تحریف تاریخ (7)
بخشی از كتاب
تركان و بررسی تاریخ، زبان و هویت آنها در ایران
نویسنده : حسن راشدی
كشور ایران كشور كثیرالمله است. از ۷۰۰۰ سال پیش تاكنون ملل و اقوام مختلف با زبانها و
فرهنگهای متنوع در این كشور پهناور به زندگی در كنار هم ادامه داده و از راه پر پیچ و خم تاریخ
ایران گذر كردهاند.
از زمان پیدایش اوّلین تمدن بشری توسط سومرهای التصاقی زبان و بومی- ایران, تا رسیدن اولین كوچ از اقوام آریایی تحلیلی زبان از استپهای جنوب سیبری به این منطقه در سال ۹۰۰ قبل از میلاد, و در ادامه كوچ اقوام سكا, ایشغوز, اشكانی, خزر, هون, پچنك, قبچاق, اوغوز و دیگر اقوام ترك در سالهای قبل و بعد از میلاد مسیح به این سرزمین و تشكیل كشور كثیرالملهای كه آنرا ایران مینامیم, این سرزمین همواره پهنه زندگی و رشد و توسعه زبانها و فرهنگهای متفاوت بوده است!
علاوه بركتیبههایی كه به زبانهای سومری, ایلامی, اورارتویی و ماننایی نوشته شده است, نوشته شدن كتیبة بیستون كرمانشاه به سه زبان بابلی, تورانی (ایلامی) و فرس, در دورة هخامنشیان, و آثار بیشمار باقی مانده از سه زبان عربی, تركی و فارسی دری پس از شروع حاكمیت اسلام در ایران تا پایان دورة قاجاریه, نشان از موجودیت و زندگی زبانهای ملل و اقوام ایرانی در كنار هم در طول تاریخ هفت هزار ساله در ایران دارد.
به دیگر معنی باید گفت تا پایان دورة قاجاریه, كشور ایران هرگز یك زبانی و یك فرهنگی را چه در سطح دولتی و به صورت رسمی, و چه در سطح ملّت و به صورت ملّی تجربه نكرده بود؛ تنها پس از حاكمیت رضاخان و محكم شدن پایههای حكومت مستبدانه و نژادپرستانه وی است كه تدریس و تحصیل تنها یك زبان در ایران, و ممنوع و قدغن شدن تدریس و تحصیل دیگر زبانها در دستوركار قرار میگیرد![1]
از دوران حاكمیت رضاخان است كه سیاستهای شوونیستی آنچنان شتابی به خود میگیرد كه روشنفكرانی چون محمود افشار كه به مدت طولانی در كشوری چون سوئیس تحصیل كرده و زندگی مسالمتآمیز ملتهای این كشور كوچك را با سه زبان رسمی و یك زبان منطقهای به چشم خود دیده و تجربه كرده بود تبدیل به ناسیونالیست افراطی شده تئوریهای قلع و قمع زبانها و فرهنگهای غیرفارسی ایران را صادر میكند و از نزدیكان و مقرّبین رضاخان میگردد!
محمودافشار با نزدیكی به رضاخان و تبدیل شدن به تئوریسین افكار مستبدانه و نژادپرستانه وی, با تشكیل «بنیاد افشار» و با همفكری افرادی چون محمدعلی فروغی, سیدضیاء و دیگر باستانگرایان به تبلیغ تئوریهای شوونیستی میپردازد!
محمود افشار با گذاشتن ۳۲ رقبه از ثروت خود در اختیار «بنیاد افشار» كه سر به میلیاردها تومان میزند اقدام به تحریف تاریخ تركان و تلاش جهت از بین بردن زبانهای غیرفارسی بخصوص تركی در ایران میكند!
وی در قسمتی از وقفنامه خود توصیه به ایجاد «كودكستان شبانهروزی نمونه» میكند كه مجهز به تمام وسائل آموزشی كودكان باشد و كودكانی كه از آذربایجان به تهران فرستاده میشوند در آن آموزش ببینند ! ! [2]
برای به اجرا درآمدن برنامههای شوونیستی محمود افشار و همفكرانش, زمانیكه محمود افشار مرامنامة انجمن «ایران جوان» را منتشر میكند, رضاخان اعضاء انجمن را میخواهد و بعد از شنیدن عقایدشان میگوید: «اینها كه نوشتهاید بسیار خوبست . . . .ضرر ندارد. با ترویج مرام خودتان چشم و گوشها را باز كنید و مردم را با این مطالب آشنا بسازید. حرف از شما ولی عمل از ما خواهد بود. به شما اطمینان و قول میدهم كه همة این آرزوها را برآورم و مرام شما را كه مرام خود من است از اوّل تا آخر اجرا كنم. این نسخه مرامنامه را بگذارید نزد من باشد, چند سال دیگر خبرش را خواهید شنید.»[3]
با حاكمیت رضاخان و تحت تأثیر تبلیغات آپارتایدی وی افرادی از میان مردم آذربایجان بر علیه هویّت و موجودیت خود عصیان میكنند! علّت این عصیان, احساس حقارت و بیهویتی بر اثر عدم آگاهی از پیشینة زبان, ادبیات, فرهنگ خودی است كه منجر به از خود بیگانگی و به قول دكتر شریعتی, الینه شدن میگردد.
دكتر شریعتی دربارة علت بوجود آمدن چنین حسّی در انسانها میگوید:
«وقتی یك روشنفكر با «خویشتن» میگسلد و این خویشتن عبارت از تاریخ و فرهنگ و سنت و زبان و ادب و محتوای معنوی ملّت یعنی ملّیت وی است و ناچار, خلاء وجودی خود را با محتوای فرهنگی دیگری پر میكند, انسانی بیگانه با خویش میشود و این «غیر» همچون «جنّ» در ماهیت و شخصیت ملّی او رسوخ و حلول مینماید و آنگاه او عوضی نظر میدهد و راه را هم عوضی انتخاب میكند و عوضی عمل میكند. چون به تعبیر عامیانه اما پر معنی, او به راستی یك «آدم عوضی» است. چنین آدمی فرق نمیكند كه یك تحصیلكرده باشد یا فقط متجدد, ماركسیست باشد یا لیبرالیست, دست چپی باشد و یا دست راستی, این ماركها همه به مثابه برچسبهایی است بر روی ظرفی كه درونش هیچ چیز ندارد.»[4]
بدین سان تاریخ جدیدی برای ایران نوشته میشود و تاریخ ۷۰۰۰ ساله ایران در حكومتهای هخامنشی و ساسانی خلاصه میگردد و افتخار بر كوروش و داریوش, دین زرتشتی و قوم آریایی و پارسی كه سرآمد همة ملتهای جهان باشد سرلوحة تبلیغات رضاخانی قرار میگیرد! و در این بحبوبه اگر كسی بخواهد برای خود هویتی كه بتواند بر آن ببالد دست و پا كند چارهای جز چسباندن خود به هخامنشیان و ساسانیان و قوم پارس و پارسیان ندارد و این در حالی است كه تاریخ, حقیقت دیگری را بیان میكند:
«البته بر تمامی خردمندانی كه تعصب قومی و ملّی را بر تحقیق جدی برتر نمیدارند, آشكار است كه ایرانیان, پس از حضور هخامنشیان تا قرن اولیة هجری, به علّت تسلط نظامی اقوام بیگانه و فقدان فضایِ مناسب برای ارائه اندیشه, به عرصة تألیف و عرضه حكمت و خرد بومی و ملّی وارد نشدهاند. در هیچ زمانی از این دوران دراز, ردّی از همكاری اقوام كهن ایران [سومری, ایلامی, اورارتویی, ماننایی و . . . ] با حكومت مركزی دیده نمیشود و متجاورین غیرایرانی تا آخرین نفس و تا پایان ساسانیان, جز تضعیف و تخریب توانائیهای اقوام دیرین ایران كهن نقشی ایفا نكردهاند و آنچه را كه آنان به جهان, از ایران و ایرانی نشان دادهاند, تنها نیزه پارسی بوده, كه متاسفانه بسیار نیز دور رفته است. . . بدین ترتیب با نگاه غیر متعصّب و بیغرضی, دوران ۱۲۰۰ ساله تسلط قبایل ناشناس, غیربومی و غیر ایرانی بر سرزمین و مردم ایران[از زمان هخامنشیان تا پایان ساسانیان] را باید دوران فترت تمدن ایران دانست. دورانی كه ایران از هر بابت دچار افول میشود و در زیر ساخت فرهنگ بشری غایب است. تنها پس از اسلام و با فروپاشی نظام سلسلههای بیگانه است كه ملل ساكت شده و مغلوب ایران كهن, بار دیگر جان میگیرند. . . ».[5]
ویل دورانت تاریخ نگار مشهور هم مینویسد: «آنچه مایه شگفتی میشود این است كه مردم ماد و پارس با وجود آن دینی كه داشتند, تا چه حد بیرحم بودند, بزرگترین شاه ایشان, داریوش اوّل در كتیبة بیستون میگوید: فرورتیش دستگیر شد و او را نزد من آوردند. گوشها و بینی و زبان او را بریدم و چشمهای او را در آوردم. . . »[6]
«داستانهایی كه پلوتارك در سر گذشت اردشیر دوم و حوادث اعدامی كه به فرمان وی صورت گرفته نقل میكند, نمونههای خونینی از اخلاق شاهان پارس را در دورة اخیر آنان نشان میدهد؛ بر كسانیكه خیانت میورزیدند هیچگونه رحمت و شفقتی روا نمیداشتند. اینگونه اشخاص و پیشوایان ایشان را به دار میآویختند و دخترانشان را به اسیری میبردند و میفروختند». [7]
هرودوت در كتاب تاریخ خود (جلد ۴, ص ۲۳۴) در مورد یكی از نمونههای تاریخی آن مینویسد: پارسها به اهالی شهر برگه (برقه) قول دادند كه تا وقتی زمین به حال خود باقی است به آنها كاری نداشته باشند و چون زیرزمین را خالی كرده بودند زمین فرو رفت. آنگاه آنها قول خود را شكسته و شهر را تصرف و . . . پستان زنان را بریدند و حصارهای شهر را با آن زینت كرد [ند].[8]
در مورد اَمرد بازی پارسیان, ویل دورانت چنین نظر میدهد:
گفته هرودوت چنین است: «پارسیان اَمرد بازی را از یونانیان آموختهاند» از سرزنشهای سختی كه «اَوِستا» دربارة عمل. . . میكند, تا حدی گفته هرودوت تأیید میشود: «اَوِستا» در چند جا تكرار میكند كه این گناه زشت قابل آمرزش نیست, «هیچ چیز آن را پاك نمیكند».[9]
همچنین ویل دورانت در مورد رواج ازدواج و همخوابگی با محارم در بین پارسیان میگوید:
«چون فرزندان به سن رشد میرسیدند, پدران اسباب كار زناشویی ایشان را فراهم میساختند. دامنه انتخاب همسر وسیع بود, زیرا چنانكه روایت شده ازدواج میان خواهر و برادر, پدر و دختر و مادر و پسر معمول بوده است».[10]
دكتر ضیاء صدر هم درباره آزاد بودن ازدواج با محارم در میان پیروان دین زرتشت و پارسیان پیرو این دین, و شعری كه به زبان فارسی در این باره سروده شده است, به نقل مینویسد:
«حلالند حوران سیمین بدن
چه مادر, چه خواهر, چه دختر, چه زن»[11]
دكتر علی لاریجانی رئیس سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی در مراسم بزرگداشت میلاد پیامبراسلام (ص) در سخنان پیرامون شرایط ایران قبل از اسلام گفته است: «ایرانیان قبل از اسلام مردمانی بیسواد, بیفرهنگ و وحشی بودند و خود نیز علاقه داشتند بیسواد بمانند.» وی همچنین تمام پیشرفتهای فرهنگی و علمی ایرانیان قبل از اسلام را دروغ خوانـــده و اندك فعالیتهایی نظیر تأسیس دانشگاه «جندی شاپور» را حاصل تلاش عدهای از مسیحیان دانسته است.[12]
ویل دورانت هم در مورد عدم علاقة پارسیان به فرهنگ و هنر در دوران قبل از اسلام نظری این چنین دارد: «چون پارسیان تمام همت خود را متوجه برپا ساختن كاخ شاهنشاهی خویش كرده بودند, دیگر وقت و نیروی ایشان برای كاری جز جنگ و كشتار, كفایت نمیكرد, به همین جهت در مورد هنر, مانند رومیان, قسمتِ عمدة توجه آن به چیزی بود كه از خارج ایران زمین وارد میشد. البته ذوق زیباپسندی داشتند, ولی ساختن چیزهای زیبا را بر عهدة هنرمندان بیگانه, یا بیگانگانِ هنرمندی كه در داخل ایشان به سر میبردند, میگذاشتند. . . »[13]
علیرغم این حقایق تاریخی, در دورة پهلوی اول, پروژههای كوتاه مدت و طولانی مدت با هزینههای سرسامآور براه افتاد و تحریف تاریخ تركان, زبانسازی و هویت تراشی برای ایرانیان غیرفارس رونق گرفت و دشمنی و تبلیغات علیه زبانها و فرهنگهای ایرانی غیرفارسی, بخصوص تركی در اولویت این برنامهها قرار داده شد.[14]
پروژة تحریف تاریخ و انكار زبان و فرهنگ تركان ایران تا بدانجا پیش رفت كه در كتابهای چاپ شده در دوران پهلوی، تركان تنها " غلامانی بودند در دربار سامانی " ![15] و جز كشت وكشتار و ویرانی و ضد تمدن و فرهنگ بودن چیز دیگری از دستشان بر نمی آمد !
