اما این بار فردی حکومت ایران را آنهم با کودتای انگلیسی بدست میگرفت که خودرا هم مازندرانی و به شکلی از تبار فارسیان میپنداشت که این قوم در طول هزار سال گذشته و بعد از حاکمیت اسلام، به عنوان امپراتور و سلطان در اداره کشور بزرگی چون ایران و کشورهای همجوار نقشی نداشتند؛ در حقیقت حافظه تاریخی 1000 ساله ترکان ایران، حتی دیگر اقشار جامعه آنروز جز حاکمیت و اداره کشور به دست ترکان چیز دیگری را در ذهن آنها تداعی نمی کرد .
با پیش آمدن چنین وضعیتی و با سر کار آمدن رضاخان که از مهتری اسب سفیر هلند[1] به پادشاهی رسیده بود و عقبه شناخته شده ای هم نداشت این حافظه تاریخی که علاوه بر بازگویی کتابهای تاریخی، سینه به سینه هم به نسل امروزی رسیده بود از ذهن ترکانی که در طول تاریخ خودرا امپراتوران و حاکمان مقتدر و بلامنازع بر ایران و کشورهای همجوار دیده بودند باید زدوده می شد تا خطر عصیان آنها که روحیه شهامت، مقاومت و مبارزه گری شان در مقابل دشمن تا رسیدن به اهداف هم بر کسی پوشیده نبود از بین برود تا رضاخان با خیالی راحت بتواند حاکمیت خود بر ایران را تثبیت کند.
لذا اولین کاری که رضاخان باید انجام می داد تحقیر ترکان از طُرق مختلف بود تا هیچ ترکی نتواند به خاطر ترک بودنش اظهار سربلندی و سرفرازی کند ؛ وی با به خدمت گرفتن عده ای که نام مورخ ، محقق ، شاعر و نویسنده برخود گذاشته بودند و وجدان آنها در مقابل زر و زور و تزویر به خواب ابدی رفته بود به تحریف تاریخ و تحقیر ترکان پرداخته تئوریهای خودساخته ای را تحویل جامعه استبداد زده و خاموش آنروز ایران دادند تا ترکان را نه انسانهای با استعداد و اداره کنندگان امپراتوریهای بزرگ جهان که حاکمان بی تمدنی معرفی کنند که در سایه تدبیر ، تیزهوشی و کاردانی دبیران پارس که در خدمت آنها بودند از شرق عالم تا غرب عالم را اداره میکردند !
عجبا ! این منشیان و دبیران دربار پادشاهان ترک با اینهمه تیزهوشی و کاردانی چرا به جای ساقط کردن این سلاطین و نشستن به جای آنها، خدمت در رکاب آنها را ترجیح میدادند و به بله قربان گوی امپراتوران ترک تبدیل شده بودند!؟
رضاخان دیکتاتور شعرایی را به خدمت گرفت که در سروده هایشان در تقبیح ترکان و توهین گستاخانه و بی پروا به آنها و توصیف از پارس و پارسیان و نژاد آریایی از هم سبقت می گرفتند، نویسندگان و محققین خودباخته دربار که بعضی از آنها مانقورتهایی از میان خود ترکان بودند بر علیه ترکان و موجودیت زبان، فرهنگ و هویت آنها قلمفرسایی کرده کتابها و رساله ها نوشتند و منکر وجود ترکان در ایران حتی در آذربایجان تاریخی از اراک، همدان، ساوه ، زنجان و تبریز گرفته تا اقصی نقاط دربند و قفقاز شدند!
سیاست آسیمیلاسیون و فارس سازی مستبدانه ، غیر انسانی و حتی وحشتناکتر از سیاستهای قرون وسطایی که در طول تاریخ هرگز نظیرش دیده نشده بود در این دوران آنچنان سرعتی گرفت که مهیار نوایی یکی از محققین وابسته به دربار پهلوی پروژه جدا سازی نوزادان تازه متولد شده آذربایجانیان از والدینشان و نگهداری آنها در شیرخوارگاههایی خارج از شهر و روستا که به وسیله پرستاران فارس زبان اداره شوند و مادران این نوزادان در ساعات معیّن و بدون اینکه حقّ صحبت با جگرگوشه هایشان داشته باشند فقط نوزادان خودرا شیرداده از آنجا دور شوند را در کتابی که تقدیم پدر تاجدارش رضاشاه کرده بود منتشر نمود !
