یوردداش yurddaş

بو بلاگ آذربایجانلیلارین و ایراندا یاشایان باشقا تورکلرین دیل ، تاریخ ، مدنیت ، فولکلور و انسانی حاقلاری ساحه سینده چالیشیر .

بنای پاسارگاد مقبره كوروش نیست !

+0 بَگَن (Bəyən)

  بنای پاسارگاد مقبره كوروش نیست ! 

                                                    حسن راشدی :  ۲۰ آبان ۱۳۸۹

     چندی پیش در وبلاگی ‘ تصویر فردی به نمایش گذاشته شده بود كه برای اظهار بندگی به كوروش  سر سلسله هخامنشیان ‘  به پای مقبره ای كه به نام وی در پاسارگاد منسوب است ‘ افتاده و بر خاك آن سجده می كرد ! و این در حالی است  كه  بنایی كه به نام مقبره كوروش در پاسارگاد مشهور  است نمی تواند  قبر كوروش هخامنشی باشد !

     قبر كوروش كه گفته می شود در پاسارگاد است ، افسانه ای بیش نمی تواند باشد ؛ زیرا  آنچه كه امروز به قبر كوروش مشهور است  در كتابهای تاریخی حمداله مستوفی ‘ ابن بطوطه و دیگر سیاحان و مورخان قرون گذشته  و در میان مردم محل به " مقبره مادر سلیمان" مشهور بوده كه در دوره پهلوی اول آنرا به نام  "مقبره كوروش " به مردم معرفی كردند !

  پاسارگاد به چندین دلیل نمی تواند مقبره كوروش باشد كه به سه تا از آنها اشاره می شود  :

     1-  كوروش در جنگ با ماساژتها ، یعنی با تركان  ماقبل میلاد مسیح ، به دست ملكه توموروس ‘ بانویی كه رهبری و پادشاهی تركان ماساژت را به عهده داشته كشته می شود ، محل كشته شدن كوروش طبق روایت هرودوت مورخ مشهور یونانی، شمال رودخانه آراكس ( آراز = ارس ) بوده ، ولی "پیر نیا " مورخ ایرانی دوران پهلوی بر هرودوت ایراد گرفته و محل كشته شدن وی را نه شمال رود ارس ‘ بلكه شمال رود جیحون می داند ؛ با توجه به نوشته های تاریخی هرودوت و پیرنیا ‘ و تاكتیكهای جنگی  قرون گذشته و حتی كنونی   ‘  اصولا در جنگ، فرمانده كل قوا در پشت و منتها الیه لشگر و مسئول فرمان حمله و تنظیمات قوا ست ؛ وقتی درجنگی فرمانده كل قوا (كوروش ) كشته می شود ، یعنی شكست كامل لشكر مهاجم و نابودی كامل قوای مهاجم كه نتیجه اش جز  از بین رفتن روحیه مقاومت سربازانی كه احتمالا از جنگ جان سالم بدر برده اند و پا به فرار گذاشتن كسانی كه  كشته نشده اند  نیست !

      در موقعیتی كه كوروش كشته می شود و سرش از تنش جدا می شود و به دست ملكه تومروس می افتد ، كدام سرباز زنده مانده و روحیه باخته پارس و با كدام  جرئت می تواند  جسد بدون سر كوروش را از میان سربازان فاتح تومروس پیدا كند و كشان-كشان از میان آنها خارج  كند و تا پاسارگاد شیراز ببرد ؟!