كتابهای درسی تاریخ مدارس و دانشگاهها، بخصوص تاریخ هزار ساله اخیر ایران از زمان غزنویان تا دوران قاجار طوری نوشته شد كه دانش آموزان و دانشجویان احساس نمی كردند سلاطین و زمامداران تاریخ هزارساله اخیر ایران همه از تركان بودند و بیش از نود و پنج درصد آثار ادبی و فرهنگی زبان فارسی, در طول حكومت هزار ساله تركان ایران آفریده شده و شعرا و نویسندگان نامی آثار فارسی چون خاقانی، نظامی، مولوی، خیام، سعدی، حافظ، و حتی فردوسی كه افسانه شاهنامه را نوشته است و دیگر آفرینندگان آثار فارسی همه و همه در طول دوران حاكمیت پادشاهان ترك ایران و با صله و انعام آنها به اوج شهرت ومكنت رسیده اند !
در دوران حاكمیت رضاخان افكار پان فارسیستی آنچنان شتابی به خود گرفت كه در كتابهای چاپ شده در این دوران هنگام ارائه آمار از زبانهای رایج در ایران, بعد از زبان ادبی (فارسی), نام زبانهای افغانی یا پشتو, كردی, بلوچی, ارمنی, بنیاسرائیلی, زرتشتی, كلدانی و لهجههای مازندرانی, گیلكی, سمنانی, بروجردی و كاشی در لیست زبان و لهجههای رایج مردم ایران آورده شد, ولی از برده شدن نام زبان تركی كه نزدیك به نصف جمعیت ایران بدان تكلم میكردند به طرز احمقانهای خودداری گردید! همچنین از زبان تركمنی كه شاخهای از زبان تركی بود و جمعیت آنها به مراتب بیشتر از جمعیت ارمنیها, بنیاسرائیلیها و زرتشتیهای ایران در این دوره بود, و از زبان عربی كه بیشتر مردم خوزستان و سواحل جنوب بدین زبان سخن میگفتند نامی به میان نیامد!
.......
در اینجا به علت حجم زیاد ، تصویر متن نوشته این كتاب حذف شده است
.......
دكتر پرویز ناتل خانلری رئیس فرهنگستان ایران دوران پهلوی نیز به تبعیت از افكار پانفارسیستی, در كتاب «زبانشناسی و زبان فارسی» ضمن بر شمردن زبانهای غیرفارسی و محلی ایران چون كردی, لری, بلوچی, گیلكی, مازندرانی, تالشی, ذرفولی, سمنانی و . . . از زبان تركی آذربایجانی, تركی تركمنی و عربی كه زبان اكثریت مردم كشور است سخنی به میان نمیآورد ! [17]
در سال 1309، به دستور رضاخان تدریس فارسی در مدارس كشور اجباری و تحصیل به زبانهای غیرفارسی ممنوع گردید و تحصیل و تدریس به زبان تركی آذربایجانی كه اوّلین مدرسه مدرن ایران و نخستین روش تدریس با اصول صوتی در دنیای اسلام با این زبان و به وسیله دانشمند شهیر آذربایجان میرزاحسن رشدیه در تبریز در سال ۱۳۱۲ هـ . ق / ۱۸۹۴ م . در زمان ناصرالدین شاه و با كتاب «وطن دیلی» آغاز به كار كرده بود[18] جلوگیری شد.
....................................................................
كتاب درسی " وطن دیلی " تالیف میرزا حسن رشدیه
كه در سال 1312 هجری قمری در تبریز چاپ شده است .
(به علت حجم زیاد تصویر این كتاب برداشته شده است )
.....................................................................
در دوره پهلوی اول ، ناسیونالیسم افراطی آنچنان شتابی بخود گرفت كه به دستور رضاخان اقدام به تغییر نامهای تركی وبومی مكانهای جغرافیایی در آذربایجان و سایر نقاط ایران كردند و نامهای غیر تركی ویا ترجمه فارسی این نامها را جایگزین نام بومی وتركی كردند !
اینك تعدادی از نامهای تغییر یافته شهرها, روستـاهــا و مكـانهـای جغرافیایی كه به وسیله فرهنگستان ایران در دوران رضاشاه تحت نام «واژههای نو كه تا پایان سال ۱۳۱۹ در فرهنگستان ایران پذیرفته شده است.» ارائه میگردد.[19]
در ابتدای این دفتر كه در ۱۳۰ صفحه میباشد، آمده است:
«همه واژههائی كه از خرداد ۱۳۱۴ تا پایان اسفند ۱۳۱۹ در فرهنگستان ایران پذیرفته شده و به تصویب پیشگاه مبارك همایون شاهنشاهی رسیده است در این دفتر گرد آمده است.دبیرخانه فرهنگستان برابری آنها را با صورت جلسهها و ابلاغیههای دفتر مخصوص شاهنشاهی و بخشنامههای دفتر نخست وزیری گواهی میدهد.»
«دبیرخانه فرهنگستان»
در این دفتر نام ۲۹ نفر از اعضاء فرهنگستان در تركیب هشت كمیسیون مختلف از آنجمله «كمیسیون جغرافیایی و اصطلاحات فرهنگی» آمده است كه اعضاء كمیسیون جغرافیایی و اصطلاحات فرهنگی را دكتر رضازاده شفق (رئیس), حسین گل گلاب (مخبر و منشی), عباس اقبال آشتیانی, بهمنش, دكتر خان بابا بیانی, دكتر مستوفی, دكتر هوشیار, دكتر یحیی مهدوی, دكتر علی جلالی, دكتر صدیقی, قمشهای و پرویز خانلری بعهده داشتهاند. همچنین كارمندان وابسته این فرهنگستان سید محمدعلی جمالزاده, دكتر فخر ادهم (فخر الاطباء) و تعدادی از وابستگان كشورهای خارجی بودهاند.
لازم به یادآوری است كه در این دفتر ۱۳۰ صفحهای, تنها نامهای جغرافیایی كه در بین سالهای ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۹ تغییر یافته است آمده است, در حالیكه اسامی تعدادی از شهرها و مكانهای جغرافیایی قبل و بعد از این تاریخ نیز دستخوش تغییر بوده است, همانطوریكه نام «ارومیه» قبل از این تاریخ به «رضائیه» تغییر داده شده بوده و در این واژهنامه هم در تغییر نام رودخانه «آجیچای» به «تلخهرود» چنین آمده است:
«رودی است كه از شمال تبریز میگذرد و به دریاچة رضائیه میریزد» ، كه نشان میدهد نام «ارومیه» قبل از این تاریخ به «رضائیه» تبدیل شده بوده است!
تعدادی از نامهای جغرافیایی تركی تغییر یافته به فارسی, با رسمالخط و توضیحات خود این دفتر در اینجا آورده میشود:
ردیف
نام فارسی شده (جدید)
نام اصلی و تركی (قدیم)
۱
ارسباران
قراجه داغ- در شمال آذربایجان
۲
تلخهرود
آجیچای- رودی است كه از شمال تبریز میگذرد و بدریاچه رضائیه میریزد
۳
تكاب
تیكان تپه- در آذربایجان
۴
سفیدرود
قزلاوزن
۵
سیاه چمن
قره چمن- در آذربایجان
۶
سیمین رود
طاطائو چای
۷
زرینه رود
جغتو چای
۸
سیه چشمه
قره عینی (در آذربایجان غربی نزدیك ماكو)
۹
شاهین دژ
صاین قلعه- در جنوب دریاچة رضائیه
۱۰
مهاباد
ساوجبلاغ مكری [سویوق بولاق]
۱۱
مهرانرود
میدان چای- در تبریز
۱۲
میانه
میانج - در آذربایجان
۱۳
هرزند
هلاكو یكی از ایستگاههای راه آهن آذربایجان
۱۴
ایشه
ایچی- یكی از بخشهای سقزكردستان
۱۵
بناور
امچهلی- در شهرستان گرگان
۱۶
پادار
ایاغچی- دربخش سقزكردستان
۱۷
تیكان
تیكانلو- یكی از بخشهای سقزكردستان
۱۸
جاغر
چاغرلو یكی از بخشهای سقزكردستان
۱۹
دشت مینو
حاجیلر- در گرگان
۲۰
دیزه
دیزج خلیل- یكی از ایستگاههای راه آهن آذربایجان
۲۱
زال
قراگز- یكی از ایستگاههای راه آهن آذربایجان
۲۲
زرینه بالا
آلطون علیا- در سقز كردستان
۲۳
زرینه پائین
آلطون سفلی- در سقز كردستان
۲۴
سبزده
قطانجق در سقز كردستان
۲۵
سرچشمه
باش بولاق- دربخش سقز كردستان
۲۶
سفید تپه
آق تپه- در كردستان
۲۷
سفید گنبد
آق گنبد
۲۸
سلمان كند
سلیمان كندی- در سقز كردستان
۲۹
سیاهاب
قرهسو- (ایستگاه شماره ۲ راه آهن شمال)
۳۰
سیاه پایه
قره غایه [قره قایا]
۳۱
سیاه چر
قره چر
۳۲
سیاه دشت
قرهغان- یكی از بخشهای سقز كردستان
۳۳
سیاه گل
قره گل- در كردستان
۳۴
سیاه گندم
قره بوغدا- در كردستان
۳۵
سیاه ناو
قره ناو- در سقزكردستان
۳۶
بودان
قوتلو- در بخش سقزكردستان
۳۷
كلاچك
قلعه جقه-در بخش سقزكردستان
۳۸
كوپلان ده
قپلانتو- در بخش سقزكردستان
۳۹
كوچك
قوجق- در كردستان
۴۰
كوشك
قاشق- در سقز كردستان
۴۱
گلزار بالا
قوزلو علیا- در سقز كردستان
۴۲
گلزار پائین
قوزلو- سفلی در سقزكردستان
۴۳
گلشن
گلین- در سنندج كردستان
۴۴
گندمان
طاهر بوغدا- در سقز كردستان
۴۵
نزار
آرخ- در گرگان
۴۶
نیستان
قامیشله- در سنندج كردستان
بدین ترتیب پروژه حاكمیت مطلق و بیچون و چرای زبان و فرهنگ فارسی در ایران, همراه با بیتوجهی اقتصادی به مناطق غیرفارس كه از زمان رضاخان آغاز شده بود در زمان پهلوی دوم هم ادامه پیدا كرد!
