یوردداش yurddaş

بو بلاگ آذربایجانلیلارین و ایراندا یاشایان باشقا تورکلرین دیل ، تاریخ ، مدنیت ، فولکلور و انسانی حاقلاری ساحه سینده چالیشیر .

غلامحسین ساعدی؛ جادوگری كه تاثیر جادویش همچنان ادامه دارد

+0 بَگَن (Bəyən)

  غلامحسین ساعدی؛ جادوگری كه تاثیر جادویش همچنان ادامه دارد

 تاریخ انتشار11/23 /2013 10:17:07 AM UTC  (2 آذر 1392 )

امروز روز درگذشت كسی است كه در هر روز زندگی اش، جانش را برای زنده ماندن انسان، اندیشه، آزادی، هنر، ادب و زبان مادری تقدیم كرد . غلامحسین ساعدی روز سه شنبه ۲٤ دی ماه ۱۳۱٤ از پدری علی اصغر نام و مادر طیبه نام در تبریز به دنیا آمد.

پدربزرگ مادری او از مشروطه خواهان تبریز بود و خانواده ی پدری-اش در دستگاه ولیعهد مظفرالدین شاه، شغل و مقامی داشتند. ساعدی در زمان كودكی اشغال آذربایجان توسط قوای نظامی روسیه و همچنین حكومت یك ساله فرقه دمكرات به رهبری سید جعفر پیشه وری را تجربه كرد ه است.

هنگامیكه حزب دموكرات آذربایجان قدرت را در تبریز به مدت یك سال به دست گرفت، ساعدی دانش آموز دبستان بود و بعدها از آن یك سالی كه كتاب های درسی در اذربایجان به زبان تركی بودند بارها با حسرت بسیار یاد كرده است كه این حال و هوایی ساعدی در نوشته ی  استاد فقید محمد علی فرزانه نیز مورد تاكید قرار گرفته است.

می گویند ساعدی  در این دوران با كتاب و مطالعه آشنا شد و شروع كرد به خواندن ادبیات و نیز نشریات مختلف.
وی در سال
۱۳۳۰ همزمان با نهضت ملی ، فعالیت سیاسی خود را آغاز كرد. طی سال های بعد مسوولیت انتشار روزنامه های فریاد، صعود و جوانان آذربایجان را برعهده گرفت و مقالات و داستان هایی در این سه روزنامه و همچنین " دانش آموز" چاپ تهران منتشر كرد. بعد از كودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به مدت دو ماه مخفی شد و در شهریور ماه این سال دستگیر و چند ماهی در زندان به سر برد.
در سال
۱۳۳٤ وارد دانشكده پزشكی تبریز شد و سال بعد همكاری خود با مجله سخن آغاز كرد. در این سال داستان مرغ انجیر و پیگمالیون، داستان و نمایشنامه را در تبریز منتشر ساخت. از سوی دیگر او به خاطر سانسورچیان تنگ نظر و روان پریش تحت امر حكومت پهلوی كه به نوشته‌ها و كارهایش سخت ظنین شده بودند نام مستعار گوهرمراد را برای خود برگزید.
در سال
۱۳۳٦ داستان خانه های شهرری را در تبریز و نمایشنامه لیلاج ها را در مجله سخن منتشر كرد. در سال بعد و پس از آشنایی با صمد بهرنگی ، بهروز دهقانی ، مفتون امینی ، كاظم سعادتی و مناف ملكی، جنبش های دانشجویی و اعتصابات دانشگاه تبریز را رهبری نمود. در این سال داستان كوتاه شكایت و نمایشنامه غیوران شب را نوشت. طی سال های بعد تا زمان فارغ التحصیلی در سال ۱۳٤۰ نمایشنامه های سایه های شبانه ، كاربافك ها در سنگر و سفر مرد خسته را نوشت و منتشر ساخت.
در سال
۱۳٤۱ راهی تهران شد تا خدمت سربازی اش را صورت سرباز صفر آغاز كند. در این زمان چند داستان كوتاه درباره زندگی سربازی نوشت. در همین سال به همراه برادرش دكتر علی اكبر یك مطب شبانه روزی افتتاح كرد و با كتاب هفته و مجله آرش همكاری نمود. آشنایی و دوستی با احمد شاملو، جلال آل احمد، پرویز ناتل خانلری، رضا براهنی، محمود آزاد تهرانی، سیروس طاهباز، رضا سیدحسینی، بهمن فرسی، به آذین، اسماعیلی شاهرودی و جمال میرصادقی حاصل این دوره بود.