تکرار و پیگیری این تفکر غیر انسانی و قرون وسطایی توسط جواد شیخ الاسلامی ازمتولیان بنیاد نژادپرستانه «محمود افشار» حتی بعد از انقلاب اسلامی هم ادامه داشته است([2]).
تبلیغ رضاخان علیه ترکان چنان تاثیر خودرا گذاشت که در اواخر حکومت پهلوی اول ، کلمه « ترک» بجای تحقیر و توهین نه تنها در میان تودههای ناآگاه و بیسواد حتی در میان باصطلاح روشنفکران و تحصیلکردههای فارس هم به کار گرفته شد !
بعد از سقوط رضاشاه و پس از نهضت فرقه دموکرات در آذربایجان، این سیاست به شکل و شمایل دیگری اما همچنان با هدف حذف ترکان و هضم آنها در زبان و فرهنگ حاکم ادامه داشته و کلمه تُرک و ترکان هنوز هم مورد نفرت پانفارسها، باستانگرایان و تمامیتخواهانی است که ایران را در دایره تنگ قوم فارس با زبان و فرهنگ فارسی تعریف می کنند.
فرهنگ نفرت از ترک و ترکان از زمان حاکمیت رضاخان چنان سرعتی به خود گرفت و از زمان پهلوی دوم با بکارگیری رسانه های مدرنی چون رادیو و تلویزیون ادامه پیدا کرد که بسیاری از جوانان خانواده های آذربایجانی و دیگر خانواده های تُرک در تهران و شهرهای فارس نشین از تُرک نامیدن خود ابا داشته و با نامیدن خود با این واژه حس حقارت و کوچکی به آنها دست می داد، چرا که آنچه جوان آذربایجانی و دیگر جوانان ترک کشور از کلمه تُرک ، ترکان و ترکتازی در کتابهای درسی، مطبوعات، رسانه های سمعی و بصری و دیگر رسانهها دیده و شنیده بودند جز معنای منفی از این واژه نبود !
رضا خان در تحقیر ترکان و هضم آنها در میان فارسیان از هر سلاحی استفاده میکرد، این سیاست بعد از وی و در زمان حاکمیت فرزندش محمدرضا هم ادامه داشت. احمد کسروی که در پروژه آسیملاسیون و هضم ترکان نقش تئوریسین اول پهلویها را بازی می کرد از آنجائیکه خودش ترک بود و می توانست نقش تاثیرگذاری در این پروژه داشته باشد به تئوریهایش بیشتر از هر کس بها داده می شد.
کسروی با ارائه تئوری « زبان آذری » و نوشتن جزوه پنجاه و چند صفحه ای «آذری یا زبان باستان آذربایجان » تلاش میکرد ترکان آذربایجان را فارس و یا ترک شدگانی معرفی کند که درگذشته زبان فارسی و یا یکی از لهجههای فارسیان باستان را داشته اند که بعدا و با حاکمیت سلاطین ترک در ایران زبانشان ترکی شده است؛ وی در مقاله ای می نویسد :
« راجع به زبان هم خودتان بهتر می دانید، غریزه فطری و عادت از عواملی است که تغییر آن خیلی مشکل است ، وقتی پدر ، مادر و برادر من از طفولیت با من ترکی حرف زده و می زنند، چگونه می شود من این زبان را دوست نداشته باشم و اظهار نفرت کنم .... اگر مقصود این بود که برای آسانی کار درسها در سالهای نخست دبستانهای آذربایجان به ترکی باشد ما با آن دخالت نمی کردیم، زیرا راه حل بحث آن بود که زحمت تدریس با زبانی که از دو زبانی در میانه آذربایجان و دیگر جاهای ایران پدید می آید سنجیده شود و به هر حال این اهمیت را که ما به آن دخالت کنیم نداشت؛ ولی همه میدانند که موضوع زبان در آذربایجان معنی های دیگری را دارد و همیشه مقاصد دیگری در پشت سر این عنوان می باشد .» [3]
در اصل کسروی بر اساس «تئوری توطئه» و احساس اینکه اگر زبان ترکی در ایران در حدّ محدود هم در میان مردم آذربایحان تدریس شود و ترکان آذربایجان با توجه به کثرت جمعیتشان روزی بخواهند برای دستیابی به حقوق برابر با فارس زبانان، مثلا بخواهند زبان ترکی هم در ایران مثل زبان فارسی رسمی شود آنموقع ممکن است مشکلی برای کشور ( در اصل برای حکومت پهلوی) پیش آید!