در دوران حاكمیت ۵۳ سالة خاندان پهلوی چاپ و انتشار آثار نظم و نثر تركی به جز در دوران یك سالة حاكمیت فرقة دموكرات در آذربایجان به رهبری سیدجعفر پیشهوری, كه تركی زبان رسمی آذربایجان شد ممنوع گردید و كسانیكه حتی با زبان فارسی, از زبان و فرهنگ تركی سخن به میان میآوردند به میز محاكمه كشیده میشدند !
دكتر حسن جوادی محقق و نویسنده, حاكمیت ۵۳ ساله خاندان پهلوی را برای زبان و فرهنگ تركی آذربایجان «دوران سیاه» نامیده در مقالهای تحت عنوان «نشر كتاب و مطبوعات آذربایجانی در ایران» مینویسد:
«این دوران [دوران ۵۳ ساله پهلوی] برای رشد و تكامل زبان تركی آذربایجانی دوران سیاهی بود, در خلال ۵۳ سال سلطنت پهلوی به استثنا یك دوره پنج ساله (۱۹۴۱-۱۹۴۶) كه در آن یكسال حكومت فرقه دموكرات (1946- 1945) نیز جزء این دوره بود كتب و نشریات آذربایجانی اجازه چاپ نداشتند. در واقع برای نشریات آذربایجانی هیچ منع قانونی وجود نداشت؛ امّا مقامات, اجازه چاپ به زبان تركی آذربایجانی را نمیدادند. به یاد دارم كه در سال ۱۹۵۵ یكی از اقوام من, مرحوم علیاصغر مجتهدی میخواست كتاب «امثال و حكم آذربایجانی» را چاپ كند و تا تغییر نام آن كتاب به «امثال و حكم به لهجة محلی آذربایجان» به آن اجازة چاپ ندادند. آثار «معجز شبستری» و «صابر» بارها در تبریز چاپ شدند ولی بصورت مخفیانه به فروش میرسیدند. [در این سالها] تمام ارتباطات بین دو آذربایجان قطع شده بود.»[20]
جان فوران در كتاب «مقاومت شكننده, تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی» مینویسد: «. . . سركوب [توسط رضاشاه] باعث شد كه بسیاری از قبایل به آگاهی سیاسی دست یابند و هویت خویش را در رابطه با مسیر كوچ, فرهنگ, رسوم و سنّتها و زبان جستجو كنند. اقلیتهای قومی به مفهومی یك ائتلاف واقعی در برابر روند«فارسی سازی» رژیم به وجود آوردند.»[21]
در ادامه همین كتاب آمده است: «طی دهه ۱۹۳۰ م / ۱۳۱۰ ش. پا به پای رشد و توسعه تهران, این خطه پرجمعیت تجاری و زراعی [(آذربایجان)] دستخوش ركود و وقفه شد. مردم محل خواهان رسمی شدن تركی آذری در مدرسهها, دستگاههای دولتی و مطبوعات بودند, میخواستند درآمدهای مالیاتی در خود آذربایجان به مصرف برسد (در بودجه سال ۱۹۴۴-۱۹۴۵ م/ ۱۳۲۳-۱۳۲۴ ش. مبلغی كه برای تهران در نظر گرفته شد ۲۰ برابر مبلغ تعیین شده برای آذربایجان بود در حالی كه آذربایجان سه برابر تهران جمعیت داشت), مجامع شهری و ایالتیاش را خود برگزیند و در قلمرو آموزش اجباری و اصلاحات ارضی گامهای اساسی و ریشهای بر دارد. امّا انتخابات مجلس در ۱۹۴۳ م/ ۱۳۲۳ ش جرقهای بر انبار باروت زد و مجلس از تصویب اعتبارنامة جعفر پیشهوری نمایندة تبریز خودداری كرد. . . در سپتامبر ۱۹۴۵ (شهریور- مهر ۱۳۲۴) پیشهوری فرقة دموكرات آذربایجان را تشكیل داد. . . » در برنامة فرقة دموكرات بر آزادی و خودمختاری آذربایجان در چارچوب قلمرو ملّی ایران تأكید شده بود, حمایت از دموكراسی, حكومت مشروطه, خودمختاری محلی, استفاده از زبان [تركی] آذری در مدرسهها و ادارهها, حمایت از حقوق اقلیتها و زنان, اتخاذ اقدامهای اقتصادی به منظور كاهش دادن بیكاری, اصلاحات ارضی و هزینه كردن درآمدهای مالیاتی در خود ایالت از موارد دیگر برنامه فرقه بود. اگر چه مورخان چند بر موضع جدایی خواهانه جنبش تأكید كردهاند امّا رئوس برنامه فرقة دموكرات, بیانیهها و اقدامهای آن همگی مؤید وفاداری فرقه به خودمختاری محلی فرهنگی در چارچوب سرزمین ایران میباشد. . . آنچه را پیشهوری و فرقة دموكرات در راستای مسائل طبقاتی و اصلاحات اجتماعی قاطعانه میخواستند استفاده از زبان مادری و همبستگی قومی در برابر تعرض تهران بود. [در زمان حاكمیت فرقة دموكرات در آذربایجان] برای نخستین بار در تاریخ ایران به زنان اجازه داده شد در رأی گیری شركت كنند . . . در زمینه اصلاحات اجتماعی و اقتصادی, حكومت فرقة دموكرات نسبت به نارضایتیهای طبقاتی حساسیت نشان میداد و تلاش گستردهای را در تقویت خاستگاه اجتماعی مردمگرایانهاش به كار گرفت. در زمینه اقتصادی:
قانون جامع كار را تدوین كرد؛ با گشودن انبارها و سیلوهای دولتی كوشید قیمتها را تثبیت كند؛ به جای اخذ مالیات غیرمستقیم از مواد غذایی و ضروریات زندگی, بر سود بازرگانی, بهره مالكانه, درآمد صاحبان مشاغل خاص و كالاهای تجملی مالیات بست. خیابانهای اصلی تبریز آسفالت شد, كلینیكها و كلاسهای پیكار با بیسوادی گشایش یافت, دانشگاه, ایستگاه رادیویی و چاپخانه دایر گردید. خیابانها به نام ستارخان, باقرخان و سایر قهرمانان انقلاب مشروطیت نامگذاری شدند و چهرة شهر تبریز با این اقدامها دگرگون شد. ملی كردن بانكها, احداث نوانخانهها, خانههای سالخوردگان, بیمارستانها, بنای تئاتر شهر, ایجاد بنگاههای نشر برای چاپ كتاب به زبان [تركی] آذری, و گردآوری شعرها و فرهنگ عامیانه از جمله اقدامهای اقتصادی, اجتماعی و فرهنگی حكومت خودمختار بود.
ریچارد كاتم میگوید: «كاری كه فرقه در یك سال در تبریز كرد بیش از كارهایی بود كه رضاشاه در طول بیست سال انجام داد.»[22]
در حالی كه در آذربایجان مجمع قانونگذاری فرقة دموكرات به رهبری سیدجعفر پیشهوری خطاب به محمدرضاشاه, رئیس مجلس و نخستوزیر وقت چنین اعلام داشت كه:
«خلق آذربایجان به دلایل بیشمار تاریخی و حوادث بسیار كه ذكر آن در این جا امكانپذیر نیست صاحب ملّیت, زبان, آداب و رسوم و سایر مشخصات ویژه خود میباشد. این خصوصیات به او حق میدهد كه با مراعات استقلال و تمامیت ایران, بنا بر پیمان آتلانتیك, مانند تمام ملل دیگر دنیا در تعیین سرنوشت خود مختار باشد . . . كنگره ملّی آذربایجان . . . برای ادارة امور داخلی آذربایجان یك هیأت ملی ۳۹ نفری انتخاب میكند و به آن اختیار میدهد كه تدابیر لازم را برای عملی كردن خواستههای ملّی اتخاذ كند و با مقامات صلاحیت دار وارد مذاكره شوند و همزمان با آن انتخابات مجلس ملّی آذربایجان و همچنین مجلس شورای ملّی را اجرا كنند.»[23] , در تهران افرادی چون محمودافشار, احمدكسروی, اقبال آشتیانی, سیدضیاء و دیگران, بدون توجه به حقوق فرهنگی مردم آذربایجان, با بكارگیری الفاظ ركیك, بیادبانه و توهین آمیز نسبت به زبان و فرهنگ مردم ترك ایران, به دفاع از پانفارسیسم در لفافه پانایرانیسم برخاستند ! عباس اقبال آشتیانی در سلسله مقالاتی با عنوان «زبان تركی در آذربایجان» در روزنامه اطلاعات نوشت : «چه كسی آثار غنی و جهانگیر فردوسی, سعدی, مولوی و حافظ را با ورّاجی مهجور و ناهنجار غارتگران ترك عوض میكند؟»[24]
«محمود افشار نیز با تكرار این مطلب كه آذربایجانی تنها گویشی از گویشهای ایران زمین است و نمیتواند به عنوان یك زبان اساس ملّیت به حساب آید, نوشت: «اساس ملیت ایران باید استوار بر تاریخ, تركیب نژادی, و بالاتر از همه خصوصیات مردمانش باشد.»![25]
«سیدضیاء نیز در روزنامه وابسته به خود «كوشش» تأكید كرد كه فارسی باید همچنان زبان درسی در كلیه مدارس دولتی باشد, زیرا تركی صرفاً یادگار شومی است از مغولان وحشی كه به ایران هجوم آوردند و سراسر خاورمیانه را عرصه غارت و تاخت و تاز خود قرار دادند.» [26]
«روزنامه اطلاعات نیز سرمقالهای با عنوان «آذربایجان كانون وطن پرستی ایران است» اعلام كرد كه تركی زبان بومی آذربایجان نیست, بلكه گویشی بیگانه است كه مهاجمان مغول و تاتار بر این منطقه تحمیل كردهاند.»[27].
با توجه به نوشتههای این باصطلاح روشنفكران, و با دقت به مقالات چاپ شده از طرف سید جعفر پیشهوری در روزنامة «آذربایجان» نشریه ناشر افكار وی در دورة حاكمیت یك سالة فرقة دموكرات, كه در ارتباط با مسائل آذربایجان و ایران در آن دوره نوشته شده و در كتابی به نام «نطقلر و مقالهلر» (نطقها و مقالهها) گردآوری شده است؛[28] میتوان به طرز تفكر رهبر فرقة دموكرات آذربایجان و موضعگیری روشنفكران مخالف وی در تهران در آن دوره پی برد !
ناسیونالیستهای افراطی تهران در عین حالی كه تركی را «یادگار شوم» غارتگران ترك و مغول مینامیدند, از فارسی دری كه آنهم یادگار باصطلاح همین غارتگران بود و بوسیلة همین مهاجمان از افغانستان و تاجكیستان آورده شده بود و حاكم بر جامعه ایران شده و زبان اصلی و بومی هموطنان فارس را كه در آن زمان «پهلوی» بود, از بین برده بود دفاع میكردند؟ !
همچنانكه عارف قزوینی میگوید:
« ز عشق آذر آبادگانم آن آتش
نهان به سینه و در هر نفس شرر ریز است
چسان نسوزم و آتش به خشك و تر نزنم
كه در قلمرو زرتشت حرف چنگیز است»![29]
افراطیون ناسیونالیست افتخار بر فردوسی, سعدی, مولوی, حافظ و . . . میكردند در حالی كه همة این شعرا در دورة حاكمیت همین سلاطین پرورش یافته بودند و بوسیلة صله و انعام همین باصطلاح غارتگران به خلق آثار پرداخته بودند كه در اشعار همة این شاعران از دینداری, بزرگمردی, عدالت, بخشش, بنده نوازی, ادبپروری, شجاعت, مردانگی, جهانداری, سیاستمداری و دیگر خصوصیات نیك انسانی این حاكمان به دفعات یاد شده است !
