قسمتی از خاطرات دکتر جواد هئیت با نام
" خاطرات من و پدرم " (1)
.....بعد از رفتن پیشهوری و سرکوب فرقه دموکرات، هیئت وزراء در حضور قوام السلطنه تشکیل میشود و پدرم هم بهدرخواست قوام السلطنه بهمناسبت طرح مسائل آذربایجان، در جلسه هیئت دولت شرکت میکند.
در آنجا وقتی مسئله آذربایجان و سرکوب آن از طرف قوای دولتی مطرح میشود، پدرم میگوید: من پیشنهادی دارم که باید مطرح کنم.
"حالا که کشور ما از ارتش بیگانگان تخلیه و ارتش بر همه جای ایران حتی آذربایجان مسلط شده بیایید زبان ترکی آذری را بهعنوان زبان دوم کشور تصویب کنیم تا برای همیشه این بهانه از دست اجانب و طرفداران آنها گرفته شود و جریان گذشته دیگر تکرار نشود."
از قرار روایت برادرم فیروز از پدرم ، عدّهای از وزراء حاضر در جلسه عکسالعمل شدید نشان میدهند و میگویند:
« آقای هیئت بعد از پیشهوری چشم ما بهحضرتعالی روشن، این چه پیشنهادی است میفرمایید. شما از پیشهوری هم فراتر میروید، او ترکی را برای آذربایجان میخواست شما برای همه ایران میخواهید؟!»
پدرم هم جواب میدهد:« بله من هرچه میخواهم برای
همه ایران میخواهم.» قوام هم سکوت میکند و مسئله لوث میشود.
بعد از مراجعت بهایران و پنجاه سال تحقیق فهمیدم که پیشهوری نه تجزیه طلب بوده و نه نوکر اجنبی. او میخواست کشور ایران مانند سایر کشورهای چند زبانه اروپا نظیر سویس و بلژیک بهشکل فدرال اداره شود و بههمین جهت بعد از مذاکره و توافق با حکومت مرکزی ( قوام السلطنه)، قبول میکند که عنوان نخست وزیر را بهکار نبرد و وزیر کشورش دکتر سلام الله جاوید هم استاندار آذربایجان تعیین شود. مجلس ملّی هم بهنام انجمن ایالتی که در قانون اساسی پیش بینی شده ولی عمل نشده بود بهکار خود ادامه دهد. با این ترتیب فرمان استانداری آذربایجان برای دکتر جاوید از طرف شاه صادر میشود و پیشهوری هم بهعنوان رهبر حزب باقی میماند.
پیشهوری برای مختاریت آذربایجان، وارد یک بازی سیاسی شده بود و فکر میکرد میتواند از فرصت استفاده کند و با کمک شوروی حقوق فرهنگی و ملّی آذربایجانیها را که در زمان پهلویها پایمال شده بود، بدست بیاورد و همچنان که قوام سر استالین کلاه گذاشت او هم از این نمد کلاهی برای زادگاه خود دست و پا کند. ولی حریفان از دو طرف کلاه سر او گذاشتند. دولت ایران با او قرارداد بست یعنی او را شناخت و حقوق فرهنگی وایالتی را پذیرفت، ولی بعد از توافق با شوروی و خروج نیروهای آنها بهآذربایجان حمله کرد و بعد از قلع و قمع و کشتن بیش از 25 هزار آذربایجانی، همهیِ کتابهای ترکی را بهبهانه کمونیستی سوزاند. در حالی که در آن کتابها که من بهدقت خواندهام ( آنا دیلی= زبان مادری) حتی یک جمله کمونیستی و ضد ایرانی وجود نداشت.بهعلاوه در همان زمان در تهران مطبوعات و نشریات کمونیستی حزب توده آزادانه منتشر میشد.
نیروهای شورویها اسلحههای سنگین را بهشمال ارس بردند و بهپیشهوری و یارانش پیشنهاد فرار و یا تسلیم دادند. ناچار پیشهوری و هزاران آذربایجانی که با آنها همکاری کرده بودند مجبور شدند به باکو بروند . بعد از 7 ماه پیشهوری را با تصادف ماشین، بهطور مرموزی بهقتل رساندند.
بسیاری ازروشنفکران ایران که هنوز هم در حسرت ایران باستان و تمدن و فرهنگ مشعشع قبل از اسلام زندگی میکنند، ادعا میکنند که همهیِ کتابهای علمی و ادبی و... در حمله اعراب بهایران بهدستور عمر سوزانده شد و این حادثه را هم دلیل توحش اعراب میشمارند.اگر این ادعا صحیح بود لازم میآمد آنچه از این قبیل کتابها که بهوسیله پارسیان بههند رفته و از سوختن در امان مانده لااقل اسمی از آن کتابها و مولفین آن در تاریخ مانده باشد. آنچه را که ما تجربه کرده و به رأیالعین مشاهده نمودیم، از طرف دولت شاهنشاهی، در تبریز و سایر شهرهای ایران کتابهایی که بهترکی نوشته شده بود سوزانده شد آن هم 1400 سال بعد از حمله اعراب بهایران و در اواسط قرن بیستم!
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی این کتابها مجددا چاپ و منتشر شد. من بهعنوان نمونه سرودی را که بیریا وزیر- رییس فرهنگ سروده و همه روز صبحها دانش آموزان در مدارس بهطور دسته جمعی میخواندند از همین کتاب «آنا دیلی یا زبان مادری» در اینجا نقل میکنم:
ای بیزی یوخدان یارادان تانریمیز
سن بیزه لطفونله عنایت ائله
بیزلری دوزگون یولا، دوز ایشلره
قدرت ذاتینله هدایت ائله
وئر بیزه توفیق که تحصیل ائدهک
علم و ادبله بیزه زینت ائله
خدمت ائدهک بیز آنامیز یوردونا
سن ده اونو حفظ و حمایت ائله
پاک فیکیر، آیدین اورَک، ساغ بدن
بیزلره شأنونله کرامت ائله
ترجمه سرود مدارس:
ای خدایی که از هیچ ما را آفریدی
ما را مورد لطف و عنایت قرار بده
ما را بهراه راست و کارهای درست
با قدرت ذاتیات هدایت کن
به ما توفیق ده تا تحصیل کنیم
با علم و ادب ما را زینت بده
ما خدمت کنیم بهوطن خود
تو هم او را حفظ و حمایت کن
فکر پاک، دل روشن و بدن سالم
در شأن خودت بهما کرامت کن([1] )
[1]- با وجود این من حرکت فرقه دموکرات را بهعلت وابستگی بهشوروی تأیید نکردم.همچنان که وابستگی دولت مرکزی ( رضا شاه و محمد رضا شاه) را بهانگلستان و آمریکاتأیید نمیکنم.
من معتقدم دولت مرکزی باید حقوق همه اقوام ایرانی را تأمین نماید. تا مردم هم پشتیبان دولت باشند و دولت نیازی بهوابستگی بهدولتهای خارجی نداشته باشد و مردم هم در زمان ضعف حکومت مرکزی نیازی بهکمک خارجی نداشته باشند و بهامید احقاق حقوق مشروع خود در دام بیگانه نیفتند و قربانی بازیهای سیاسی و منافع اقتصادی دولتها قرار نگیرند. بهنظر من حرکت پیشهوری و فرقه دموکرات معلول ستم ملّی ( فرهنگی) بود که از طرف دولت مرکزی پهلویها ( عامل اصلی) در آذربایجان و کردستان اعمال میشد.