حسن راشدی : بخشی از كتاب " تركان و بررسی تاریخ ، ……"
در سال ۱۹۱۸ و زمانیكه مناطق شمالی رود ارس به عنوان جمهوری آذربایجان اعلام استقلال نمود, در ایران موافقین و مخالفین با این نام به بحث و مجادله پرداختند كه نظریات آنان بیشتر در روزنامة «ایران» آن زمان كه مدیریت رسمی این روزنامه را «میرزا محمدخان ملكزاده» و مدیریت غیررسمی اش را برادرش «ملك الشعرای بهار» به عهده داشت منتشر میشد.[۱]
به دنبال این مباحثات, محمد امین رسولزاده رهبر جمهوری تازه استقلال یافته آذربایجان علاوه بر اینكه هیأتی را به ایران اعزام میدارد, خود نیز دربارة دلیل انتخاب نام آذربایجان و ارتباط تاریخی منطقة شمال رود ارس با این نام, مقالاتی در روزنامه های باكو مینویسد كه ترجمة فارسی آن نیز در روزنامة «ایران» آن زمان چاپ میگردد.
ما در اینجا جهت اجتناب از طولانی شدن مطالب, به آوردن خلاصه ای از دو مقاله محمد امین رسولزاده, كه در روزنامة «ایران» آن زمان در كشور چاپ شده است اكتفا كرده مطلب را به پایان میبریم:
ایران و ما[۲]
محمد امین رسولزاده
«از طرف حكومت ما این روزها یك هیأت نماینده به تهران پایتخت ایران فرستاده شده است. مقصود هیأت نمایندگی مزبور آن است كه جمهوریت جدیدالتشكیل آذربایجان را به دولت ایران معرفی كرده, در بین این دو دولت مسلمان روابط و دادیه و حسن مناسبات را تأسیس و تأمین نماید.
میانه ما و ایرانیان علاوه بر مناسبات دینی و مدنی و تاریخی, یك نوع مقدرات سیاسیه شدید الارتباطی نیز موجود است. برای ما سلامت ایران و برای ایران سلامت ما به اعلی درجه مهم است. آری یكی از اخص آمال ایرانیان آن بوده كه در جای روسیه جهانگیر كه همیشه ضربات خود را به ایران وارد آورده و محقق بود كه دایماً در هوس توسعه و انبساط است , مابین این حكومت و دولت ایران یك حكومت قفقاز مستقل تشكیل یابد. چنان چه در بین قفقاز مستقل وجود یك حكومت مسلمان مستقل و با نفوذ نیز بالخصوص مطلوب و محبوب وطنپرستان ایران بود.
ما مطمئن هستیم در نظر متفكران ایران كه در مسائل سیاسی تعمق و دقت دارند این تقاضا بیهوده و بی اساس نیست چنانكه در این جا هم نمایندگان سیاسی ایران در هر موقع و به مناسبت حسیّات برادرانه و دوستانه خود را ابراز كرده و به ما از این جهت اطمینان و امنیت میدهند. . . مطبوعات باد كوبه[۳] كه صحنه جدید ادبیات آذربایجان را تشكیل میدهند هیچگاه نسبت به ایران بدبین نبوده اند, مطبوعات محلی كه در اینجا نشر میشوند هر وقت در غصه ایران غمناك و در شادی ایران شادمان بوده اند و بدین جهت طرف توجه ایرانیان گردیده. مخصوصاً شهر تبریز دومین مركز عمدة توزیع جراید بادكوبه بوده است.
موفقیت مجموعه ملانصرالدین تنها در شهرهای ترك زبان ایران نبوده بلكه تمام مراكز مهمه را نیز شامل میگردید. به قدری كه «نباتی» در بین ما معروف است در ایران «سیدعظیم» معروف است. زیاده از آنچه كه ما «لعلی» را میشناسیم, ایران «صابر» مرحوم را میشناسد. حتی اطفال كوچك ایرانی ادبیات «هوپ هوپ» را كه به عنوان «من دیین اولدی سن دیین» یعنی «گفته من گفته تو است» از حفظ میخوانند…
مملكت شیر و خورشید صاحب یك تاریخ محتشم و مدنیت مشعشع, در سایه استبدادی كه بدو مستولی شده بود یك دورة انحاط و تنزل را گذرانید. برای خاتمه دادن به این دوره و به قصد نجات از آن ملت ایران بیرق مشروطیت را بر افراشته شروع به جهاد نمود.