ولی واقعیت این است كه زبان تركی مردم آذربایجان بنا به شواهد تاریخی (كه بعداً آورده خواهد شد) از هزاران سال پیش و از زمان سومریان و ایلامیان در بین مردم بومی آذربایجان مرسوم بوده كه با پیوستن تركان سلجوقی به همزبانان بومی خود در آذربایجان و آناتولی, و تشكیل حكومتهای مقتدر بعدی, زبان تركی غربی یا اوغوز, زبان عمومی مردم آذربایجان و آناتولی شد و با قدرت ذاتی خود به پویایی ادامه داد كه از هزارسال به این سو آثار ارزشمند بسیاری از این زبان باقی مانده است كه در دنیای امروز نیز طبق بر آورد سازمان جهانی یونسكو سومین زبان زنده و با قاعده جهان به شمار میرود. [30]
شاید یكی از اشتباهات سلاطین ترك در طول هزارسال گذشته این باشد كه اهمیت كمتری به زبان خود بخصوص در رسمیت دادن آن در مكاتبات رسمی و دولتی دادند. آنان گرچه به خاطر وابستگی مذهبی و غنای فرهنگی زبان عربی آنرا زبان دین, فلسفه, ریاضیات, طب, و به دیگر معنی زبان علم و دین برای خود انتخاب كردند, ولی زبان دری را كه تنها, زبان گفتاری عدهای معدود از مردم مناطق تخارستان و بغلان افغانستان و تاجیكستان بود,[31] و در محدودة امپراتوری وسیع و از چین گرفته تا اروپایی آنان كمترین سخنگویان را داشت به عنوان زبان شعر و شاعری برای دربار خود برگزیدند !
گرچه امپراتوران ترك عثمانی بعدها به اشتباه گذشتگان خود پی برده و زبان تركی خود را جایگزین زبان دری كردند و مكاتبات رسمی و غیررسمی خود را به تركی نوشتند كه نتیجة آن را امروز در ادبیات مترقی تركیه كه با ادبیات مترقی دنیای غرب برابری میكند میبینیم[32], ولی سلاطین ترك ایران, بخصوص از زمان شاهعباس صفوی به بعد, بیشتر فارسی دری را تقویت میكردند. در زمان شاهاسماعیل صفوی, زبان تركی علاوه بر زبان شفاهی, زبان رسمی و مكتوب حكومت هم بود و خود شاه اسماعیل با تخلص «ختایی» دیوان شعری به تركی دارد.
ولی از زمانی كه خصومتی بین دو دولت مقتدر ترك و مسلمان صفوی و عثمانی پدیدار گشت, كه شاید این هم دومین اشتباه تاریخی تركان باشد كه بجای اتحاد و اتفاق و مبارزه بر علیه دشمن مشتركشان یعنی اروپائیان در آن دوران, به دشمنی هم پرداختند, فارسی دری به مثابه زبان باز دارنده, و به بیان امروزی به عنوان زبان آلترناتیو در مقابل زبان تركی دولت عثمانی كه هم زبان پادشاهان صفوی بودند, ولی اختلاف سیاسی و مذهبی با هم داشتند در مكاتبات دربارِ صفوی به كار گرفته شد و مورد حمایت بیشتر قرار گرفت!
با توجه به اینكه زبان مكتوب و رسمی پادشاهان صفوی از زمان شاهعباس, بیشتر به طرف فارسی كشیده شد ولی آنان نوشتن نامههای رسمی به زبان تركی به سلاطین كشورهای دیگر و به حكام ولایات را هم فراموش نكرده بودند. لاكن آنطور كه از تاریخ بر میآید زبان فارسی در این دوران بیشتر تقویت میشد, با اینهمه حال زبان گفتگوی دربار صفوی در اصفهان هم, از پادشاهان, وزرا, وكلا, فرماندهان كشوری و لشگری گرفته تا پایین دست همه به تركی بود.
ولی آنچه از بیتوجهی امپراتوران صفوی و سلاطین ترك بعدی نسبت به زبان تركی حاصل شد, رواج كمتر این زبان در نوشتار و مكاتبات رسمی و دولتی بود كه بعد از روی كار آمدن رضاخان تحصیل و تدریس آنهم قدغن شد و تحقیر شخصیت تركان, بیاحترامی و توهین آشكار به زبان و فرهنگ مردم آذربایجان و تحریف تاریخ آنها به وسیله رضاخان آغاز گردید كه هم اكنون نیز به وسیله حاملان تفكرات نژادپرستانة دوران پهلوی ادامه دارد و در حالی كه زبان تركی به یكی از زبانهای مطرح جهان تبدیل شده است, تركان ایران در تهران و شهرهای فارسنشین از سخن گفتن به تركی و یاد دادن آن به كودكان خویش و صحبت كردن با جگرگوشههایشان احساس حقارت میكنند و نزدیك به ۹۰ % برنامههای رادیو- تلویزیون استانهای تركنشین هم, به زبان فارسی است و تركان ایران با داشتن جمعیتی نزدیك به نصف جمعیت ایران از تحصیل و تدریس به زبان تركی در حد ابتدایی هم محروم هستند !
[1] - از سال ۱۳۰۹ طبق بخشنامهای, تدریس و تحصیل به زبان فارسی در كلیه ایالات و ولایات ایران اجباری و تدریس و تحصیل دیگر زبانها غیرقانونی اعلام گردید.
[2] - پنج وقفنامه, مجموعه انتشارات ادبی و تاریخی موقوفات افشار, شماره ۱۶ ص ۲۹.
[3] - كثرت قومی و هویت ملی ایرانیان, دكتر ضیاء صدر, نشر اندیشه نو, ص ۶۳-۶۴/ علیاكبر سیاسی, گزارش یك زندگی, صص ۷۶ و ۱۷۷.
[4] - روزنامه «ایران» شنبه ۳۱ خرداد- ۱۳۸۲ شماره ۲۴۹۷, ستون «عبور از پل فیروزه»
[5] - دوازده قرن سكوت, كتاب اول: برآمدن هخامنشیان , صص ۴۵-۴۶, ناصر پور پیرار؛ نشر كارنگ, تهران, ۱۳۷۹.
[6] - «تاریخ تمدن», ویل دورانت, ترجمة مترجمین, چاپ ششم, جلد ۱ ص ۴۳۱. (نسخه cd شده).
[7] - تاریخ تمدن ویل دورانت جلد 1, ص ۴۳۳.
[8] - نشریه دانشجویی جامعه, سال اوّل شماره ۲ مهر ۱۳۸۲, ص ۳۳, از دكتر حسین فیضالهی / تاریخ شكنجه, تاریخ كشتار و آزار در ایران, مهیار جلیلی جلد ۱ ص ۲۶ سال ۱۳۵۹, نشر گسترده و كتاب پایا, تهران.
[9] - تاریخ تمدن ویل دورانت جلد 1, صص ۴۳۲-۴۳۳.
[10] - همان كتاب, همان جلد, صص ۴۳۳.
[11] - «كثرت قومی و هویت ملّی ایرانیان», دكتر ضیاء صدر, ۱۳۷۷, انتشارات اندیشه نو, ص ۱۱۱.
[12] - روزنامه «ایران» سهشنبه ۸۲/۳/۶ شماره ۲۴۷۵.
[13] - تاریخ تمدن, ویل دورانت, ترجمه مترجمین, چاپ ششم, جلد ۱ ص ۴۳۶.
[14] - كثرت قومی و هویت ملّی ایرانیان, دكتر ضیاء صدر, صص۶۲-۶۴,
[15] - اشاره به «سكبتكین» پدر سلطان محمود غزنوی است كه امیرزادهای بود از ایل «قارلوق»كه به دست طایفة دیگر ترك به نام «توخسی» در ۱۲ سالگی اسیر شده و مدت ۴ سال در اسارت میماند سپس به خاطر هوش و ذكاوت فوقالعادهاش در اختیار آلپتكین ترك از امرای سامانی قرار میگیرد و آلپتكین وی را داماد خود میكند كه حاصل این ازدواج سلطان محمود غزنوی سر سلسله غزنویان میشود. (توركلرین تاریخ و فرهنگینه بیر باخیش دكتر جواد هیئت, ص ۱۰۶)/ تاریخ غزنویان, كلیفورد ادموند باسورت, ص ۱۶۹ .
[16] - كتاب جغرافیای عمومی, چاپ شده در دوره رضاخان, صص ۲۵۱-۲۵۲ زیر عنوان:
«زبانهایی كه فعلاً در ایران معمول است» (در این زمان جمعیت ایران بنا به نوشته همین كتاب۱۴/۷۶۱/۳۲۱ نفر بوده است).
[17] - كثرت قومی و هویت ملّی ایرانیان», دكتر ضیاء صدر, ص ۹۵
[18] - نشریه "نوید آذربایجان"شنبه 24 اسفند 1381 شماره های286-284 مقاله دكتر صمد سردارینیا
[19] - فرهنگستان ایران, واژهای نو كه تا پایان ۱۳۱۹ در فرهنگستان ایران پذیرفته شده است, چاپخانه تابان, تهران.
[20] - مجلة تریبون, شماره ۶- ص ۲۹۶.
[21] - مقاومت شكننده . . . , جان فوران, ترجمه احمد تدیّن, ص ۳۵۰, سال ۱۳۷۸ هـ. ش . مؤسسه خدمات فرهنگی رسا.
[22] - مقاومت شكننده . . . , صص ۴۰۸-۴۱۱.
[23] - «روشنفكران آذری و هویت ملی و قومی», علی مرشدی زاده, ۱۳۸۰, نشر مركز, ص ۲۱۷ / آذربایجان, شماره ۶۲ مورخ ۲/ آذر/ ۱۳۲۴ .
[24] - روشنفكران آذری . . ., علی مرشدیزاده, ص ۲۱۹.
[25] - همان كتاب, ص ۲۱۸ / محمودافشار, «یك پاسخ» دنیا, ۶ آبان ۱۳۲۴.
[26] - روشنفكران آذری و هویت ملی, علی مرشدیزاده,, ص ۲۱۹ / «آذربایجان ایران است, ایران آذربایجان», كوشش , ۴/ مهر/ ۱۳۲۴.
[27] همان كتاب, همان صفحه.
[28] - "نطقلر و مقالهلر" انتشارات فرزانه, تهران- 1359.
[29] - باستانگرایی در تاریخ معاصر ایران, رضا بیگدلو, ص ۱۷۴ تهران- نشر مركز ۱۳۸۰.
[30] - نشریه هفتگی «امید زنجان», ۲۰/ مرداد/ ۱۳۷۸ شماره ۲۸۵ به نقل از مجلة پیام یونسكو.
[31]- روزنامة «نوید آذربایجان» سهشنبه ۲۶ اسفند- ۸۲ شماره ۳۳۷-۳۳۹, ص ۶, مقالة محقق آذربایجانی, میر هدایت حصاری.
[32] - نویسندگانی چون عزیز نسین, یاشار كمال و اورهان پاموك از كشور تركیه نویسندگان شناخته شده در دنیا بخصوص دنیای غرب هستند و بارها برنده برتر جایزه ادبی این كشورها شدهاند.
بخشی از كتاب
تركان و بررسی تاریخ، زبان و هویت آنها در ایران
نویسنده : حسن راشدی
كشور ایران كشور كثیرالمله است. از ۷۰۰۰ سال پیش تاكنون ملل و اقوام مختلف با زبانها و
فرهنگهای متنوع در این كشور پهناور به زندگی در كنار هم ادامه داده و از راه پر پیچ و خم تاریخ
ایران گذر كردهاند.