بر اساس این تئوری توطئه،کسروی پای روی حقوق ابتدایی میلونها انسان و حقایق میگذارد تا با ایفای نقش خود در نابودی زبان و فرهنگ ترکی و آماده سازی زمینه برای هضم ترکان در سیاست دیکتاتوری فارسی سازی حکومت پهلوی، آخرین تیر مانقوردی خودرا برای نابودی هویت خود و زبان و فرهنگ ترکان آذربایجان در قالب تئوری «زبان آذری» بر سینه مادر رها سازد و خیالش از توّهم توطئه خلاصی یابد!
محمود افشار یزدی یکی دیگر از نظریه پردازان دوران رضا خان و فرزندش محمدرضا پهلوی، برای سرعت بخشیدن به هضم جمعیت ترکان آذربایجان در میان فارسیان می گوید :
« تنها فایده ای که برای تدریس زبان ترکی در دبستانها و رواج رسمی آن در ادارات میتوان تصور نمود سهولت برای کودکان و مردم است... برای هرکس آسانتر است با زبانی که از مادر آموخته صحبت کند تا زبانی که باید در مدرسه بیاموزد ؛ اما زبان ترکی در آذربایجان تنها همین یک جنبه را ندارد . زبان ترکی یکی از عناصر مهم ملیّت بلکه مهمترین آنهاست، .. اگر مردم آذربایجان توانستند روزنامه های ترکی را به آسانی بخوانند و به ترکی چیز بنویسند و شعر بگویند دیگر چه نیازی به فارسی خواهند داشت؟... نگارنده با آموختن پنج دقیقه زبان ترکی هم در هر مدرسه یا دانشگاه آذربایجان مخالفم ...میخواهم آموزش فارسی را اجباری و مجانی و عمومی نمایند و وسائل این کار را فراهم آورند تا ظرف سه سال یا زودتر همه مردم بدون استثنا هر دو زبان را بدانند . پس از آن کم کم و خود بخود کلمات فارسی به قدری در لهجه ترکی داخل خواهد شد که اقلا صدی شصت فارسی خواهد بود و این نسبت روز به روز زیادتر می شود تا به صدی هفتاد برسد و دو زبان یکی خواهد شد . ..اگر این سیاست فرهنگی را دولت بپذیرد و ملّت هم کمک کند، چه در آذربایجان و چه سایر شهرستانها، برای من تردیدی نیست که بی هیچ زحمت و دردسری برای هیچ کس و مخالفتی از هیچ کجا به مقصود خواهیم رسید بی آنکه آذربایجانیها احساس کرده باشند بعد از پنجاه سال به زبان فارسی ناحیه خودشان که باید آنرا لهجه « آذری تازه » خواند صحبت خواهند کرد... باید حتما اینکار به دست خود آذربایجانیها صورت گیرد...آذربایجانیان باید خودشان پیشقدم شده و زبان ملی خود را رواج دهند تا کم کم ترکی که خارجی است برود... مطلب از دو حال خارج نیست: یا آذربایجانی ایرانی هست، یا نیست. اگر هست ترک نمیتواند باشد..»[4]
عباس اقبال آشتیانی از نژادپرستان ضد ترک، متولد 1275 هجری شمسی شهر آشتیان و درگذشت 1334 شهر رم ایتالیا ( به عنوان رایزن فرهنگی ایران در ایتالیا ) در عمر 59 ساله خود که همواره در زمان رضاخان و فرزندش پستهای مهمی داشته بر علیه ترکان و زبان ترکی گستاخانه قلم فرسایی کرده و زبان ترکی را «خَرمُهره و خَزَف » و فارسی را » دُرّ و گُهر » خطاب می کند:
« ... مضحک و عجیب نیست که جمعی مغرض یا بی خبر آنرا [ زبان ترکی را ] به جای فارسی رسمی نمایند. اگر کسی ازعقل و ذوق نصیبی داشته باشد در معامله و مبادله هیچوقت دُرّ و گُهر را به خَرمُهره و خَزَف برابر نمی سازد .» [5]
یکی دیگر از ترک ستیزان دوران پهلویها که بیشتر فعالیش در زمان پهلوی دوم بود و در سمتهای وزیر مختار و سفیر کبیر دوران محمدرضا پهلوی در خدمت این دودمان بود، غلامعلی رعدی آذرخشی است . وی از پدر و مادر تفرشی مقیم آذربایحان در سال 1288 شمسی در تبریز به دنیا آمد و در سال 1378 و در 90 سالگی در تهران درگذشت. وی در یکی از اشعارش دشمنی خودرا بر علیه زبان ترکی چنین بیان می کند:
چند تن گمراه فرصت جو در آذربایجان
می زنند از بهر« ترکی» سینه در این گیرو دار
از پی ترویج ترکی خصم جان پارسی
جمله در بیگانه پروردن شده پروردگار
در بَرِ بار خَزَف گوهر شکستن کارشان
تا مگر بهتر شودشان زین شکستن کار و بار ..
