دكتر موحد :
پسر دكتر حسابی ، چهره پدرش را مخدوش می كند
در اواسط دهه ۶۰، رضا منصوری و چند نفر دیگر تصمیم گرفتند از دكتر حسابی تجلیل كنند. اما این تجلیل به دست پسر دكتر حسابی، آلوده شد. یعنی پسر دكتر حسابی درباره پدرش چنان اغراق هایی كرد كه رضا منصوری و دیگران درماندند كه چه كار كنند! آنها می خواستند برای دكتر حسابی تجدید آبرویی بكنند ولی كارشان زمینه ساز شكل گیری دكان نابغه تراشی شد! ما از خدا می خواستیم كه دكتر حسابی یك نابغه فیزیك باشد. ولی این طور نبود.
عصر ایران؛ هومان دوراندیش – ضیاء موحد استاد فلسفه و منطق و مدیر گروه منطق انجمن حكمت و فلسفه ایران است.
وی در سال ۱۳۲۱ در اصفهان چشم به جهان گشود و در سال ۱۳۳۹ تحصیلات خود را دانشكده علوم دانشگاه تهران در رشته فیزیك تحصیل كرد.
موحد تا مقطع فوق لیسانس در رشته فیزیك تحصیل كرد و پس از آن به یونیورسیتی كالج لندن رفت و مدرك دكتری خود را با نگارش رساله ای درباره مفهوم اندیشه در آرای فرگه، اخذ كرد. موحد در دانشگاه تهران شاگرد دكتر محمود حسابی بوده است و او را از منظر یك "دانشجو" نیز دیده است.
به بهانه سخنان متناقض ایرج حسابی و رضا منصوری درباره اهمیت و جایگاه علمی دكتر محمود حسابی در علم فیزیك، این بار به سراغ دكتر ضیاء موحد رفتیم تا نظر او را نیز در این باره جویا شویم.
بعضی ها معتقدند درباره دكتر حسابی، غلوهای زیادی در جامعه ما شده است. به نظر شما، دكتر حسابی دانشمند بزرگی بود یا اینكه صرفاً یك استاد فیزیك بود؟
ما در دنیایی زندگی می كنیم كه اغراق درباره اشخاص، خیلی زود آشكار می شود. دكتر حسابی اگر دانشمند بین المللی بزرگی بود، ما باید در مجلات علمی معتبر دنیا، مقالاتی از او می دیدیم و فیزیكدان های دنیا هم باید به مقالات او ارجاع می دادند.چنین مقالاتی از دكتر حسابی كه منتشر نشده است.
دكتر حسابی مسلماً خدمتگزار فرهنگ ایران و انسانی ایراندوست بود و به عنوان یك سناتور، از امكاناتش برای پیش بردن علم فیزیك در ایران استفاده كرد.
این ها مسجل است و ما از این بابت به دكتر حسابی احترام می گذاریم.
ولی دكتر حسابی، برخلاف ادعای پسرش، نابغه نبود. اینكه فرزند دكتر حسابی، پدرش را نابغه جلوه می دهد، شاید محصول علاقه پسر به پدر باشد. شاید هم، خدای نكرده، با هدف سوءاستفاده از اسم پدرش صورت می گیرد.
شما چه درس هایی را در كدام دانشكده با دكتر حسابی گذراندید؟
من از سال ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۳ دانشجوی دانشكده علوم بودم و با دكتر حسابی، دو درس اپتیك و نظریه الكترومغناطیس را گذراندم. من تا مقطع فوق لیسانس فیزیك خواندم. شما از دكتر مهدی گلشنی كه تا مقطع دكترا فیزیك را ادامه داد و فیزیكدان قابلی است و شاگرد دكتر حسابی هم بوده، در این باره سوال كنید. ببینید آیا دكتر گلشنی چنین حرفهای غلوآمیزی را درباره دكتر حسابی تایید می كند؟
متاسفانه حرفهای فرزند دكتر حسابی درباره پدرش، از اغراق گذشته است. یعنی پسر دكتر حسابی حرفهایی می زند كه شنونده حیرت می كند! آیا بیان این حرفهای عجیب و غریب، جز اینكه آبروریزی برای دكتر حسابی، كه به هر حال ایرانی وطندوست خدمتگزاری بود، فایده دیگری هم دارد؟ این حرفها چهره دكتر حسابی را مخدوش می كند و اصلاً به نفع دكتر حسابی نیست.
