که ترکها ادبیات ندارند!
شادروان دکتر جواد هیئت: از کتاب " خاطرات من
و پدرم "
در استانبول ضمن تحصیل پزشکی، دوستانی از همکلاسیها پیدا کردم که اغلب
تاریخ و ادبیات را خیلی خوب میدانستند. در حالی که در ایران بهتاریخ و ادبیات
اهمیّت داده نمیشد. من هم در آنجا بهتاریخ و ادبیات علاقهمندشدم. در ایران
شایع شده بود که ترکها ادبیات ندارند. در تاریخ هم فقط از ترکتازی و کشت و
کشتار ترکان صحبت میشد و اغلب اوقات ترکها را با مغولها قاطی میکردند. در
مورد ترکهای ایران بهویژه آذربایجانیها هم میگفتند:«شما تُرک نیستید. تُرکی
را مغولها بهشما تحمیل کردهاند. بنابراین زبان تُرکی زبان تحمیلی است و شما
باید ترکی را رها کنید و با زبان شیرین فارسی صحبت کنید!»
آردینی اوخو - ادامه
یاخشیلیغا یاخشیلیق هر کیشی نین ایشیدیر
یامانلیغا یاخشیلیق نَر کیشی نین ایشی دیر (7)
از کتاب
" خاطرات من و پدرم "
دکتر جواد هیئت
آردینی اوخو - ادامه
جواب ردّ استاد شهریار به فرح پهلوی
برای خرید خانه به ایشان (6)
از کتاب
" خاطرات من و پدرم "
دکتر جواد هئیت
بعد از اوّلین مسافرت بهباکو، تا پیروزی انقلاب اسلامی دیگر نتوانستم بهشوروی بروم. دراین مدت دوبار با تلفن، با پروفسور نورالدین و پروفسور رستم علییف ایران شناس معروف شوروی صحبت کردم. با رستم علییف در مسکو بهوسیله نورالدین آشنا شده بودم. او ایران را خوب میشناخت و فارسی را خوب میدانست و خوب هم صحبت میکرد. بسیار صریح اللهجه، جسور و تند بود.
او روی شاهنامه کار کرده و آن را با پروفسور غفوروف در مسکو چاپ کرده بود. بههمین جهت مورد توجه شاه و دولت ایران بود. دو ماه بعد از دیدار ما در مسکو او بهتهران آمد0 در تهران مهمان دولت بود و در هتل نادرینو اقامت داشت. بهمحض ورود بهتهران بهمن و سهند و سایر دوستانش تلفن کرد. من بهدیدن او رفتم و او را بهمنزلم دعوت کردم و با مرحوم دکتر نطقی و برادرانم آشنا کردم. یک روز ضمن صحبت، از شهریار پرسید. گفتم:« او در تبریز است و دیگر شعر تُرکی نمیگوید و مشغول نوشتن قرآن و شعر فارسی است. »
آردینی اوخو - ادامه
ماجرای اقدام به خودکشی
علیرضا نابدل (اوختای ) در بیمارستان شهربانی (۵)
از کتاب
" خاطرات من و پدرم "
دکتر جواد هئیت
بعد از شروع مبارزه مسلحانه توسط مخالفین رژیم شاه، در شهربانی کمیتهای مرکب از مأمورین اطلاعات شهربانی و ساواک بهنام "کمیتهی ضدخرابکاران" تشکیل شد. مأمورین کمیته منزل و محل مخالفین را که بیشتر آنها از چریکهای فدایی خلق و مجاهدین تشکیل شده بودند شناسایی و آنجا را محاصره میکردند. وقتی که با چریکها درگیر میشدند، تیراندازی میکردند. بعد آنها را لت و پار کرده بهبیمارستان شهربانی میآوردند ما هم با تیمی که برای جرّاحی قلب تشکیل داده بودیم آنها را بهطور اورژانس عمل میکردیم تا زنده بمانند. گاهی هم روحانیون مخالف رژیم را میگرفتند و بعد از ضرب و شتم بهبیمارستان میآوردند....