خدمات مطبوعات بادكوبه در آن ایام قابل انكار نیست. تركان آزادی خواه قفقاز به اولین لحظه به ایران شتافته و كمك كردن به هم كیشان خود را یك وظیفه وجدانی میدانستند و در مبارزه بزرگی كه برای تأمین سعادت خود ملّت ایران اجراء كرد ما میتوانیم به كمكها و مساعدتهایی كه به آن ملت نمودیم افتخار كنیم.
خاطرات خوب از این سنوات مجاهدت كه به اتفاق وطنپروران ایران كوشش میكردیم, در ذهن ما باقی است. این خاطرات به من حق میدهد كه قطع نمایم هیأت نمایندگانی كه از طرف جمهوری ما اعزام شده اند, همانطور كه امیدواریم مظهر حسن قبول خواهند شد.
برادران متفكر ما این هیأت را نماینده یك ملّت دوست و خویشاوند شناخته و با آنها به همین سمت رفتار و معامله خواهند كرد. این كه میگویم برادران متفكر ما, بدان جهت است كه در ایران هم بالطبیعه مثل همه ممالك اشخاص سیاسی كم نیستند كه فی الجمله عمداً سوء تفاهمات و سوء تأویلات را میدان داده و به افكار دشمنانه كمك كرده آنها را نشر مینمایند, هر زمان این قبیل اشخاص عرض اندام كرده وارد گردند. در نتیجه بجای گرمی و صمیمیت, برودت و رسمیت خشك و خالی ظاهر شود.
برای اكتفا نكردن به این رسمیت تنها مختصری از تنقیدات متفكرین را كه به اسم جمهوری ما وارد كرده و شكایت میكنند میخواهیم نقل كنیم.
بعضی نویسندگان ایران وجود جمهوری آذربایجان را از نقطه نظر مالكیت ایران یك نوع تهدید علنی میبینند و كلمه آذربایجان را كه نام یك ایالت ایران است و ما علم جمهوری خود كرده ایم مورد اعتراض میسازند. ما یك وقتی در این خصوص به مناسبتی توضیح داده گفتیم مقصود ما از این آذربایجان شمالی تا آذربایجان قفقاز است كه شامل اران قدیم و شیروان و مغان است. اسم آذربایجان زیاده از یك اصطلاح جغرافیایی یك معنای ملّی را نیز افاده میكند. ما خودمان را یك قوم مخصوص میشماریم كه به زبان آذربایجان متكلم است (كه یك قسمتی از زبان تركی است). اسم این قوم نه آران است نه شیروان و نه مغان. تنها آذربایجان است. این معنی یا این تعبیر نه آن است كه بعد از انقلاب روسیه و بعد از ظهور هوس استقلال پیدا شده بلكه قبلاً نیز موجود بوده است.
۳۵ سال قبل در دارالفنونهای پطروگراد طلاب مسلمان كه از بادكوبه و گنجه و ایروان رفته بودند و بر روی اساس ملیت جمعیتی تشكیل دادند آن را «جمعیت آذربایجان» نامیدند و هر ساله یك جشن و مسامره در پایتخت روس تشكیل داده (مسامره گاردن پارتی) و آن را به نام لیله آذربایجان موسوم نمودند. همچنین جناب غنی زاده از مطلعین قدیم, كتاب لغتی را كه ترتیب داده و تركی قفقازی را به روسی ترجمه كرده آن كتاب و لغات آن را «اصطلاح آذربایجان» نام نهاده است.