لیک گویم بر« دری» تفضیل ترکی نارواست
شهد نوشان را نباشد رغبتی بر زهرمار... [6].
عارف قزوینی شاعر دوره رضاخان که بیشتر عمر خودرا در عزلت و تنهایی گذراند و به جای تشکیل خانواده با سگش زندگی می کرد در میدان پانفارسی و تفکر راسیستی و غیر انسانی،گوی سبقت را از دیگران ربوده در شعر گستاخانه، احساسات ناپاک و افکار درونی خودرا علیه ترکان و زبان ترکی چنین بر زبان می آورد:
«زبان ترک از برای قفا کشیدن است
صلاح پای این زبان ز مملکت بریدن است
دو اسبه با زبان فارسی از ارس پریدن است
نسیم صبحدم برخیز، بگو به مردم تبریز
که نیست خلوت زرتشت، جای صحبت چنگیز ...» [7]
واقعیت چگونه بود، آیا ترکان در طول تاریخ منفور بودند ؟
ترکان چگونه انسانهایی بودند که در زمان پهلویها اینهمه نفرت در کشور بر علیه آنها ساخته و پرداخته شد و این نوع طرز تفکر بعد از گذشت 42 سال از انقلاب اسلامی ایران، با آمیزه ای از شعوبیگری و باستانگرایی ادامه دارد؟
جهت بررسی این مسئله لازم بود کتابهایی که قبل از حکومت پهلویها و در طول چند قرن گذشته به رشته تحریر درآمده و بدور از سیاستهای شوونیستی و یکسان سازی چند دهه اخیر بود مورد مطالعه قرار گیرد تا واقعیتها آشکار و سیمای ترکان و برداشت از کلمه ترک، بدور از حبّ و بغض نمایان گردد.
برای رسیدن به این هدف در وهله اول لازم بود استفاده از کلمه ترک در دیوان شعرا و مورخین قرون گذشته مورد بررسی قرار گیرد تا مشخص شود کلمه ترک در کجاها و به چه شکل و معنایی در این دیوانها و کتابهای تاریخ استفاده شده است .
با مراجعه به دیوانهای شعرای فارسیگوی و کتب مورخین سده های گذشته و بررسی آنها این واقعیت بدست می آید که در کتاب شعرا کلمه «تُرک » و » تُرکتازی » در دو معنای واقعی و مجازی مورد استفاده قرار گرفته است. در معنای واقعی «ترک » و « ترکان » اشاره به مردمانی است که در طول تاریخ امپراتوریهای بزرگی را آفریده و به شمشیر اسلام مشهور شدهاند .
ترکان، بعد از اسلام، هزار سال مستمر و ادامهدار حکومت ایران را در دست داشتهاند، آنها در مقابله با دشمن ترسی به خود راه نداده و در بیشتر جنگها پیروز میدان بوده اند، ترکان مردمانی سفید چهره و زیبا روی بوده و محل سکونتشان از ختا و ختن ( آسیای میانه ) گرفته تا خراسان ( افغانستان) ، فارس و عراق عجم ( ایران ) ، آذربایجان ، عراق عرب ، شام و روم ( سوریه و ترکیه ) ادامه داشته است. در این سروده ها واژه «تُرکتازی » هم در معنای واقعی اشاره به ترکانی است که با تاخت تیزپایانه، زیرکانه و فاتحانه دشمن را مغلوب خود ساخته اند.