     2- اگر كوروش در شمال ارس كشته شده باشد فاصله این مكان تا پاسارگاد به بیش از 1500 كیلو متر و اگر در شمال رود جیحون كشته شده باشد به بیش از 2000 كیلومتر می رسد ،فرض كنیم سرباز پارس با روش و ترفند خاصی كه بر كسی روشن نیست  جسد كوروش را از میان لشگر پیروز تركان ماساژت بیرون آورده باشد،  در آن زمان این فاصله 1500 یا 2000 كیلومتر را همراه باجسد  با چه وسیله و سرعتی  تا پاسارگاد طی كرده كه سربازان پیروز ماساژت نتوانستند  وی را تعقیب كنند و سرباز پارس با خیال راحت جسد كوروش را تا پاسارگاد برده و در طول این مدت  جسد هم متلاشی نشده است ؛  بطور متوسط هر انسان با پای پیاده و یا با اسب و الاغ در حالت نرمال در یك ساعت می تواند 6 كیلومتر راه طی كند و اگر فرض كنیم سرباز پارس روزی 10 ساعت راه طی كرده باشد و  اگر جنگ در شمال رود ارس اتفاق افتاده باشد   حداقل  مدت 25 روز و اگر جنگ در شمال رود جیحون اتفاق افتاده باشد حد اقل 33 روز طول می كشیده كه این سرباز بدون استراحت ‘ جسد را به پاسارگاد ببرد كه در این مدت جسد كاملا متلاشی می شده است  .

     3- كوروش دین زرتشتی داشت و در آیین زرتشت اجساد مردگان را دفن نمی كردند ( زرتشتیان تا چندی پیش هم  مردگان خودرا دفن نمی كردند ؛ الان از  روش مدرن برای توجیه مسئله استفاده می شود ) و اجساد مردگان را بر بالای تپه ها می گذاشتند تا طعمه پرندگان گوشتخوار و درندگان شود ؛ ( تپه ای در غرب شهر یزد در گذشته مختص مردگان زرتشتیها بوده است ) چرا كه معتقد بودند جسم مرده نجس است و با دفن شدن ، خاك پاك  را هم نجس می كند؛ حال اگر بر فرض محال این جسد به پاسارگاد هم آورده شده باشد ، جسد كوروش طبق آیین زرتشت نمی توانست دفن شود و مقبره ای هم برایش ساخته نمی شد  !

     لذا  بنای پاسارگاد به هیچوجه نمی تواند مقبره كوروش باشد و اگر مقبره مادر سلیمان هم نباشد مكان مقدسی برای مسلمانان محل بوده كه به " مقبره مادر سلیمان " مشهور بوده است .  

 مرگ كوروش به روایت هرودوت:

     كوروش بعد از فتح بابل به قصد جنگ با  ماساژتها  ‌‌عازم آن دیار می شود .هرودوت می نویسد كه در آن هنگام،زنی به نام تومیریس،ملكه ماساژتها بود و پس از درگذشت شوهرش بر تخت سلطنت نشسته بود.كوروش برای او پیامی فرستاد  و وانمود كرد كه طالب وصلت با اوست.اما پاسخ مطلوبی دریافت نكرد.زیرا ملكه می دانست كه قصد كوروش ازدواج با او نیست،بلكه تصرف قلمرو وی می باشد. پس كوروش به جنگ پرداخت و پس از عبور از رود " آراكس " ‘ تاخت و تاز خود را در سرزمین ماساژتها آغاز كرد. پیش از  نبردی كه با گروهی از ماساژتها رخ دهد  پسر تومیریس به نام سپارگاپیس نه در میدان جنگ و مبارزه جنگی ‘ بلكه در ترفندی فریبكارانه به دست پارسیان اسیر شد ؛سپارگاپیس از كوروش درخواست كرد  كه غل و زنجیر را از او بردارند تا لب به سخن گشاید .  به محض اینكه دستانش آزاد شد خود را از شدت ننگ و عار اسیر شدن كشت !   ملكه كه از نصیحت كوروش برای پرهیز از جنگ نا امید شده بود و از كشته شدن پسرش نیز آگاه شد به سوی جنگ شتافت و در نبردی بسیار سخت و خشن،سرانجام ماساژتها غالب آمدند و بسیاری از سپاهیان پارس كشته شدند و كوروش هم در آن جنگ كشته شد.

      ملكه‘ به تلافی اصرار كوروش به جنگ و خونریزی و كشته شدن پسرش،سر كوروش را در خیكی پر از خون فرو برد و گفت كه  " ای خونخوار سیری ناپذیر ؛ آنقدر بخور تا از خون سیر شوی !"