مطلب را با مناقشه لغتی و مباحثة راجع به كلمه نباید دانست. چون كه مطالب تنها راجع به یك اسم نیست. بلكه خوف ما از آن است كه از اسم تجاوز كرده به مسمی آن نیز حسن توجهی معطوف نگردد. ما میخواهیم كه یك جمهوریت مخصوص در روی اساس یك ملیتی كه دارای اساس و خصوصیت مخصوص است تأسیس نمائیم. نه اینكه فقط در شمال ایران یك اجتماع و تودهای از خلق محسوب شده زیرا در آن صورت این توده در نظر متفكرین پنج پول قیمت نداشته, در آن زمان مستلزم خواهد بود كه قومیات و ملیت این جمهوری را انكار كرده و حق تعیین مقدرات خود را به این جماعت ندهند. در صورتی كه روسها و انگلیسیان و فرانسویان و سایر ملل مسیحی این حال را قبول كنند, قطعاً تصور نمیكنیم كه یك دولت هم كیش قبول ننماید. به هر حال ما تصور میكنیم برادران ایران ما از تصمیم قلب آرزو دارند كه در جوار حكومتهای ارمنستان و گرجستان یك جمهوری آذربایجان همكیش و همنژاد تشكیل یافته و كسب قوت نماید.
ممكن است كه خیال كنند تأسیس جمهوریت روی اساس ملیت و قومیتی كه دارای اساس و خصوصیات مخصوص هستند اگر چه به اسم دیگری غیر از «آذربایجان» هم موسوم گردد برای یك توده [كه] در شمال ایران هستند و دارای همان مزایا و خصوصیات میباشند مطلوب نیست. این قبیل متفكرین با این قبیل افكار و تصورات حقیقتاً پنج شاهی ارزش ندارند زیرا در آن صورت لازم خواهد شد ملّیت ساكنین این جمهوری را انكار كرده و به آنها حق تعیین مقدراتشان را ندهند. البته در حالی كه انگلیسیان و روسیان و فرانسویان و سایر ملل مسیحی چنین وضعیتی در مقابل ما اتخاذ نمیكنند قطعاً تصور نمیشود یك دولت همدین ما راضی به اتخاذ آن گردیده, ملت ما را انكار و از اعتراف به حق تعیین مقدرات ما امتناع نماید. بنابراین شك نیست كه برادران ایرانی ما متحسس به این قبیل حسیّات نبوده و در پهلوی جمهوری گرجستان و ارمنستان تشكیل جمهوری اسلامی مستقل را كه كسب قوّت نماید صمیمانه آرزو خواهند داشت.
بزرگترین موفقیت هیأت نمایندگان ما آن است كه از وجود یك چنین آرزویی در بین افكار عمومی ایران مطلع گشته و به اولین لحظه ها ما را از آن بشارت دهند.».[4]
م. ا. رسولزاده
آذربایجان و ایران
محمدامین رسولزاده
جراید تهران ورود هیأت نمانیدگان ما را كه به نام جمهوری ما به تهران رسیده اند تبریك گفته و با آن تبریك موضوع مقاله ما را كه در تحت عنوان «ما و ایران» بحث كردیم تجدید نموده و در خصوص آذربایجان نه, بلكه در روی اسم آن شروع به بحثهای طولانی و مفصل نموده اند.
جراید تهران كه در مقدم و پیشاپیش آنها روزنامة محترم «ایران» است, دلگیری خود را از اسم «حكومت جدیدالتولد اسلامی» قید كرده و برای آنكه سردی و برودت دو ملت برادر رخ ندهد تغییر اسم آذربایجان را تكلیف میكند. جراید ایران میگویند, حق نداریم به مملكت خود كه عبارت از قسمتی از قفقاز است نام آذربایجان بدهیم. این اسم حق یك ایالتی از ایران است كه از قدیم الایام آذربایجان نامیده میشده.
ما در اینجا از نقطه نظر تاریخی, نژادی, جغرافیایی حق داشتن یا نداشتن تسمیه آذربایجان را اثبات و به این مناسبت قبل از بیان ملاخطات خود, به ادّله و استدلالات رفیق محترم خودمان, (یعنی روزنامه ایران) میخواهیم قبلاً یك مطالعه درمیان نهیم. ما میخواهیم مطبوعات ایران در این خصوص دقت كنند كه آذربایجان قفقاز از كلمه آذربایجان بیش از یك معنای جغرافیایی یك معنای ملّی را اراده كرده و زیادتر كلمه را برای این معنی و مقصود استعمال میكند.