از زمان پیدایش اوّلین تمدن بشری توسط سومرهای التصاقی زبان و بومی- ایران, تا رسیدن اولین كوچ از اقوام آریایی تحلیلی زبان از استپهای جنوب سیبری به این منطقه در سال ۹۰۰ قبل از میلاد, و در ادامه كوچ اقوام سكا, ایشغوز, اشكانی, خزر, هون, پچنك, قبچاق, اوغوز و دیگر اقوام ترك در سالهای قبل و بعد از میلاد مسیح به این سرزمین و تشكیل كشور كثیرالملهای كه آنرا ایران مینامیم, این سرزمین همواره پهنه زندگی و رشد و توسعه زبانها و فرهنگهای متفاوت بوده است!
علاوه بركتیبههایی كه به زبانهای سومری, ایلامی, اورارتویی و ماننایی نوشته شده است, نوشته شدن كتیبة بیستون كرمانشاه به سه زبان بابلی, تورانی (ایلامی) و فرس, در دورة هخامنشیان, و آثار بیشمار باقی مانده از سه زبان عربی, تركی و فارسی دری پس از شروع حاكمیت اسلام در ایران تا پایان دورة قاجاریه, نشان از موجودیت و زندگی زبانهای ملل و اقوام ایرانی در كنار هم در طول تاریخ هفت هزار ساله در ایران دارد.
به دیگر معنی باید گفت تا پایان دورة قاجاریه, كشور ایران هرگز یك زبانی و یك فرهنگی را چه در سطح دولتی و به صورت رسمی, و چه در سطح ملّت و به صورت ملّی تجربه نكرده بود؛ تنها پس از حاكمیت رضاخان و محكم شدن پایههای حكومت مستبدانه و نژادپرستانه وی است كه تدریس و تحصیل تنها یك زبان در ایران, و ممنوع و قدغن شدن تدریس و تحصیل دیگر زبانها در دستوركار قرار میگیرد![1]
از دوران حاكمیت رضاخان است كه سیاستهای شوونیستی آنچنان شتابی به خود میگیرد كه روشنفكرانی چون محمود افشار كه به مدت طولانی در كشوری چون سوئیس تحصیل كرده و زندگی مسالمتآمیز ملتهای این كشور كوچك را با سه زبان رسمی و یك زبان منطقهای به چشم خود دیده و تجربه كرده بود تبدیل به ناسیونالیست افراطی شده تئوریهای قلع و قمع زبانها و فرهنگهای غیرفارسی ایران را صادر میكند و از نزدیكان و مقرّبین رضاخان میگردد!
محمودافشار با نزدیكی به رضاخان و تبدیل شدن به تئوریسین افكار مستبدانه و نژادپرستانه وی, با تشكیل «بنیاد افشار» و با همفكری افرادی چون محمدعلی فروغی, سیدضیاء و دیگر باستانگرایان به تبلیغ تئوریهای شوونیستی میپردازد!
محمود افشار با گذاشتن ۳۲ رقبه از ثروت خود در اختیار «بنیاد افشار» كه سر به میلیاردها تومان میزند اقدام به تحریف تاریخ تركان و تلاش جهت از بین بردن زبانهای غیرفارسی بخصوص تركی در ایران میكند!
وی در قسمتی از وقفنامه خود توصیه به ایجاد «كودكستان شبانهروزی نمونه» میكند كه مجهز به تمام وسائل آموزشی كودكان باشد و كودكانی كه از آذربایجان به تهران فرستاده میشوند در آن آموزش ببینند ! ! [2]
برای به اجرا درآمدن برنامههای شوونیستی محمود افشار و همفكرانش, زمانیكه محمود افشار مرامنامة انجمن «ایران جوان» را منتشر میكند, رضاخان اعضاء انجمن را میخواهد و بعد از شنیدن عقایدشان میگوید: «اینها كه نوشتهاید بسیار خوبست . . . .ضرر ندارد. با ترویج مرام خودتان چشم و گوشها را باز كنید و مردم را با این مطالب آشنا بسازید. حرف از شما ولی عمل از ما خواهد بود. به شما اطمینان و قول میدهم كه همة این آرزوها را برآورم و مرام شما را كه مرام خود من است از اوّل تا آخر اجرا كنم. این نسخه مرامنامه را بگذارید نزد من باشد, چند سال دیگر خبرش را خواهید شنید.»[3]
با حاكمیت رضاخان و تحت تأثیر تبلیغات آپارتایدی وی افرادی از میان مردم آذربایجان بر علیه هویّت و موجودیت خود عصیان میكنند! علّت این عصیان, احساس حقارت و بیهویتی بر اثر عدم آگاهی از پیشینة زبان, ادبیات, فرهنگ خودی است كه منجر به از خود بیگانگی و به قول دكتر شریعتی, الینه شدن میگردد.
دكتر شریعتی دربارة علت بوجود آمدن چنین حسّی در انسانها میگوید:
«وقتی یك روشنفكر با «خویشتن» میگسلد و این خویشتن عبارت از تاریخ و فرهنگ و سنت و زبان و ادب و محتوای معنوی ملّت یعنی ملّیت وی است و ناچار, خلاء وجودی خود را با محتوای فرهنگی دیگری پر میكند, انسانی بیگانه با خویش میشود و این «غیر» همچون «جنّ» در ماهیت و شخصیت ملّی او رسوخ و حلول مینماید و آنگاه او عوضی نظر میدهد و راه را هم عوضی انتخاب میكند و عوضی عمل میكند. چون به تعبیر عامیانه اما پر معنی, او به راستی یك «آدم عوضی» است. چنین آدمی فرق نمیكند كه یك تحصیلكرده باشد یا فقط متجدد, ماركسیست باشد یا لیبرالیست, دست چپی باشد و یا دست راستی, این ماركها همه به مثابه برچسبهایی است بر روی ظرفی كه درونش هیچ چیز ندارد.»[4]
بدین سان تاریخ جدیدی برای ایران نوشته میشود و تاریخ ۷۰۰۰ ساله ایران در حكومتهای هخامنشی و ساسانی خلاصه میگردد و افتخار بر كوروش و داریوش, دین زرتشتی و قوم آریایی و پارسی كه سرآمد همة ملتهای جهان باشد سرلوحة تبلیغات رضاخانی قرار میگیرد! و در این بحبوبه اگر كسی بخواهد برای خود هویتی كه بتواند بر آن ببالد دست و پا كند چارهای جز چسباندن خود به هخامنشیان و ساسانیان و قوم پارس و پارسیان ندارد و این در حالی است كه تاریخ, حقیقت دیگری را بیان میكند:
«البته بر تمامی خردمندانی كه تعصب قومی و ملّی را بر تحقیق جدی برتر نمیدارند, آشكار است كه ایرانیان, پس از حضور هخامنشیان تا قرن اولیة هجری, به علّت تسلط نظامی اقوام بیگانه و فقدان فضایِ مناسب برای ارائه اندیشه, به عرصة تألیف و عرضه حكمت و خرد بومی و ملّی وارد نشدهاند. در هیچ زمانی از این دوران دراز, ردّی از همكاری اقوام كهن ایران [سومری, ایلامی, اورارتویی, ماننایی و . . . ] با حكومت مركزی دیده نمیشود و متجاورین غیرایرانی تا آخرین نفس و تا پایان ساسانیان, جز تضعیف و تخریب توانائیهای اقوام دیرین ایران كهن نقشی ایفا نكردهاند و آنچه را كه آنان به جهان, از ایران و ایرانی نشان دادهاند, تنها نیزه پارسی بوده, كه متاسفانه بسیار نیز دور رفته است. . . بدین ترتیب با نگاه غیر متعصّب و بیغرضی, دوران ۱۲۰۰ ساله تسلط قبایل ناشناس, غیربومی و غیر ایرانی بر سرزمین و مردم ایران[از زمان هخامنشیان تا پایان ساسانیان] را باید دوران فترت تمدن ایران دانست. دورانی كه ایران از هر بابت دچار افول میشود و در زیر ساخت فرهنگ بشری غایب است. تنها پس از اسلام و با فروپاشی نظام سلسلههای بیگانه است كه ملل ساكت شده و مغلوب ایران كهن, بار دیگر جان میگیرند. . . ».[5]
ویل دورانت تاریخ نگار مشهور هم مینویسد: «آنچه مایه شگفتی میشود این است كه مردم ماد و پارس با وجود آن دینی كه داشتند, تا چه حد بیرحم بودند, بزرگترین شاه ایشان, داریوش اوّل در كتیبة بیستون میگوید: فرورتیش دستگیر شد و او را نزد من آوردند. گوشها و بینی و زبان او را بریدم و چشمهای او را در آوردم. . . »[6]
«داستانهایی كه پلوتارك در سر گذشت اردشیر دوم و حوادث اعدامی كه به فرمان وی صورت گرفته نقل میكند, نمونههای خونینی از اخلاق شاهان پارس را در دورة اخیر آنان نشان میدهد؛ بر كسانیكه خیانت میورزیدند هیچگونه رحمت و شفقتی روا نمیداشتند. اینگونه اشخاص و پیشوایان ایشان را به دار میآویختند و دخترانشان را به اسیری میبردند و میفروختند». [7]
هرودوت در كتاب تاریخ خود (جلد ۴, ص ۲۳۴) در مورد یكی از نمونههای تاریخی آن مینویسد: پارسها به اهالی شهر برگه (برقه) قول دادند كه تا وقتی زمین به حال خود باقی است به آنها كاری نداشته باشند و چون زیرزمین را خالی كرده بودند زمین فرو رفت. آنگاه آنها قول خود را شكسته و شهر را تصرف و . . . پستان زنان را بریدند و حصارهای شهر را با آن زینت كرد [ند].[8]
در مورد اَمرد بازی پارسیان, ویل دورانت چنین نظر میدهد:
گفته هرودوت چنین است: «پارسیان اَمرد بازی را از یونانیان آموختهاند» از سرزنشهای سختی كه «اَوِستا» دربارة عمل. . . میكند, تا حدی گفته هرودوت تأیید میشود: «اَوِستا» در چند جا تكرار میكند كه این گناه زشت قابل آمرزش نیست, «هیچ چیز آن را پاك نمیكند».[9]
همچنین ویل دورانت در مورد رواج ازدواج و همخوابگی با محارم در بین پارسیان میگوید:
«چون فرزندان به سن رشد میرسیدند, پدران اسباب كار زناشویی ایشان را فراهم میساختند. دامنه انتخاب همسر وسیع بود, زیرا چنانكه روایت شده ازدواج میان خواهر و برادر, پدر و دختر و مادر و پسر معمول بوده است».[10]
دكتر ضیاء صدر هم درباره آزاد بودن ازدواج با محارم در میان پیروان دین زرتشت و پارسیان پیرو این دین, و شعری كه به زبان فارسی در این باره سروده شده است, به نقل مینویسد:
«حلالند حوران سیمین بدن
چه مادر, چه خواهر, چه دختر, چه زن»[11]
دكتر علی لاریجانی رئیس سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی در مراسم بزرگداشت میلاد پیامبراسلام (ص) در سخنان پیرامون شرایط ایران قبل از اسلام گفته است: «ایرانیان قبل از اسلام مردمانی بیسواد, بیفرهنگ و وحشی بودند و خود نیز علاقه داشتند بیسواد بمانند.» وی همچنین تمام پیشرفتهای فرهنگی و علمی ایرانیان قبل از اسلام را دروغ خوانـــده و اندك فعالیتهایی نظیر تأسیس دانشگاه «جندی شاپور» را حاصل تلاش عدهای از مسیحیان دانسته است.[12]
ویل دورانت هم در مورد عدم علاقة پارسیان به فرهنگ و هنر در دوران قبل از اسلام نظری این چنین دارد: «چون پارسیان تمام همت خود را متوجه برپا ساختن كاخ شاهنشاهی خویش كرده بودند, دیگر وقت و نیروی ایشان برای كاری جز جنگ و كشتار, كفایت نمیكرد, به همین جهت در مورد هنر, مانند رومیان, قسمتِ عمدة توجه آن به چیزی بود كه از خارج ایران زمین وارد میشد. البته ذوق زیباپسندی داشتند, ولی ساختن چیزهای زیبا را بر عهدة هنرمندان بیگانه, یا بیگانگانِ هنرمندی كه در داخل ایشان به سر میبردند, میگذاشتند. . . »[13]
علیرغم این حقایق تاریخی, در دورة پهلوی اول, پروژههای كوتاه مدت و طولانی مدت با هزینههای سرسامآور براه افتاد و تحریف تاریخ تركان, زبانسازی و هویت تراشی برای ایرانیان غیرفارس رونق گرفت و دشمنی و تبلیغات علیه زبانها و فرهنگهای ایرانی غیرفارسی, بخصوص تركی در اولویت این برنامهها قرار داده شد.[14]
پروژة تحریف تاریخ و انكار زبان و فرهنگ تركان ایران تا بدانجا پیش رفت كه در كتابهای چاپ شده در دوران پهلوی، تركان تنها " غلامانی بودند در دربار سامانی " ![15] و جز كشت وكشتار و ویرانی و ضد تمدن و فرهنگ بودن چیز دیگری از دستشان بر نمی آمد !