وی تحصیلات خود را با درجه دكترای پزشكی، گرایش روان‌پزشكی در تهران به پایان رساند. مطبش در خیایان دلگشا در تهران قرار داشت و او بیشتر اوقات بدون گرفتن حق ویزیت بیماران را معاینه می كرد. در سال های بعد تك نگاری ایلخچی ، خیاو یا مشكین شهر، هشت داستان پیوسته عزاداران بیل، نمایشنامه های چوب بدست های ورزیل، بهترین بابای دنیا، تك نگاری اهل هوا، داستان بلند مقتل، پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت، مجموعه داستان واهمه های بی نام و نشان، نمایشنامه آی بی كلاه، آی باكلاه را منتشر ساخت.
ساعدی در سال
۱۳٤٦ به همراه جلال آل احمد، رضا براهنی و سیروس طاهباز برای رفع سانسور از اهل قلم و مطبوعات با دولت وقت به مذاكره نشست. در همین سال وبه دنبال این اقدام هسته اصلی كانون نویسندگان شكل گرفت. انتشار داستان ترس و لرز، تك نگاری قراداغ، رمان توپ، نمایشنامه پرواربندان، جانشین، فیلمنامه گاو در سال های بین ۱۳٤٦ تا ۱۳٥۳ صورت گرفت.
در سال
۱۳٥۳ با همكاری نویسندگان صاحب نام آن زمان، مجله الفباء را منتشر كرد. در همین سال در حین تهیه تك نگاری شهرك های نوبنیاد توسط ساواك دستگیر و به زندان قزل قلعه و بعد اوین منتقل شد و یك سال در سلول انفرادی شكنجه شد. وی سخت ترین شكنجه ها را در زندان شاه تحمل كرد و یكی از كسانی شد كه ركورد زندان انفرادی ایران ان روز را شكست.
پس از آزادی از زندان سه داستان گور و گهواره، فیلمنامه عافیتگاه ، داستان كلاته نان، را نوشت و در سال
۱۳٥۷ به دعوت انجمن قلم امریكا روانه این كشور شد كه سخنرانی های متعددی در این كشور انجام داد. در اوایل زمستان سال این سال به ایران بازگشت.  در اواخر سال ۱۳٦۰ راهی پاریس شد و همچنین در این سال با خانم بدری لنكرانی ازدواج كرد. طی سال های ٦۱ – ۱۳٦٤ در پاریس اقدام به انتشار مجله الفبا كرد و چند نمایشنامه و فیلمنامه و داستان نیز نوشت.

وی نمایشنامه اتللو در سرزمین عجایب را در غربت نوشت. دكتر غلامحسین ساعدی سرانجام در روز شنبه ۲ آذر ۱۳۶۴ در پاریس درگذشت و در گورستان پرلاشز به امانت سپرده‌شد. كسی چه می داند شاید روزی ارامگاه وی به تبریز منتقل شود و در آغوش و سینه اذربایجان جای گیرد!

شاید بتوان گفت كه این غلامحسین ساعدی است كه در اصل مبتكر سبك ادبیات جادویی در جهان است. اگرچه بعدها گابریل گارسیا ماركز نویسنده كلمبیایی توانست نام این خود را بعد از تالیف كتاب صد سال تنهایی مطرح كرده و موفق به كسب جایزه نوبل شود.

ساعدی در تبعید و غربت گفته است: از دو چیز می‌ترسم: یكی از خوابیدن و دیگری از بیدار شدن. سعی می‌كنم تمام شب بیدار بمانم و نزدیك صبح بخوابم؛ و در فاصله‌ی چند ساعت خواب، مدام كابوس‌های رنگی می‌بینم. مدام به فكر وطنم هستم. مواقع تنهایی، نام كوچه پس‌كوچه‌های شهرهای ایران را با صدای بلند تكرار می‌كنم كه فراموش نكرده باشم. حس مالكیت را به‌طور كامل از دست داده‌ام. نه جلوی مغازه‌ای می‌ایستم، نه خرید می‌كنم؛ پشت‌ و رو شده‌ام. در عرض این مدت یك بار هم خواب پاریس ندیده‌ام. تمام وقت خواب وطنم را می‌بینم. چند بار تصمیم گرفته بودم از هر راهی شده برگردم داخل كشور؛ حتی اگر به قیمت اعدامم تمام شود. دوستانم مانعم شده‌اند. این جملات اخرین جملات منسوب به ساعدی است كه در پاریس بر زبان اورده است:
«در پاریس هستم، شهر خودكشی و ملال. شهر بدكاره‌ها، فاحشه‌ها و دلال‌ها. مطلقاً جایی نمی‌روم و ابداً حوصله ندارم. از همه‌چیز نگرانم. میزان گریه‌هایی كه در كوچه‌های تاریك و زیر درخت‌ها كرده‌ام اندازه ندارد. روزهای اول ورود تمام حضرات به سراغم آمدند از بختیار بگیر تا گروه‌های عجیب و غریب.
دوری از وطن و بی‌خانمانی تا حدود زیادی كارهای اخیرم را تیزتر كرده است. من نویسنده‌ی متوسطی هستم و هیچ‌وقت كار خوب ننوشته‌ام. ممكن است بعضی‌ها با من هم‌عقیده نباشند ولی مدام، هرشب و روز صدها سوژه‌ی ناب مغز مرا پر می‌كند. فعلاً شبیه چاه آرتزینی هستم كه هنوز به منبع اصلی نرسیده، امیدوارم یك مرتبه موادی بیرون بریزد...