شما كه در كلاس های درس دكتر حسابی حضور داشتید، بفرمایید ایشان به عنوان یك استاد دانشگاه، چگونه استادی بود؟
بسیار متوسط بود. در دوره ما، دكتر حسابی سناتور بود و به همین دلیل، و البته به دلیل احترامی كه مردم برای او قائل بودند، در قیاس با سایر استادان، رفت و آمد بسیار باشكوهی به دانشگاه تهران داشت. یعنی ماشین شخصی و راننده داشت و این گونه به دانشگاه می آمد.
در كلاس درس هم، خودش تدریس نمی كرد. دانشجویان را تصادفاً از روی دفترچه اش انتخاب می كرد كه بیایند درس جلسه بعد را بگویند. خودش هم در گوشه ای از كلاس می نشست و گاهی اوقات اظهار نظری هم می كرد.
در آن زمان، كتاب هایش و جزوه الكترومغناطیس اش هم چاپ نشده بود. این جزوه پر از غلط بود و ما از اول تا اخر ترم، دائماً باید كلنجار می رفتیم تا ببینیم این طرف معادله های آن جزوه با آن طرفش جور درمی آید یا نه!
البته من همیشه به دكتر حسابی به عنوان یك معلم احترام می گذاشتم ولی به هیچ وجه یك معلم خوب فیزیك نبود. مطلقاً معلم خوبی نبود. جزوه اش اصلاً جزوه درست و حسابی ای نبود. بزرگترین خدمتی كه دكتر حسابی به دانشجویانش كرد، این بود كه ما را مجبور كرد برویم كتاب های انگلیسی را مطالعه كنیم و همین باعث شد كه ما با زبان انگلیسی آشنا شویم.
اگر در كلاس درس دكتر حسابی دانشجویان درس می دادند، پس خود او چه می كرد؟
گوش می كرد و گاهی اوقات اظهار نظر می كرد و توضیحاتی می داد.
درباره دكتر حسابی گفته می شود كه علاوه بر فیزیكدان بودن، پزشك و موزیسین و ادیب هم بود و انواع مدارك مهندسی را هم را دریافت كرده بود. آیا واقعا این طور بود؟
آن طور كه خود دكتر حسابی می گفت ( و من این خاطره را از خودش شنیدم)، تحصیلات اولیه اش مهندسی بوده. آن موقع هم در بیروت بوده. بعد از آن، از بیروت به غرب می رود تا فیزیك بخواند.
یكی از فیزیكدان های غربی به او می گوید تو دیگر سن و سالت از فیزیك خواندن گذشته است؛ اما حالا كه اصرار بر خواندن فیزیك داری، برو درباره فلان پدیده تحقیق كن تا ببینم چه كار می كنی. من این حرف را از خود دكتر حسابی شنیدم.
خلاصه، دكتر حسابی هم می رود درباره آن پدیده تحقیق می كند و آن استاد هم به او می گوید معلوم است كه تو آدم كوشایی هستی؛ پس بیا فیزیك بخوان.
دكتر حسابی هم درس می خواند و زحمت می كشد و دكتری فیزیك می گیرد. بعد هم به ایران می آید و با توجه به علاقه و عشقش به علم فیزیك، دانشكده های علوم، مهندسی فنی و هواشناسی را تاسیس می كند.
در هر صورت، دكتر حسابی از نفوذش برای تقویت دانشگاه استفاده می كند. بعد از انقلاب، بچه های تندرو خیال می كردند سناتورهای زمان شاه، حتماً نوكر انگلیس و آمریكا بوده اند و به همین دلیل، به دكتر حسابی خیلی توهین می شد. رضا منصوری و چند نفر دیگر برای اینكه این وضع را عوض كنند، تصمیم گرفتند از دكتر حسابی تجلیل كنند.
اما این تجلیل به دست پسر دكتر حسابی، آلوده شد. یعنی پسر دكتر حسابی درباره پدرش چنان اغراق هایی كرد كه رضا منصوری و دیگران درماندند كه چه كار كنند!
آنها می خواستند برای دكتر حسابی تجدید آبرویی بكنند ولی كارشان زمینه ساز شكل گیری یك دكان شد. دكان نابغه تراشی! ما از خدا می خواستیم كه دكتر حسابی یك نابغه فیزیك باشد. ولی این طور نبود. فیزیكدان هایی كه ما بعد از دكتر حسابی داشته ایم، سر و گردنها از حسابی بالاترند. چه در خارج و چه در ایران، حتی كسانی كه در همین ایران دكتری فیزیك گرفته اند، در علم فیزیك از حسابی بالاترند.