كتابهای درسی تاریخ مدارس و دانشگاهها، بخصوص تاریخ هزار ساله اخیر ایران از زمان غزنویان تا دوران قاجار طوری نوشته شد كه دانش آموزان و دانشجویان احساس نمی كردند سلاطین و زمامداران تاریخ هزارساله اخیر ایران همه از تركان بودند و بیش از نود و پنج درصد آثار ادبی و فرهنگی زبان فارسی, در طول حكومت هزار ساله تركان ایران آفریده شده و شعرا و نویسندگان نامی آثار فارسی چون خاقانی، نظامی، مولوی، خیام، سعدی، حافظ، و حتی فردوسی كه افسانه شاهنامه را نوشته است و دیگر آفرینندگان آثار فارسی همه و همه در طول دوران حاكمیت پادشاهان ترك ایران و با صله و انعام آنها به اوج شهرت ومكنت رسیده اند !
در دوران حاكمیت رضاخان افكار پان فارسیستی آنچنان شتابی به خود گرفت كه در كتابهای چاپ شده در این دوران هنگام ارائه آمار از زبانهای رایج در ایران, بعد از زبان ادبی (فارسی), نام زبانهای افغانی یا پشتو, كردی, بلوچی, ارمنی, بنیاسرائیلی, زرتشتی, كلدانی و لهجههای مازندرانی, گیلكی, سمنانی, بروجردی و كاشی در لیست زبان و لهجههای رایج مردم ایران آورده شد, ولی از برده شدن نام زبان تركی كه نزدیك به نصف جمعیت ایران بدان تكلم میكردند به طرز احمقانهای خودداری گردید! همچنین از زبان تركمنی كه شاخهای از زبان تركی بود و جمعیت آنها به مراتب بیشتر از جمعیت ارمنیها, بنیاسرائیلیها و زرتشتیهای ایران در این دوره بود, و از زبان عربی كه بیشتر مردم خوزستان و سواحل جنوب بدین زبان سخن میگفتند نامی به میان نیامد!
.......
در اینجا به علت حجم زیاد ، تصویر متن نوشته این كتاب حذف شده است
.......
دكتر پرویز ناتل خانلری رئیس فرهنگستان ایران دوران پهلوی نیز به تبعیت از افكار پانفارسیستی, در كتاب «زبانشناسی و زبان فارسی» ضمن بر شمردن زبانهای غیرفارسی و محلی ایران چون كردی, لری, بلوچی, گیلكی, مازندرانی, تالشی, ذرفولی, سمنانی و . . . از زبان تركی آذربایجانی, تركی تركمنی و عربی كه زبان اكثریت مردم كشور است سخنی به میان نمیآورد ! [17]
در سال 1309، به دستور رضاخان تدریس فارسی در مدارس كشور اجباری و تحصیل به زبانهای غیرفارسی ممنوع گردید و تحصیل و تدریس به زبان تركی آذربایجانی كه اوّلین مدرسه مدرن ایران و نخستین روش تدریس با اصول صوتی در دنیای اسلام با این زبان و به وسیله دانشمند شهیر آذربایجان میرزاحسن رشدیه در تبریز در سال ۱۳۱۲ هـ . ق / ۱۸۹۴ م . در زمان ناصرالدین شاه و با كتاب «وطن دیلی» آغاز به كار كرده بود[18] جلوگیری شد.
....................................................................
كتاب درسی " وطن دیلی " تالیف میرزا حسن رشدیه
كه در سال 1312 هجری قمری در تبریز چاپ شده است .
(به علت حجم زیاد تصویر این كتاب برداشته شده است )
.....................................................................
در دوره پهلوی اول ، ناسیونالیسم افراطی آنچنان شتابی بخود گرفت كه به دستور رضاخان اقدام به تغییر نامهای تركی وبومی مكانهای جغرافیایی در آذربایجان و سایر نقاط ایران كردند و نامهای غیر تركی ویا ترجمه فارسی این نامها را جایگزین نام بومی وتركی كردند !
اینك تعدادی از نامهای تغییر یافته شهرها, روستـاهــا و مكـانهـای جغرافیایی كه به وسیله فرهنگستان ایران در دوران رضاشاه تحت نام «واژههای نو كه تا پایان سال ۱۳۱۹ در فرهنگستان ایران پذیرفته شده است.» ارائه میگردد.[19]
در ابتدای این دفتر كه در ۱۳۰ صفحه میباشد، آمده است:
«همه واژههائی كه از خرداد ۱۳۱۴ تا پایان اسفند ۱۳۱۹ در فرهنگستان ایران پذیرفته شده و به تصویب پیشگاه مبارك همایون شاهنشاهی رسیده است در این دفتر گرد آمده است.دبیرخانه فرهنگستان برابری آنها را با صورت جلسهها و ابلاغیههای دفتر مخصوص شاهنشاهی و بخشنامههای دفتر نخست وزیری گواهی میدهد.»
«دبیرخانه فرهنگستان»
در این دفتر نام ۲۹ نفر از اعضاء فرهنگستان در تركیب هشت كمیسیون مختلف از آنجمله «كمیسیون جغرافیایی و اصطلاحات فرهنگی» آمده است كه اعضاء كمیسیون جغرافیایی و اصطلاحات فرهنگی را دكتر رضازاده شفق (رئیس), حسین گل گلاب (مخبر و منشی), عباس اقبال آشتیانی, بهمنش, دكتر خان بابا بیانی, دكتر مستوفی, دكتر هوشیار, دكتر یحیی مهدوی, دكتر علی جلالی, دكتر صدیقی, قمشهای و پرویز خانلری بعهده داشتهاند. همچنین كارمندان وابسته این فرهنگستان سید محمدعلی جمالزاده, دكتر فخر ادهم (فخر الاطباء) و تعدادی از وابستگان كشورهای خارجی بودهاند.
لازم به یادآوری است كه در این دفتر ۱۳۰ صفحهای, تنها نامهای جغرافیایی كه در بین سالهای ۱۳۱۴ تا ۱۳۱۹ تغییر یافته است آمده است, در حالیكه اسامی تعدادی از شهرها و مكانهای جغرافیایی قبل و بعد از این تاریخ نیز دستخوش تغییر بوده است, همانطوریكه نام «ارومیه» قبل از این تاریخ به «رضائیه» تغییر داده شده بوده و در این واژهنامه هم در تغییر نام رودخانه «آجیچای» به «تلخهرود» چنین آمده است:
«رودی است كه از شمال تبریز میگذرد و به دریاچة رضائیه میریزد» ، كه نشان میدهد نام «ارومیه» قبل از این تاریخ به «رضائیه» تبدیل شده بوده است!
تعدادی از نامهای جغرافیایی تركی تغییر یافته به فارسی, با رسمالخط و توضیحات خود این دفتر در اینجا آورده میشود:
ردیف |
نام فارسی شده (جدید) |
نام اصلی و تركی (قدیم) |
۱ |
ارسباران |
قراجه داغ- در شمال آذربایجان |
۲ |
تلخهرود |
آجیچای- رودی است كه از شمال تبریز میگذرد و بدریاچه رضائیه میریزد |
۳ |
تكاب |
تیكان تپه- در آذربایجان |
۴ |
سفیدرود |
قزلاوزن |
۵ |
سیاه چمن |
قره چمن- در آذربایجان |
۶ |
سیمین رود |
طاطائو چای |
۷ |
زرینه رود |
جغتو چای |
۸ |
سیه چشمه |
قره عینی (در آذربایجان غربی نزدیك ماكو) |
۹ |
شاهین دژ |
صاین قلعه- در جنوب دریاچة رضائیه |
۱۰ |
مهاباد |
ساوجبلاغ مكری [سویوق بولاق] |
۱۱ |
مهرانرود |
میدان چای- در تبریز |
۱۲ |
میانه |
میانج - در آذربایجان |
۱۳ |
هرزند |
هلاكو یكی از ایستگاههای راه آهن آذربایجان |
۱۴ |
ایشه |
ایچی- یكی از بخشهای سقزكردستان |
۱۵ |
بناور |
امچهلی- در شهرستان گرگان |
۱۶ |
پادار |
ایاغچی- دربخش سقزكردستان |
۱۷ |
تیكان |
تیكانلو- یكی از بخشهای سقزكردستان |
۱۸ |
جاغر |
چاغرلو یكی از بخشهای سقزكردستان |
۱۹ |
دشت مینو |
حاجیلر- در گرگان |
۲۰ |
دیزه |
دیزج خلیل- یكی از ایستگاههای راه آهن آذربایجان |
۲۱ |
زال |
قراگز- یكی از ایستگاههای راه آهن آذربایجان |
۲۲ |
زرینه بالا |
آلطون علیا- در سقز كردستان |
۲۳ |
زرینه پائین |
آلطون سفلی- در سقز كردستان |
۲۴ |
سبزده |
قطانجق در سقز كردستان |
۲۵ |
سرچشمه |
باش بولاق- دربخش سقز كردستان |
۲۶ |
سفید تپه |
آق تپه- در كردستان |
۲۷ |
سفید گنبد |
آق گنبد |
۲۸ |
سلمان كند |
سلیمان كندی- در سقز كردستان |
۲۹ |
سیاهاب |
قرهسو- (ایستگاه شماره ۲ راه آهن شمال) |
۳۰ |
سیاه پایه |
قره غایه [قره قایا] |
۳۱ |
سیاه چر |
قره چر |
۳۲ |
سیاه دشت |
قرهغان- یكی از بخشهای سقز كردستان |
۳۳ |
سیاه گل |
قره گل- در كردستان |
۳۴ |
سیاه گندم |
قره بوغدا- در كردستان |
۳۵ |
سیاه ناو |
قره ناو- در سقزكردستان |
۳۶ |
بودان |
قوتلو- در بخش سقزكردستان |
۳۷ |
كلاچك |
قلعه جقه-در بخش سقزكردستان |
۳۸ |
كوپلان ده |
قپلانتو- در بخش سقزكردستان |
۳۹ |
كوچك |
قوجق- در كردستان |
۴۰ |
كوشك |
قاشق- در سقز كردستان |
۴۱ |
گلزار بالا |
قوزلو علیا- در سقز كردستان |
۴۲ |
گلزار پائین |
قوزلو- سفلی در سقزكردستان |
۴۳ |
گلشن |
گلین- در سنندج كردستان |
۴۴ |
گندمان |
طاهر بوغدا- در سقز كردستان |
۴۵ |
نزار |
آرخ- در گرگان |
۴۶ |
نیستان |
قامیشله- در سنندج كردستان |
بدین ترتیب پروژه حاكمیت مطلق و بیچون و چرای زبان و فرهنگ فارسی در ایران, همراه با بیتوجهی اقتصادی به مناطق غیرفارس كه از زمان رضاخان آغاز شده بود در زمان پهلوی دوم هم ادامه پیدا كرد!