در دنیا تنها یك قطعه آذربایجان نیست, بلكه یك جماعت آذربایجان نیز وجود دارد این جماعت یك ملّتی از نژادهای ترك است كه به یك لهجة مخصوص به خود تكلم كرده و همین ملّت است كه رفیق ما «ایران» به آن اسم اتراك مسلمان قفقاز میدهد. كلمة آذربایجان كه به تعبیر دیگر اتراك مسلمان قفقازی گفته میشود, اگر ممكن باشد از نقطه نظر جغرافیایی آن را جرح و تعدیل كرد, از نقطه نظر ملّیت و نژادی انكار كردن آن ممكن نیست. زیرا من نمیتوانم فرقی و امتیازی احساس كنم كه اتراك گنجه و ایروان و ایالت بادكوبه را از اتراك محال قراچه داغ, تبریز, خلخال, مراغه, اردبیل جدا نماید.
عین لسان, عین عادت, عین مذهب و همچنین سایر مشخصات چه در اینجا و چه در آنجا به یك نحو حكمفرماست. تنها در مدت چند سال گذشته كه یك حیات سیاسی علیحده زندگی كرده یك قسمت در تحت سیاست ایران و قسمتی دیگر در تحت سیاست روس بود, تأثیرات این حیات سیاسیه مختلف هنوز در بین موجود است.
اتراك مسلمان قفقاز را مثل اتراك مسلمان ایران یك اسم معروفی است كه به آن نامیده میشوند: یعنی ترك آذربایجان. شیروان قدیم, آران, بردعه, مغان, آلبانیا, بسفرجان[۵] و بالاخره گنجه و بادكوبه و ایروان و كلیتاً ولایاتی كه امروزه جمهوری آذربایجان را تشكیل میدهند اگر از نقطه نظر جغرافیا, انكار داشتن حق این اسم نسبت بدانها شود, نسبت به یك ملّتی كه به تركی آذربایجانی متكلمند و اكثریت آن نقاط را تشكیل میدهند جرح و انكار ممكن نیست. حكومت نوزادی كه در نتیجه محاربه بزرگ و انقلاب بینظیر به وجود آمده, برای تكیه گاه خود مبانی خیلی قوی و صحیح در دست دارد. مبنای قومیت, ملاحظات استراتژی, تاریخی, جغرافیایی, ملاحظاتی هستند كه در درجة دوم و سوم میآیند. برای تأسیس یك حكومت جدید قبل از هر چیز وجود یك ملّیت متحد لازم است. میگویند «اسم خود را تغییر دهید تا ما شما را چون برادر بزرگ در آغوش گیریم, و گرنه ما از شما مكّدر و ظنین خواهیم بود.» از ما چرا ظنین هستید؟
باید تصور كنیم كه چنین گمان كردهاند كه از گفتن نام آذربایجان كه اسم یك ولایت ایران است به مسمای آن نیز چشم داریم. جمهوری ما قبل از جمهوریت مكرر به دفعات قطعیاً این معنی را اعلام كرد كه دعوی مختاریت آذربایجان به هیچوجه به جنوب ارس راجع نیست. باز بالفعل هم این را اثبات میكنیم. در مقابل این شبهه ها چند بیان میكنند از قبیل اینكه یك وقتی هم ارامنه میگفتند مقصد ما فقط ارمنستان عثمانی است, ولی سپس دعوی خود را تعمیم داده شامل تمام ارمنستان نمودند. (ایران نمره ۴۱۴) این مثال, یعنی قیاس كردن جمهوری آذربایجان را با ارامنه ما را وادار میكند كه بیش از اسم به طرف مسمی متوجه شویم(؟!)