می توانید دو نفر از این افراد را نام ببرید؟
خود رضا منصوری، در مقایسه با دكتر حسابی، فیزیكدان بهتری است. مهدی گلشنی و خرمی هم این طور. دكتر ارفعی، دكتر اردلان هم دو نفر دیگرند. دكتر حسابی كی توانست رتبه ای مثل دكتر اردلان داشته باشد كه در كل دنیا دائماً به كارهایشان ارجاع داده می شود.
آیا این مدعا درست است كه نوع رفتار دكتر حسابی، یكی از علل مهجور ماندن دكتر خمسوی در جامعه ایران بوده است؟
در این باره اطلاعات دقیقی ندارم ولی دكتر خمسوی، در امر تدریس انصافاً یكی از استادان درجه یك بود و من شاهد بودم كه دانشجویان، اشكالات خودشان را از كلاس درس سایر اساتید، نزد دكتر خمسوی می آوردند و از او سوال می كردند. خمسوی یك استاد بی سر و صدا، ولی به مراتب بهتر از دكتر حسابی بود. در این باره شك نداشته باشید.
اما من نمی توانم پاسخ سوال شما را بدهم چون اساساً كاری با حاشیه ها نداشتم و سرم به كار خودم بود.
اگر دكتر حسابی فیزیكدان بزرگی نبود، چرا جامعه ایران به چنین تصوری از او رسیده است. بر فرض كه فرزندش غلو می كند. مردم و مقامات كشور چرا به چنین باوری رسیده اند؟
هر جامعه ای دوست دارد شخصیت های بزرگی داشته باشد. ما همین الان هم افتخارمان به ابن سینا و فارابی و ابوریحان بیرونی است. مردم همه كشورها این طورند. مردم ایران هم دوست دارند دكتر حسابی فیزیكدان بزرگی بوده باشد و از او تجلیل كنند. این حق مردم است. من هم اصراری ندارم كسی را ناامید كنم. اگر بنا بود چنین شود، خود فیزیكدان های ایران شب و روز تذكر می دادند كه دكتر حسابی چنان نبود كه شما می انگارید.
البته بعضی ها مقالاتی در این زمینه نوشتند ولی كسی كاری به این حرفها ندارد. مردم دوست دارند دكتر حسابی قهرمان علمی آنها باشد. اكثر فیزیكدان ها هم در برابر این گرایش عامه مردم، سكوت كرده اند. اشكالی هم ندارد. مگر چه می شود؟
سوال من در اصل این بود كه چرا، مطابق توضیح شما، چنین كلاه گشادی بر سر افكار عمومی در ایران رفته است؟
افكار عمومی دوست دارد قهرمان داشته باشد. مگر افكار عمومی قهرمانان ورزشی را دوست ندارد؟
چرا یك فیزیكدان دیگر قهرمان علمی مردم ایران نشده است؟ چرا دكتر حسابی؟
چون دكتر حسابی به افكار عمومی تزریق شده است. اغراق های پسر دكتر حسابی، علت اصلی این وضع بوده است. در محیط غیرعلمی، بالاترین استعدادهای از بین می روند و شارلاتانیسم میدان تاخت و تاز پیدا می كند. شما فكر می كنید نابغه دروغین آفریدن، فقط مربوط به زمان دكتر حسابی است؟ همین الان هم این كارها صورت می گیرد. در دورانی كه اینترنت نبود و ارتباطات محدود بود، دروغ گفتن آسان تر بود. دكتر حسابی هم در همان دوران به عنوان نابغه علمی ایران به خورد افكار عمومی ایرانیان داده شد.
در همین انجمن حكمت و فلسفه، برای من و دكتر اعتماد و چند نفر دیگر، از فلان نهاد نامه آمده بود كه ما می خواهیم شما را به عنوان دانشمند ده سال اخیر انتخاب كرده ایم؛ لطفاً به فلان حساب ۲۰۰ پوند واریز كنید! و بعد گفته بود اگر می خواهید دانشمند پنجاه سال اخیر شناخته شوید، پانصد یا هزار پوند واریز كنید (رقم دقیقش را الان به خاطر ندارم.) افسوس كه این نامه ها را پاره كردم و انداختم در سطل آشغال! دكتر حسابی را هم با همین بازی ها، مرد علمی سال ۱۹۹۰ در رشته فیزیك كردند.
این نامه ها را كدام نهاد برای شما فرستاد؟
افسوس كه نامه ها را نگه نداشتم. شاید دكتر اعتماد آنها را داشته باشد.