در دوران حاكمیت ۵۳ سالة خاندان پهلوی چاپ و انتشار آثار نظم و نثر تركی به جز در دوران یك سالة حاكمیت فرقة دموكرات در آذربایجان به رهبری سیدجعفر پیشهوری, كه تركی زبان رسمی آذربایجان شد ممنوع گردید و كسانیكه حتی با زبان فارسی, از زبان و فرهنگ تركی سخن به میان میآوردند به میز محاكمه كشیده میشدند !
دكتر حسن جوادی محقق و نویسنده, حاكمیت ۵۳ ساله خاندان پهلوی را برای زبان و فرهنگ تركی آذربایجان «دوران سیاه» نامیده در مقالهای تحت عنوان «نشر كتاب و مطبوعات آذربایجانی در ایران» مینویسد:
«این دوران [دوران ۵۳ ساله پهلوی] برای رشد و تكامل زبان تركی آذربایجانی دوران سیاهی بود, در خلال ۵۳ سال سلطنت پهلوی به استثنا یك دوره پنج ساله (۱۹۴۱-۱۹۴۶) كه در آن یكسال حكومت فرقه دموكرات (1946- 1945) نیز جزء این دوره بود كتب و نشریات آذربایجانی اجازه چاپ نداشتند. در واقع برای نشریات آذربایجانی هیچ منع قانونی وجود نداشت؛ امّا مقامات, اجازه چاپ به زبان تركی آذربایجانی را نمیدادند. به یاد دارم كه در سال ۱۹۵۵ یكی از اقوام من, مرحوم علیاصغر مجتهدی میخواست كتاب «امثال و حكم آذربایجانی» را چاپ كند و تا تغییر نام آن كتاب به «امثال و حكم به لهجة محلی آذربایجان» به آن اجازة چاپ ندادند. آثار «معجز شبستری» و «صابر» بارها در تبریز چاپ شدند ولی بصورت مخفیانه به فروش میرسیدند. [در این سالها] تمام ارتباطات بین دو آذربایجان قطع شده بود.»[20]
جان فوران در كتاب «مقاومت شكننده, تاریخ تحولات اجتماعی ایران از صفویه تا سالهای پس از انقلاب اسلامی» مینویسد: «. . . سركوب [توسط رضاشاه] باعث شد كه بسیاری از قبایل به آگاهی سیاسی دست یابند و هویت خویش را در رابطه با مسیر كوچ, فرهنگ, رسوم و سنّتها و زبان جستجو كنند. اقلیتهای قومی به مفهومی یك ائتلاف واقعی در برابر روند«فارسی سازی» رژیم به وجود آوردند.»[21]
در ادامه همین كتاب آمده است: «طی دهه ۱۹۳۰ م / ۱۳۱۰ ش. پا به پای رشد و توسعه تهران, این خطه پرجمعیت تجاری و زراعی [(آذربایجان)] دستخوش ركود و وقفه شد. مردم محل خواهان رسمی شدن تركی آذری در مدرسهها, دستگاههای دولتی و مطبوعات بودند, میخواستند درآمدهای مالیاتی در خود آذربایجان به مصرف برسد (در بودجه سال ۱۹۴۴-۱۹۴۵ م/ ۱۳۲۳-۱۳۲۴ ش. مبلغی كه برای تهران در نظر گرفته شد ۲۰ برابر مبلغ تعیین شده برای آذربایجان بود در حالی كه آذربایجان سه برابر تهران جمعیت داشت), مجامع شهری و ایالتیاش را خود برگزیند و در قلمرو آموزش اجباری و اصلاحات ارضی گامهای اساسی و ریشهای بر دارد. امّا انتخابات مجلس در ۱۹۴۳ م/ ۱۳۲۳ ش جرقهای بر انبار باروت زد و مجلس از تصویب اعتبارنامة جعفر پیشهوری نمایندة تبریز خودداری كرد. . . در سپتامبر ۱۹۴۵ (شهریور- مهر ۱۳۲۴) پیشهوری فرقة دموكرات آذربایجان را تشكیل داد. . . » در برنامة فرقة دموكرات بر آزادی و خودمختاری آذربایجان در چارچوب قلمرو ملّی ایران تأكید شده بود, حمایت از دموكراسی, حكومت مشروطه, خودمختاری محلی, استفاده از زبان [تركی] آذری در مدرسهها و ادارهها, حمایت از حقوق اقلیتها و زنان, اتخاذ اقدامهای اقتصادی به منظور كاهش دادن بیكاری, اصلاحات ارضی و هزینه كردن درآمدهای مالیاتی در خود ایالت از موارد دیگر برنامه فرقه بود. اگر چه مورخان چند بر موضع جدایی خواهانه جنبش تأكید كردهاند امّا رئوس برنامه فرقة دموكرات, بیانیهها و اقدامهای آن همگی مؤید وفاداری فرقه به خودمختاری محلی فرهنگی در چارچوب سرزمین ایران میباشد. . . آنچه را پیشهوری و فرقة دموكرات در راستای مسائل طبقاتی و اصلاحات اجتماعی قاطعانه میخواستند استفاده از زبان مادری و همبستگی قومی در برابر تعرض تهران بود. [در زمان حاكمیت فرقة دموكرات در آذربایجان] برای نخستین بار در تاریخ ایران به زنان اجازه داده شد در رأی گیری شركت كنند . . . در زمینه اصلاحات اجتماعی و اقتصادی, حكومت فرقة دموكرات نسبت به نارضایتیهای طبقاتی حساسیت نشان میداد و تلاش گستردهای را در تقویت خاستگاه اجتماعی مردمگرایانهاش به كار گرفت. در زمینه اقتصادی:
قانون جامع كار را تدوین كرد؛ با گشودن انبارها و سیلوهای دولتی كوشید قیمتها را تثبیت كند؛ به جای اخذ مالیات غیرمستقیم از مواد غذایی و ضروریات زندگی, بر سود بازرگانی, بهره مالكانه, درآمد صاحبان مشاغل خاص و كالاهای تجملی مالیات بست. خیابانهای اصلی تبریز آسفالت شد, كلینیكها و كلاسهای پیكار با بیسوادی گشایش یافت, دانشگاه, ایستگاه رادیویی و چاپخانه دایر گردید. خیابانها به نام ستارخان, باقرخان و سایر قهرمانان انقلاب مشروطیت نامگذاری شدند و چهرة شهر تبریز با این اقدامها دگرگون شد. ملی كردن بانكها, احداث نوانخانهها, خانههای سالخوردگان, بیمارستانها, بنای تئاتر شهر, ایجاد بنگاههای نشر برای چاپ كتاب به زبان [تركی] آذری, و گردآوری شعرها و فرهنگ عامیانه از جمله اقدامهای اقتصادی, اجتماعی و فرهنگی حكومت خودمختار بود.
ریچارد كاتم میگوید: «كاری كه فرقه در یك سال در تبریز كرد بیش از كارهایی بود كه رضاشاه در طول بیست سال انجام داد.»[22]
در حالی كه در آذربایجان مجمع قانونگذاری فرقة دموكرات به رهبری سیدجعفر پیشهوری خطاب به محمدرضاشاه, رئیس مجلس و نخستوزیر وقت چنین اعلام داشت كه:
«خلق آذربایجان به دلایل بیشمار تاریخی و حوادث بسیار كه ذكر آن در این جا امكانپذیر نیست صاحب ملّیت, زبان, آداب و رسوم و سایر مشخصات ویژه خود میباشد. این خصوصیات به او حق میدهد كه با مراعات استقلال و تمامیت ایران, بنا بر پیمان آتلانتیك, مانند تمام ملل دیگر دنیا در تعیین سرنوشت خود مختار باشد . . . كنگره ملّی آذربایجان . . . برای ادارة امور داخلی آذربایجان یك هیأت ملی ۳۹ نفری انتخاب میكند و به آن اختیار میدهد كه تدابیر لازم را برای عملی كردن خواستههای ملّی اتخاذ كند و با مقامات صلاحیت دار وارد مذاكره شوند و همزمان با آن انتخابات مجلس ملّی آذربایجان و همچنین مجلس شورای ملّی را اجرا كنند.»[23] , در تهران افرادی چون محمودافشار, احمدكسروی, اقبال آشتیانی, سیدضیاء و دیگران, بدون توجه به حقوق فرهنگی مردم آذربایجان, با بكارگیری الفاظ ركیك, بیادبانه و توهین آمیز نسبت به زبان و فرهنگ مردم ترك ایران, به دفاع از پانفارسیسم در لفافه پانایرانیسم برخاستند ! عباس اقبال آشتیانی در سلسله مقالاتی با عنوان «زبان تركی در آذربایجان» در روزنامه اطلاعات نوشت : «چه كسی آثار غنی و جهانگیر فردوسی, سعدی, مولوی و حافظ را با ورّاجی مهجور و ناهنجار غارتگران ترك عوض میكند؟»[24]
«محمود افشار نیز با تكرار این مطلب كه آذربایجانی تنها گویشی از گویشهای ایران زمین است و نمیتواند به عنوان یك زبان اساس ملّیت به حساب آید, نوشت: «اساس ملیت ایران باید استوار بر تاریخ, تركیب نژادی, و بالاتر از همه خصوصیات مردمانش باشد.»![25]
«سیدضیاء نیز در روزنامه وابسته به خود «كوشش» تأكید كرد كه فارسی باید همچنان زبان درسی در كلیه مدارس دولتی باشد, زیرا تركی صرفاً یادگار شومی است از مغولان وحشی كه به ایران هجوم آوردند و سراسر خاورمیانه را عرصه غارت و تاخت و تاز خود قرار دادند.» [26]
«روزنامه اطلاعات نیز سرمقالهای با عنوان «آذربایجان كانون وطن پرستی ایران است» اعلام كرد كه تركی زبان بومی آذربایجان نیست, بلكه گویشی بیگانه است كه مهاجمان مغول و تاتار بر این منطقه تحمیل كردهاند.»[27].
با توجه به نوشتههای این باصطلاح روشنفكران, و با دقت به مقالات چاپ شده از طرف سید جعفر پیشهوری در روزنامة «آذربایجان» نشریه ناشر افكار وی در دورة حاكمیت یك سالة فرقة دموكرات, كه در ارتباط با مسائل آذربایجان و ایران در آن دوره نوشته شده و در كتابی به نام «نطقلر و مقالهلر» (نطقها و مقالهها) گردآوری شده است؛[28] میتوان به طرز تفكر رهبر فرقة دموكرات آذربایجان و موضعگیری روشنفكران مخالف وی در تهران در آن دوره پی برد !
ناسیونالیستهای افراطی تهران در عین حالی كه تركی را «یادگار شوم» غارتگران ترك و مغول مینامیدند, از فارسی دری كه آنهم یادگار باصطلاح همین غارتگران بود و بوسیلة همین مهاجمان از افغانستان و تاجكیستان آورده شده بود و حاكم بر جامعه ایران شده و زبان اصلی و بومی هموطنان فارس را كه در آن زمان «پهلوی» بود, از بین برده بود دفاع میكردند؟ !