اما در دیوان اکثریت مطلق شعرای فارسی گوی، کلمه «تُرک » در معنای مجازی مترادف با زیبا رویی ، ماه وش ، آفتاب عالمتاب ، ماه تابان ، خورشیدفام ، دانا ، عالم ، عادل ، روشن ضمیر ، خردمند ، سلیم ، آزادمرد ، ظلم ستیز ، خوش بیان ، دارای اخلاق حسنه ، روشنگر و در یک کلام کلیه معانی مثبت در مقابل واژه های منفی است.
در این دیوانها واژه «ترک » بیشتر در مقابل کلمه « هندو» قرار می گیرد که «هندو» در معنای واقعی به مردمان تیره پوست گفته می شود و در اشعار این شعرا و در معنای مجازی بردگی، تاریکی، سیاهی و به صورت کلی معانی منفی دارد ؛ «تُرکتازی» هم در این سرودهها در معنای مجازی شجاع ، زیرک ، فاتح، شیردل و نترس است .
نظامی گنجوی شاعر قرن ششم هجری و 900 سال پیش در سروده های خود در استفاده از کلمه ترک و ترکتازی ابیات بسیاری دارد که در اینجا به پارهای از آن اشاره می کنیم :
گفت: من تُرک نازنین اندام از پدر تُرکتاز دارم نام
گفتم :از همدمی و هم کیشی نامها را بهم بود خویشی
تُرکتاز است نامت، این عجب است تُرکتازی مرا همین لقب است
خیز تا تُرک وار در تازیم هندوان را در آتش اندازیم [8]
در این ابیات، در مصرع اول بیت اول «ترک» در معنای مجازی « زیبا روی » و در مصرع دوم « ترکتاز » در معنای مجازی شیردل و نترس است ، در بیت سوم نظامی میگوید :
اگر نام تو «ترکتاز » است ، لقب منهم «ترکتازی » است؛ که نظامی هم خودرا شجاع و نترس معرفی می کند و در بیت چهارم میگوید : حالا که چنین شد ( هم تو و هم من ترسی از کسی نداریم ) بپا خیز تا باهم مثل ترکها (دانایان ، روشنگران) بر هندوان ( نادانان ، تباهی ها ، سیاهیها ، ناکامیها ) برتازیم و آنها را از بین ببریم .
حکیم نظامی در جای دیگر دیوانش و در موضوع ستایش سخن و حکمت و اندرز میگوید :
تُرکیام را در این حَبَش نخرند لاجرم دوغبای خوش نخورند [9]
در این بیت منظور نظامی از » ترکیام » سخنان حکیمانه و خردمندانه است که گلهمند است در اجتماعی که تاریکی فکر ( حَبَش ) بر آن حاکم است این سخنان خریداری ندارد .
مولانا مولوی رومی هم در دیوان شمس بارها از کلمه « تُرک » در معنای واقعی و مجازی استفاده کرده است .
چه رومی چهرگان دارم چه ترکان نهان دارم
چه عیب است ار هلاوو را نمیدانم نمیدانم
رها کن حرف هندو را ببین ترکان معنی را
من آن تُرکم که هندو را نمیدانم نمیدانم [10]
در مصرع اول این شعر منظور مولانا از »ترکان نهان » نهان و درون پاک و عاری از پلیدیهاست، در مصرع سوم و چهارم هم هدف مولانا از واژه « ترکان » و «ترک » بهره گیری از معنای دانایی، روشن ضمیری در مقابل هندو که در معنای مجازی تاریک اندیشی و بدنهادی است می باشد.
تاریخ نویسان ده قرن گذشته نیز دست کمی از شعرای فارسیگوی نداشته در مورد عدل و داد و سیاستمداری و جهانداری پادشاهان ترک قلم فرسایی کرده اند.