نهاد ارسال كننده نامه، در خارج از كشور بود؟
نه، در داخل ایران بود.
بعضی ها در صحت فهرست بلندبالای "خدمات دكتر حسابی" هم تردید دارند. مثلاً راه اندازی اولین راكتور اتمی سازمان انرژی اتمی كشور، راه اندازی اولین مركز زلزله شناسی كشور، راه اندازی اولین آنتن فرستنده در كشور، راه اندازی اولین دستگاه رادیولوژی در ایران …
این ها اغراق است. تاسیس دانشكده فنی، دانشكده علوم و ایستگاه هواشناسی، جزو خدمات مسلم دكتر حسابی است و هر سه هم خدمات بزرگی بوده اند.
دانشگاه تهران چطور؟
دانشگاه تهران چه ربطی به دكتر حسابی دارد؟!
ایرج حسابی می گوید دانشگاه تهران را نیز دكتر حسابی پس از متقاعد كردن رضا شاه، تاسیس كرده است.
كذب محض است! تاریخ دانشگاه تهران كاملاً روشن است. دكتر حسابی اصلاً آن موقع كاره ای نبوده كه بخواهد دانشگاه تهران را تاسیس كند. تاریخ دانشگاه تهران كه معلوم است. شما چرا این سوال را از من می پرسید؟
چون در بحث "غلوهای مربوط به دكتر حسابی" هستیم، پرسیدم.
شما هر چیزی كه از پسر دكتر حسابی درباره پدرش می شنوید، اصل را بر عدم صحت حرف او بگذارید مگر اینكه خلافش ثابت شود!
واژه های دانشگاه و دانشكده و … هم گفته می شود كه كار دكتر حسابی و احمد فردید و چند نفر دیگر بوده است. این مدعا صحت دارد؟
دكتر حسابی در این زمینه كارهایی انجام می داد و حتی یك واژه نامه هم منتشر كرد كه البته پر از غلط و اشتباه بود. آخر هر كسی را بهر كاری ساختند. من حق ندارم به ریشه شناسی واژه ها بپردازم. این كار مستلزم زبان شناسی و آشنایی با قواعد این كار است. سابقه غور در ادبیات می خواهد. همین طوری كه نمی توان لغت وضع كرد.
دكتر حسابی به فارسی نویسی علاقه داشت و به همین دلیل، به كار ابداع واژه های نو روی آورد. مثلاً به جای واژه الكترومغناطیس، واژه كاهنربایی را پیشنهاد كرد كه البته جا نیفتاد. كارهای او در این زمینه، علمی نبود؛ بیشتر ذوقی بود. یك نفر دلش خواسته معادلی فارسی برای فلان واژه پیشنهاد كند. حالا چرا من گریبانش را بگیرم؟
دكتر حسابی با اینشتین حشر و نشر عمیق داشت و شاگرد خاص اینشتین بود؟
این مدعا هم تا جایی كه من می دانم، دروغ است ولی احتمال اینكه حسابی از اینشتین وقت ملاقات خواسته باشد و اینشتین هم وقت ملاقات به او داده باشد، خیلی زیاد است. این چیزها زمانی افسانه بود اما الان دیگر این چیزها افسانه نیسند.
زمانی علامه جعفری با انشای دكتر حسابی، برای راسل نامه می نوشت و در ایران چه سر و صداها كه نمی شد. اما الان ایمیل هر دانشجوی ایرانی را نگاه كنید، ممكن است چنین نامه هایی را در آن بیابید. یعنی در ایمیل دانشجویان ایرانی، نامه هایی از چامسكی و هابرماس و دریدا را می بینید.
شما به هر آدم فرهنگی جهان غرب نامه بنویسید، منشی او جواب شما را می دهد. ادب حكم می كند كه او به شما جواب بدهد. این اصلاً واقعه مهمی نیست. اهمیت نامه راسل در ایران، ناشی از این محیط عقب مانده بدبخت ارتجاعی ماست. تفاخر به نامه نگاری با فلان اندیشمند غربی، محصول عقب ماندگی ماست.
هر ایرانی ای كه انگلیسی را در حد متوسط بلد باشد، می تواند از یك اندیشمند غربی وقت بگیرد و به دیدن او برود و گپ و گفت مختصری با او داشته باشد. تازه می تواند عكاس هم با خودش ببرد و با آن متفكر، عكس هم بگیرد! این كه چیز مهمی نیست. قضیه عقب ماندگی فرهنگی است. بگذریم!