همچنانكه عارف قزوینی میگوید:
« ز عشق آذر آبادگانم آن آتش
نهان به سینه و در هر نفس شرر ریز است
چسان نسوزم و آتش به خشك و تر نزنم
كه در قلمرو زرتشت حرف چنگیز است»![29]
افراطیون ناسیونالیست افتخار بر فردوسی, سعدی, مولوی, حافظ و . . . میكردند در حالی كه همة این شعرا در دورة حاكمیت همین سلاطین پرورش یافته بودند و بوسیلة صله و انعام همین باصطلاح غارتگران به خلق آثار پرداخته بودند كه در اشعار همة این شاعران از دینداری, بزرگمردی, عدالت, بخشش, بنده نوازی, ادبپروری, شجاعت, مردانگی, جهانداری, سیاستمداری و دیگر خصوصیات نیك انسانی این حاكمان به دفعات یاد شده است !
ولی واقعیت این است كه زبان تركی مردم آذربایجان بنا به شواهد تاریخی (كه بعداً آورده خواهد شد) از هزاران سال پیش و از زمان سومریان و ایلامیان در بین مردم بومی آذربایجان مرسوم بوده كه با پیوستن تركان سلجوقی به همزبانان بومی خود در آذربایجان و آناتولی, و تشكیل حكومتهای مقتدر بعدی, زبان تركی غربی یا اوغوز, زبان عمومی مردم آذربایجان و آناتولی شد و با قدرت ذاتی خود به پویایی ادامه داد كه از هزارسال به این سو آثار ارزشمند بسیاری از این زبان باقی مانده است كه در دنیای امروز نیز طبق بر آورد سازمان جهانی یونسكو سومین زبان زنده و با قاعده جهان به شمار میرود. [30]
شاید یكی از اشتباهات سلاطین ترك در طول هزارسال گذشته این باشد كه اهمیت كمتری به زبان خود بخصوص در رسمیت دادن آن در مكاتبات رسمی و دولتی دادند. آنان گرچه به خاطر وابستگی مذهبی و غنای فرهنگی زبان عربی آنرا زبان دین, فلسفه, ریاضیات, طب, و به دیگر معنی زبان علم و دین برای خود انتخاب كردند, ولی زبان دری را كه تنها, زبان گفتاری عدهای معدود از مردم مناطق تخارستان و بغلان افغانستان و تاجیكستان بود,[31] و در محدودة امپراتوری وسیع و از چین گرفته تا اروپایی آنان كمترین سخنگویان را داشت به عنوان زبان شعر و شاعری برای دربار خود برگزیدند !
گرچه امپراتوران ترك عثمانی بعدها به اشتباه گذشتگان خود پی برده و زبان تركی خود را جایگزین زبان دری كردند و مكاتبات رسمی و غیررسمی خود را به تركی نوشتند كه نتیجة آن را امروز در ادبیات مترقی تركیه كه با ادبیات مترقی دنیای غرب برابری میكند میبینیم[32], ولی سلاطین ترك ایران, بخصوص از زمان شاهعباس صفوی به بعد, بیشتر فارسی دری را تقویت میكردند. در زمان شاهاسماعیل صفوی, زبان تركی علاوه بر زبان شفاهی, زبان رسمی و مكتوب حكومت هم بود و خود شاه اسماعیل با تخلص «ختایی» دیوان شعری به تركی دارد.
ولی از زمانی كه خصومتی بین دو دولت مقتدر ترك و مسلمان صفوی و عثمانی پدیدار گشت, كه شاید این هم دومین اشتباه تاریخی تركان باشد كه بجای اتحاد و اتفاق و مبارزه بر علیه دشمن مشتركشان یعنی اروپائیان در آن دوران, به دشمنی هم پرداختند, فارسی دری به مثابه زبان باز دارنده, و به بیان امروزی به عنوان زبان آلترناتیو در مقابل زبان تركی دولت عثمانی كه هم زبان پادشاهان صفوی بودند, ولی اختلاف سیاسی و مذهبی با هم داشتند در مكاتبات دربارِ صفوی به كار گرفته شد و مورد حمایت بیشتر قرار گرفت!
با توجه به اینكه زبان مكتوب و رسمی پادشاهان صفوی از زمان شاهعباس, بیشتر به طرف فارسی كشیده شد ولی آنان نوشتن نامههای رسمی به زبان تركی به سلاطین كشورهای دیگر و به حكام ولایات را هم فراموش نكرده بودند. لاكن آنطور كه از تاریخ بر میآید زبان فارسی در این دوران بیشتر تقویت میشد, با اینهمه حال زبان گفتگوی دربار صفوی در اصفهان هم, از پادشاهان, وزرا, وكلا, فرماندهان كشوری و لشگری گرفته تا پایین دست همه به تركی بود.
ولی آنچه از بیتوجهی امپراتوران صفوی و سلاطین ترك بعدی نسبت به زبان تركی حاصل شد, رواج كمتر این زبان در نوشتار و مكاتبات رسمی و دولتی بود كه بعد از روی كار آمدن رضاخان تحصیل و تدریس آنهم قدغن شد و تحقیر شخصیت تركان, بیاحترامی و توهین آشكار به زبان و فرهنگ مردم آذربایجان و تحریف تاریخ آنها به وسیله رضاخان آغاز گردید كه هم اكنون نیز به وسیله حاملان تفكرات نژادپرستانة دوران پهلوی ادامه دارد و در حالی كه زبان تركی به یكی از زبانهای مطرح جهان تبدیل شده است, تركان ایران در تهران و شهرهای فارسنشین از سخن گفتن به تركی و یاد دادن آن به كودكان خویش و صحبت كردن با جگرگوشههایشان احساس حقارت میكنند و نزدیك به ۹۰ % برنامههای رادیو- تلویزیون استانهای تركنشین هم, به زبان فارسی است و تركان ایران با داشتن جمعیتی نزدیك به نصف جمعیت ایران از تحصیل و تدریس به زبان تركی در حد ابتدایی هم محروم هستند !
[1] - از سال ۱۳۰۹ طبق بخشنامهای, تدریس و تحصیل به زبان فارسی در كلیه ایالات و ولایات ایران اجباری و تدریس و تحصیل دیگر زبانها غیرقانونی اعلام گردید.
[2] - پنج وقفنامه, مجموعه انتشارات ادبی و تاریخی موقوفات افشار, شماره ۱۶ ص ۲۹.
[3] - كثرت قومی و هویت ملی ایرانیان, دكتر ضیاء صدر, نشر اندیشه نو, ص ۶۳-۶۴/ علیاكبر سیاسی, گزارش یك زندگی, صص ۷۶ و ۱۷۷.
[4] - روزنامه «ایران» شنبه ۳۱ خرداد- ۱۳۸۲ شماره ۲۴۹۷, ستون «عبور از پل فیروزه»
[5] - دوازده قرن سكوت, كتاب اول: برآمدن هخامنشیان , صص ۴۵-۴۶, ناصر پور پیرار؛ نشر كارنگ, تهران, ۱۳۷۹.
[6] - «تاریخ تمدن», ویل دورانت, ترجمة مترجمین, چاپ ششم, جلد ۱ ص ۴۳۱. (نسخه cd شده).
[7] - تاریخ تمدن ویل دورانت جلد 1, ص ۴۳۳.
[8] - نشریه دانشجویی جامعه, سال اوّل شماره ۲ مهر ۱۳۸۲, ص ۳۳, از دكتر حسین فیضالهی / تاریخ شكنجه, تاریخ كشتار و آزار در ایران, مهیار جلیلی جلد ۱ ص ۲۶ سال ۱۳۵۹, نشر گسترده و كتاب پایا, تهران.
[9] - تاریخ تمدن ویل دورانت جلد 1, صص ۴۳۲-۴۳۳.
[10] - همان كتاب, همان جلد, صص ۴۳۳.
[11] - «كثرت قومی و هویت ملّی ایرانیان», دكتر ضیاء صدر, ۱۳۷۷, انتشارات اندیشه نو, ص ۱۱۱.
[12] - روزنامه «ایران» سهشنبه ۸۲/۳/۶ شماره ۲۴۷۵.
[13] - تاریخ تمدن, ویل دورانت, ترجمه مترجمین, چاپ ششم, جلد ۱ ص ۴۳۶.
[14] - كثرت قومی و هویت ملّی ایرانیان, دكتر ضیاء صدر, صص۶۲-۶۴,
[15] - اشاره به «سكبتكین» پدر سلطان محمود غزنوی است كه امیرزادهای بود از ایل «قارلوق»كه به دست طایفة دیگر ترك به نام «توخسی» در ۱۲ سالگی اسیر شده و مدت ۴ سال در اسارت میماند سپس به خاطر هوش و ذكاوت فوقالعادهاش در اختیار آلپتكین ترك از امرای سامانی قرار میگیرد و آلپتكین وی را داماد خود میكند كه حاصل این ازدواج سلطان محمود غزنوی سر سلسله غزنویان میشود. (توركلرین تاریخ و فرهنگینه بیر باخیش دكتر جواد هیئت, ص ۱۰۶)/ تاریخ غزنویان, كلیفورد ادموند باسورت, ص ۱۶۹ .
[16] - كتاب جغرافیای عمومی, چاپ شده در دوره رضاخان, صص ۲۵۱-۲۵۲ زیر عنوان:
«زبانهایی كه فعلاً در ایران معمول است» (در این زمان جمعیت ایران بنا به نوشته همین كتاب۱۴/۷۶۱/۳۲۱ نفر بوده است).
[17] - كثرت قومی و هویت ملّی ایرانیان», دكتر ضیاء صدر, ص ۹۵
[18] - نشریه "نوید آذربایجان"شنبه 24 اسفند 1381 شماره های286-284 مقاله دكتر صمد سردارینیا
[19] - فرهنگستان ایران, واژهای نو كه تا پایان ۱۳۱۹ در فرهنگستان ایران پذیرفته شده است, چاپخانه تابان, تهران.
[20] - مجلة تریبون, شماره ۶- ص ۲۹۶.
[21] - مقاومت شكننده . . . , جان فوران, ترجمه احمد تدیّن, ص ۳۵۰, سال ۱۳۷۸ هـ. ش . مؤسسه خدمات فرهنگی رسا.
[22] - مقاومت شكننده . . . , صص ۴۰۸-۴۱۱.
[23] - «روشنفكران آذری و هویت ملی و قومی», علی مرشدی زاده, ۱۳۸۰, نشر مركز, ص ۲۱۷ / آذربایجان, شماره ۶۲ مورخ ۲/ آذر/ ۱۳۲۴ .
[24] - روشنفكران آذری . . ., علی مرشدیزاده, ص ۲۱۹.
[25] - همان كتاب, ص ۲۱۸ / محمودافشار, «یك پاسخ» دنیا, ۶ آبان ۱۳۲۴.
[26] - روشنفكران آذری و هویت ملی, علی مرشدیزاده,, ص ۲۱۹ / «آذربایجان ایران است, ایران آذربایجان», كوشش , ۴/ مهر/ ۱۳۲۴.
[27] همان كتاب, همان صفحه.
[28] - "نطقلر و مقالهلر" انتشارات فرزانه, تهران- 1359.
[29] - باستانگرایی در تاریخ معاصر ایران, رضا بیگدلو, ص ۱۷۴ تهران- نشر مركز ۱۳۸۰.
[30] - نشریه هفتگی «امید زنجان», ۲۰/ مرداد/ ۱۳۷۸ شماره ۲۸۵ به نقل از مجلة پیام یونسكو.
[31]- روزنامة «نوید آذربایجان» سهشنبه ۲۶ اسفند- ۸۲ شماره ۳۳۷-۳۳۹, ص ۶, مقالة محقق آذربایجانی, میر هدایت حصاری.
[32] - نویسندگانی چون عزیز نسین, یاشار كمال و اورهان پاموك از كشور تركیه نویسندگان شناخته شده در دنیا بخصوص دنیای غرب هستند و بارها برنده برتر جایزه ادبی این كشورها شدهاند.