عجبا, چه تصور میكنند, برادران ایرانی ما چه فكر میكنند, آیا اگر این حكومت جمهوری مسلمان اسم خود را تغییر دهد یا به قول آنها حكومت ترك قفقاز بگذارد, برای آنها خطر و ضرر نخواهد بود؟ اگر حكومت ایران به طوری كه از مطبوعات اروپا مستفاد میشود به فكر توسعه اراضی خود به حساب زاقفقاز نباشد بالطبع از برای خود هیچ امر خطرناكی دیگری تصور نخواهد كرد؟ چون كه حكومت جدیدالتشكیل, خود را حكومت غیر متجاوز اعلام كرده, و نسبت به او تنها مساعدت لازم است, اعتماد لازم است.
اگر اعتماد در بین نباشد چه این اسم یا اسم دیگر در سوء ظن فرقی نداشته و برای اسامی اهمیتی نخواهد ماند. مثلاً اگر جمهوری ارمنستان كه چشم طمع به اراضی عثمانی دوخته, اسم خود را ارمنستان نگذاشته, حكومت آرارات نهند از تعدیات خود صرف نظر خواهد كرد؟ یا بر عكس. مثلاً یك حكومت ارمنی در اراضی عثمانی تشكیل شده نام خود را حكومت وان بنهد, مادامی كه در فكر توسعه خود تا قره باغ است اگر نام خود را ارمنستان هم نگذارد ازاین فكر فارغ نشده و منصرف نخواهد گردید. نمیدانم تنها از اسم ما است كه با اسم یكی از ولایات ایران مشتبه میشود یا این كه باید بگوییم این تكدر از مسمای ما كه با حالات و روحیات آذربایجان ایران تماس دارد پیش آمده است.
مسئله اگر تنها به اسم راجع بود آنقدرها اهمیت نداشت. در تاریخ عالم بینالملل تا كنون دیده نشده است در سر اسم اختلاف ظاهر شود, در تاریخ اسلام هم انشاالله دیده نخواهد شد. به نظر چنین میآید كه پایدار بودن یك حكومت اسلامی مستقل كه آذربایجانیان شمالی نهر ارس آن را تشكیل داده باشند, برای ایران دارای منافع است.
اگر نشریاتی كه شایع شده كه هیأت نمایندگان ایران در پاریس از زاقفقاز اراضی میخواهند, صحیح باشند, آن وقت ما حق خواهیم داشت تصور كنیم حكومت ایران طریقة دیگر غیر از آن چه ما میپیماییم در نظر دارد. . .
میگویند اسم قفقاز علیحده و اسم آذربایجان علیحده است. هر كدام برای مملكتی علیحده وضع شده اند در این مسئله هیچ شبهه نیست. لیكن تقسیمات اداری كه دولت روس در دیروز كرده باكو و گنجه و ایروان را قفقاز یا زاقفقاز نامیده, موجب نمیشود كه قسمتی از باكو و گنجه و ایروان آذربایجان نباشد. مثلاً شمس الدین سامی بیك در كلمه شمكور كه نزدیك گنجه است صحبت كرده میگوید: در تاریخ دویست و چهل از طرف (بفا) والی آذربایجان و آزاد كرده معتصم آباد شده به متوكلیه موسوم گردید.
بعضی ایالت گنجه و به تعبیر قدیمتر آران و بردعه و حوالی آنها داخل در ولایت قفقاز بوده اند. همانطور كه قفقاز اسم عام و شامل ولایت و نواحی مختلفه است, اسم آذربایجان هم عام بوده و شامل اسامی اداری و تاریخی و جغرافیایی زیاد از قبیل قره داغ, خلخال, مغان, آران, بردعه, ایروان, نخجوان, باكو است.
میگویند جزء را نمیتوان به نام كل نامید و برای اثبات این ملاحظه استدلال به كلام بزمارك و مناقشه بین او و اطریش هنگری نموده اند. لیكن این هم صحیح نیست. زیرا ما در موقع تشكیل حكومت آذربایجان به دولت ایران نگفتیم از اسم آذربایجان صرف نظر كنید. چون ما آذربایجانیها در موقع تشكیل حكومت خود اگر به ایران میگفتیم از اسم آذربایجان دست بردارید, آن زمان نا ناحق گفته بودیم…».[6]
پایان
مهرماه ۱۳۸۴