آردینی اوخو - ادامه
تشکیل انجمن آذربایجان و نشر مجله " وارلیق " (۴)
از کتاب
" خاطرات من و پدرم "
دکتر جواد هئیت
در اوایل حکومت بختیار، جمعیت و گروههایی تشکیل میشد، حزب توده هم علناً شروع بهفعالیت کرد. من با عدّهای از آذربایجانیهای آشنا انجمن آذربایجان را در تهران تشکیل دادیم. در جلسه عمومی که در باشگاه ایران جوان تشکیل شده بود با آن که همه آذربایجانی بودند سخنرانان بهعادت قدیم و ندانستن زبان ادبی تُرکی بهزبان فارسی صحبت میکردند و در اعتراض بهاین مسئله گفتم: «تنها مشخصهیِ بارز ما در بین سایر هموطنان ایرانی، زبان ماست. اگر میخواهید در این انجمن که رنگ فرهنگی دارد، بهفارسی صحبت کنید میتوانید در جمعیتهاییکه از نظر عقاید سیاسی هم با شما نزدیک است و اخیراً در تهران تشکیل شده، شرکت کنید و در آنجا پیشنهادهایتان را بهفارسی بدهید. ما همه ایرانی هستیم و با عشق ایران زندگی میکنیم. ولی هر قوم و منطقهای از ایران ما ویژگیهایی دارد که برای مامحترم و مقدس است. ویژگی اصلی ما آذربایجانیها زبان تُرکی است و ما باید بین خودمان تُرکی صحبت کنیم.»
آردینی اوخو - ادامه
علاقه ام به فلسفه ، تاریخ و ادبیات (۳)
از کتاب
" خاطرات من و پدرم "
دکتر جواد هئیت
... بعد از تعطیل شدن نسبی جرّاحی قلب، باز علیرغم اعمال
جرّاحی خصوصی و عملهای اورژانس کمیته، من تا حدودی احساس خلاء میکردم. برای
جبران آن مطالعات غیرپزشکی را زیاد کردم. مدت سه سال فلسفه خواندم و کتاب تاریخ
فلسفه غرب برتراند راسل را بعد از خواندن ترجمه فارسی و متن انگلیسی بهفارسی
خلاصه کردم و مطالبی را از منابع دیگر بر آن افزودم. از طرفی مطالعات تاریخ و
ادبیّات ، بهویژه زبان و ادبیّات ترکی و
تاریخ ترکان را از منابع مختلف ترکی و انگلیسی و فرانسه مطالعه کردم.ادبیّات فارسی را از وقتی که کتاب حافظ را در سال1315
بهعنوان جایزه گرفته بودم گاه گاهی مطالعه میکردم. پنج جلد کتابهای علی دشتی
را درباره سعدی، حافظ، مولوی، خاقانی را بهدقت خواندم. در سالهای بین
1340-1335 بهمولوی علاقه زیادی پیدا کرده بودم و اغلب اشعار دیوانش را حفظ میکردم.
اصولاً بهادبیّات و تاریخ از زمان پزشکی
در استانبول علاقمند شده بودم.
آردینی اوخو - ادامه
بخشی از کتاب خاطرات استاد محمد علی فرزانه
" خاطره هایی از مدرسه (2) "
(ترجمه به فارسی و تدوین دکترصدیقه عدالتی)در سالهایی که ما در دانشسرا بودیم مدیر دانشسرا (و یا آنطوری که در آن سالها مد شده بود رئیس) علی دهقان بود. دهقان به روحیۀ شوونیزم که در آن سالها در همه جا و بخصوص در دانشگاه تهران حاکم بود، عادت کرده بود و سعی هم داشت که آن را به مرحلۀ عمل برساند. دهقان بین تمام مدیرانی که تا آنوقت دیده بودم، ازهمه لایق تر بود ولی با تمام قوا خودش را به شوونیزم فارس چسبانده بود. او با اینکه در آذربایجان بدنیا آمده بود و در گهواره با لالاییهای شیرین مادرش خوابیده و از بدو تولد با زبان مادری اش الفت گرفته بود، ولی از مدیری مدرسه گرفته تا مقام استانداری اش در هر جا که بود بر علیه زبان مادری و هویت ملی اش عمل کرده و از آنهایی شده بود که در رویاهایش خواب فارس زبان کردن آذربایجانی ها را میدیدند.