«محمد راوندی» که کتاب « راحه الصدور و آیه السرور» در تاریخ آل سلجوق، را در سال 599 هجری قمری نوشته در مورد خصوصیات سلاطین سلجوقی در این کتاب می نویسد:
«... سلطان آلب ارسلان [سلجوقی] پادشاهی بود با هیبت و سیاست، تازَنده و کامکار و بیدار، دشمن شکن، خصم افکن، بی نظیر و جهانگیر،تخت آرای و گیتی گشای، قدّی عظیم داشت و محاسنی دراز و کلاه دراز داشتی و بر تخت روز بار سخت مهیب بودی و با شکوه... ملکی آسوده داشت. مثل: مَن حَسُنت مَساعیه طَاَبت مراعیه. شعر:
هر که نیکو روش بود در کار مرغزارش نکو بود به شکار...[11]
همچنین وی در تمجید از سلطان ملکشاه سلجوقی می نویسد:
«... و عدل و سیاست سلطان ملکشاه تا حدّی بود که در عهد او هیچ متظلم نبودی و اگر متظلم بیامدی، او را حجاب نبودی با سلطان مشافهه گفتی و داد خواستی ....»[12]
اما از زمان حاکمیت پهلوی اوّل تاریخ وارونه نوشته شد، افتخار بر فارس بودن و نژاد باصطلاح آریایی و تبلیغ باستانگرایی فارسی و دین زرتشتی و تحقیر ترکان بر ایران، باعث به وجود آمدن تفکر ناسیونالیستی افراطی فارسی شده، در زمان پهلوی دوم حزبی با نام » حزب پان ایرانیست » با تفکرات افراطی فارسگرایی به صورت رسمی شروع به فعالیت کرد که فعالیت این حزب در حال حاضر و با گذشت 42 سال از انقلاب اسلامی به صورت آشکار و پنهان ادامه دارد!
افراطیون فارس هیچگونه حق و حقوق تحصیلی به زبان غیر فارسها در ایران، بخصوص به ترکانی که بنا با اقرار وزیر امور خارجه سابق دکتر علی اکبر صالحی در 28 دی ماه 1390 در آنکارا ، حداقل 40% از جمعیت کشور را تشکیل می دهند، قائل نیستند ؛ آنها ترکان ایران را نه ترکان اصیل بلکه ترک شدگانی می نامند که زبان آنها به زور و یا به حمایت سلاطین ترکی که بعد از اسلام و به مدت هزار سال بر ایران حاکمیت داشته اند ترکی شده و زبان قدیمی آنها که بنا به تئوری کسروی باصطلاح »آذری» از نوع غیر ترکی بوده را از بین برده است!
آنها ادعاهای خودرا بر موجود بودن چند روستای غیر ترک در مناطق مختلف آذربایحان از جمله در اطراف مرند ، خلخال و اهر استوار میدارند و ادعا میکنند که زبان قدیمی و بومی مردم آذربایجان غیر ترکی بوده ، زیرا اهالی این چند روستا به زبان غیر ترکی صحبت می کنند.
در مورد چند روستای غیر ترک آذربایجان که کسروی معتقد به بومی بودن اهالی آنها در آذربایجان است و با استناد به نظریه زبانشناسان مبنی بر اینکه روستائیان خالصترین و دستنخوردهترین زبانها را دارند و زبان آنها زبان اصلی و بومی منطقه است و زبانی است دست نخورده، و وجود این چند روستا در آذربایجان را دلیل بر غیر ترکی و باصطلاح آذری بودن زبان کل مردم آذربایجان و دیگر ترکان ایران می داند ، باید گفته شود اگر مردم چند روستا در آذربایجان به زبان غیر ترکی صحبت میکنند، در مقابل اهالی هزاران روستا و به بیان دیگر بهجز این چند روستا بقیه مردم ساکن در تمام روستاهای آذربایجان از دور افتادهترین و دست نیافته ترین نقاط آن و از میان کوههای سر به فلک کشیده سهند وساوالان گرفته تا دشتهای پهناور مغان ، زنجان ،همدان ، ساوه و اراک تا اطراف تهران،کرج، قم،تفرش، دماوند ، فریدن اصفهان ومناطق وسیعی از استان فارس تا کناره های خلیج فارس به ترکی تکلّم میکنند؛ لذا بومی بودن زبان ترکی در آذربایجان و دیگر مناطق یاد شده ایران مدللتر و مستندتر است.
از طرف دیگر، اگر دلایل کسروی را بر کل ایران تعمیم بدهیم در این صورت می توان ادعا کرد که نزدیک به 90% (نود درصد) مردم ایران ترک هستند و اغلب فارس زبانهای امروز ایران هم اصالت ترکی دارند که بعدا فارس زبان شده اند،چرا که در اکثر استانهای غیر تُرک ایران تعداد روستاهای ترک چندین برابر روستاهای باصطلاح « آذری » و یا غیر ترکی است که احمد کسروی در آذربایجان پیدا کرده است.