مجموعه داستان‌ها

۱۳۳۴ - خانه‏ های شهر ری.

۱۳۳۹ - شب نشینی باشكوه .

۱۳۴۳ - عزاداران بیل ۸ داستان پیوسته.

۱۳۴۵ - دندیل ۴ داستان.

۱۳۴۵ - گور و گهواره - ۳ داستان كوتاه

۱۳۴۶ - واهمه‏ های بی‏نام و نشان- ۶ داستان كوتاه

۱۳۴۷ - ترس و لرز - ۶ داستان كوتاه پیوسته

۱۳۷۷ - آشفته حالان بیدار بخت - ‏۱۰ داستان كوتاه

رمان ها

۱۳۴۴ - مقتل

۱۳۴۸ - توپ

۱۳۵۳ - تاتار خندان

۱۳۵۵ - غریبه در شهر

جای پنجه در هوا (ناتمام)

نمایش‌نامه ها

۱۳۳۹ - كار بافك‏ها در سنگر

۱۳۴۰ - كلاته گل ‏

۱۳۴۲ - ده لال بازی ۱۰ نمایش نامه پانتونیم

۱۳۴۴ - چوب به دست‏های ورزیل

۱۳۴۴ - بهترین بابای دنیا

۱۳۴۵ - پنج نمایشنامه از انقلاب مشروطیت

۱۳۴۶ - آی با كلاه، آی بی كلاه

۱۳۴۶ - خانه روشنی ۵ نمایشنامه

۱۳۴۷ - دیكته و زاویه ۲ نمایشنامه

۱۳۴۸ - پرواز بندان

۱۳۴۹ - وای بر مغلوب

۱۳۴۹ - ما نمی‏شنویم ۳ نمایشنامه

۱۳۴۹ - جانشین

۱۳۵۰ - چشم در برابر چشم

۱۳۵۲ - مار در معبد

۱۳۵۲ - قوردلار

۱۳۵۴ - عاقبت قلم فرسایی ۲ نمایشنامه

۱۳۵۴ - هنگامه آرایان

۱۳۵۵ - ضحاك

۱۳۵۷ - ماه عسل

فیلمنامه ها

۱۳۴۸ - فصل گستاخی

۱۳۵۰ - گاو

۱۳۵۷ - عافیتگاه

۱۳۶۱ - مولوس كورپوس

تك‏نگاری‏ها

۱۳۴۲ - ایلخچی

۱۳۴۳ - خیاو یا مشكین شهر

۱۳۴۵ - اهل هوا

ترجمه ها

۱۳۴۲ - شناخت خویش از آرتور جرسیلد، با محمد نقی براهنی

۱۳۴۲ - قلب، بیماری‏های قلبی و فشار خون نوشته ه. بله كسلی، با محمد علی نقشینه

۱۳۴۳ - آمریكا آمریكا نوشته الیاكازان، با محمد نقی براهنی

نمایش‌نامه‌های اجرا شده

۱۳۴۲ - پانتومیم "فقیر" با بازی جعفر والی در تلویزیون

۱۳۴۴ - نمایش "چوب بدستهای ورزیل" به كارگردانی جعفر والی و نمایش "بهترین بابای دنیا" به كارگردانی انتظامی در تئاتر سنگلج

۱۳۴۵ - نمایش " بامها و زیر بامها " و "از پا نیفتاده ها" به كارگردانی جعفر والی در تلویزیون، "ننه انسی" به كارگردانی جعفر والی در تئاتر سنگلج، نمایش "گرگها" و "گاو" به كارگردانی جعفر والی در تلویزیون

۱۳۴۶ - نمایش "آی با كلاه، آی بی كلاه" به كارگردانی جعفر والی درتئاتر سنگلج، نمایشنامه‌های "خانه روشنی" به كارگردانی علی نصیریان و نمایشنامه "دعوت" به كارگردانی جعفر والی در تئاترسنگلج، نمایشنامه "دست بالای دست" به كارگردانی جعفر والی و "خوشا به حال بردباران" به كارگردانی داوود رشیدی در تلویزیون

۱۳۴۷ - نمایش " دیكته و زاویه" به كارگردانی داوود رشیدی درتئاتر سنگلج

۱۳۴۸ - نمایش "پروار بندان" به كارگردانی محمدعلی جعفری در تهران و شهرستانها

۱۳۴۹ - نمایش "وای بر مغلوب" به كارگردانی داوود رشیدی در تئاترسنگلج

۱۳۵۱ - نمایش "چشم در برابر چشم" به كارگردانی هرمز هدایت در سالن دانشجویی

۱۳۶۳ - نمایش "اتللو در سرزمین عجایب" به كارگردانی ناصر رحمانی نژاد در فرانسه و چند شهردیگر اروپا