آردینی اوخو - ادامه
بخشی از کتاب خاطرات استاد محمد علی فرزانه
" خاطره هایی از مدرسه (1) "
( ترجمه به فارسی و تدوین دکتر صدیقه عدالتی )
در سال 1319 شمسی، مدتها قبل از امتحان کلاس نهم که ضمناً امتحانی برای انتخاب شغل معلمی هم بود، من تصمیم گرفته بودم که در دانشسرا2 اسم نویسی کنم. در آن زمانها دانشسرا پناهگاهی بود برای بچه هایی که امکان تحصیل آزاد را نداشتند. اینها برای اینکه بتوانند در مدت کوتاهی کاری پیدا کرده و به خانواده شان کمک کنند، در دانشسرا اسم نویسی می کردند. من از زمانی که در کلاسهای پایین تر درس می خواندم با حال و هوای دانشسرا آشنایی داشتم. جوانهایی که از تبریز و یا دیگر شهرهای آذربایجان در اینجا قبول می شدند، بعد از اتمام تحصیل بر اساس تعهدی که داده بودند، می بایستی در شهرها و یا قصبه های دور و نزدیک به معلمی مشغول می شدند. می توان گفت که در این سالها اگر چه سیاست فارس کردن آذربایجان در اینجا کم کم خودش را نشان می داد، اما هنوز خیلی شدید نشده بود.
آردینی اوخو - ادامه
قسمتی از خاطرات دکتر جواد هئیت . تشکیل جمعیت آذربایجان و جریان قتل عام مردم آذربایجان (2)
دکتر جواد هئیت
تشکیل جمعیت آذربایجان (۲)
و
( جریان قتل عام مردم آذربایجان توسط ارامنه و آسوریها )
از کتاب ( خاطرات من و پدرم )
در سال 1321 پدرم با یک عدّه از دوستان آذربایجانیاش مثل حکیم الملک، مستشارالدوله صادق،شیخ اسدالله ممقانی، امیر نصرت اسکندری و برادرش، سید ابوالفتح علوی، میرزا جوادخان گنجه و... همراه دکتر ابراهیم برزگر، برادرم فیروز و من جمعیت آذربایجانیهای مرکز را تشکیل داد. جلسات نخستین در منزل ما برگزار شد و برای اینکه محمد رضا شاه احساس ناراحتی نکند حکیم الملک را که مردی ملایم و تقریبا بیاثر بود بهریاست انتخاب کردند. دکتر برزگر عضو فعال و جوان جمعیت بود و بهعنوان دبیر انتخاب شد و با مشورت پدرم اوّل خیابان شاه آباد محلی را برای جمعیت اجاره کرد و امتیاز روزنامهاش بهنام "آذربایجان" را هم گرفت.روزنامه بهفارسی چاپ میشد. ولی سخن رانیها در جلسات بهتُرکی بود. در آن موقع دکتر حمید نطقی تازه لیسانس حقوق شده بود و سرمقاله روزنامه را او مینوشت. در اندک مدّت جمعیت آذربایجان بهقدری شهرت پیدا کرد که در افکار عمومی تهران شایع شد که جمعیت آذربایجان آرای انتخابات مجلس را خواهد برد.
آردینی اوخو - ادامه
پدرم خواستار رسمی شدن زبان ترکی در ایران بود
قسمتی از خاطرات دکتر جواد هئیت با نام
" خاطرات من و پدرم " (1)
.....بعد از رفتن پیشهوری و سرکوب فرقه دموکرات، هیئت وزراء در حضور قوام السلطنه تشکیل میشود و پدرم هم بهدرخواست قوام السلطنه بهمناسبت طرح مسائل آذربایجان، در جلسه هیئت دولت شرکت میکند.
در آنجا وقتی مسئله آذربایجان و سرکوب آن از طرف قوای دولتی مطرح میشود، پدرم میگوید: من پیشنهادی دارم که باید مطرح کنم.
"حالا که کشور ما از ارتش بیگانگان تخلیه و ارتش بر همه جای ایران حتی آذربایجان مسلط شده بیایید زبان ترکی آذری را بهعنوان زبان دوم کشور تصویب کنیم تا برای همیشه این بهانه از دست اجانب و طرفداران آنها گرفته شود و جریان گذشته دیگر تکرار نشود."
از قرار روایت
برادرم فیروز از پدرم ، عدّهای از وزراء
حاضر در جلسه عکسالعمل شدید نشان میدهند و میگویند:
آردینی اوخو - ادامه