در مورد حقوق زبانی و فرهنگی ساکنین کشوری که دارای ملل و اقوام با زبانها و فرهنگهای متنوع است باید گفت، بومی و یا مهاجر بودن زبانی در منطقه ای تاثیری درکم و زیاد بودن حقوق زبانی و بهره مندی و یا بی بهره شدن گویشوران آن زبان از حق تحصیل به زبان مادری و دیگر حقوق انسانی در آن منطقه ندارد و اساس حق و حقوق بشر بر محوریت وجودی انسانها استوار است و ترکان امروزی آذربایجان و ترکان دیگر نقاط ایران چه ترکان بومی و از نسل سومرهای های 7000 ساله ایران بوده و یا مهاجرانی باشند که در قالب امپراتوران و سلاطین فاتح ترک از آسیای میانه و از هزار سال پیش به آذربایحان آمده باشند و یا حتی به تعبیر افراطیون فارس آذریهایی باشند که بعدا ترک زبان شده باشند ، آنها به نسبت جمعیت فعلی خود که کمتر از فارسها در ایران نیست در تمام زمینهها از جمله تحصیل به زبان ترکی از اول ابتدایی تا پایان دانشگاه حقوق زبانی و فرهنگی مساوی با فارس زبانان داشته و در دیگر زمینه ها از جمله اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی و ... حقوق برابر با فارسیان در ایران دارند.
از طرف دیگر اگر آذریهای آقای کسروی در آذربایجان اکثریت می بودند و ترکان مهاجر در اقلیت ، باید مهاجرین ترک در داخل بومیان باصطلاح آذری مستحیل می شدند و زبان مردم کنونی آذربایجان هم زبان آذری مورد ادعای آقای کسروی می شد نه زبان ترکی آذربایجان ؛ چرا که بنا به گواهی تاریخ، امپراتوران و سلاطین ترک در زمان حاکمیت هزار ساله خود بر ایران و دیگر نقاط وسیع آسیا و اروپا هیچ تحرکی در جهت تحمیل زبان ترکی خود به مردم غیر همزبان نداشته برعکس در رونق زبان فارسی در ایران و هند و دیگر مناطق تحت امپراتوری خود نقش اساسی داشتند ، زیرا فارسها به آنچه که به عنوان میراث ادبی فارسی چند قرن گذشته افتخار می کنند، همه در زمان امپراتوری هزار ساله ترکان بر ایران آفریده شده است نه در زمان حاکمیت هخامنشیان و ساسانیان همزبان آنها در ایران.
خلاصه آنکه، قایق پانفارسیسم و یکسان سازی، دیگر پوسیده و این قایق پوسیده و کهنه دیگر قابل تعمیر نیست و بزودی غرق خواهد شد.
[1] سایت روزنامه «مشرق» صفحه « فرهنگ و هنر»، کد خبر: 852458، 15 اردیبهشت 1397
زبان فارسی در آذربایجان ، گرد آوری ایرج افشار ، انتشارات : موقوفات دکتر محمود افشار ،[2] تهران ، چاپ اول ، سال 1368 ، ص: 445/ مجله آینده سال هفتم - 1360 شمسی ، شماره های سوم و چهارم
[3] نشریه پرچم ، شماره 26، چهارم اسفند 1320 و یازدهم فروردین 1321 مقاله : " احساسات و اغراض مانع از درک حقایق است "
3 زبان فارسی در آذربایجان ، گرد آوری ایرج افشار ، انتشارات : موقوفات دکتر محمود افشار یزدی ، تهران ، چاپ اول ، سال 1368 ، صص : 284،288 ، 289
4[5]زبان فارسی در آذربایجان ، انتشارات موقوفات دکتر محمود افشار ، تهران ، چاپ اول ، سال 1368 ، ص 159
[6]همان کتاب ص 334
[7] دیوان عارف ص : 384 / مجله ایرانشهر ( برلین ) مدیریت حسین کاظم زاده ص: 171، 172
[8] کلیات دیوان حکیم نظامی گنجوی به کوشش و ویرایش : کاظم عابدینی مطلق، انتشارات آدینه سبز ، سال ۱۳۹۱ ، موضوع هفت پیکر- بهرام نامه ، ص : 645
[9] همان کتاب ، موضوع ستایش سخن و حکمت و اندرز ، ص : 572
[11] راحه الصدور و آیه السرور در تاریخ آل سلجوق،ناشر:کتابفروشی علی اکبرعلمی، سال 1363 ،ص:117
[12] راحه الصدور و آیه السرور ...،ص:131