علاقه ام به فلسفه ، تاریخ و ادبیات (۳)
از کتاب
" خاطرات من و پدرم "
دکتر جواد هئیت
... بعد از تعطیل شدن نسبی جرّاحی قلب، باز علیرغم اعمال جرّاحی خصوصی و عملهای اورژانس کمیته، من تا حدودی احساس خلاء میکردم. برای جبران آن مطالعات غیرپزشکی را زیاد کردم. مدت سه سال فلسفه خواندم و کتاب تاریخ فلسفه غرب برتراند راسل را بعد از خواندن ترجمه فارسی و متن انگلیسی بهفارسی خلاصه کردم و مطالبی را از منابع دیگر بر آن افزودم. از طرفی مطالعات تاریخ و ادبیّات ، بهویژه زبان و ادبیّات ترکی و تاریخ ترکان را از منابع مختلف ترکی و انگلیسی و فرانسه مطالعه کردم.ادبیّات فارسی را از وقتی که کتاب حافظ را در سال1315 بهعنوان جایزه گرفته بودم گاه گاهی مطالعه میکردم. پنج جلد کتابهای علی دشتی را درباره سعدی، حافظ، مولوی، خاقانی را بهدقت خواندم. در سالهای بین 1340-1335 بهمولوی علاقه زیادی پیدا کرده بودم و اغلب اشعار دیوانش را حفظ میکردم. اصولاً بهادبیّات و تاریخ از زمان پزشکی در استانبول علاقمند شده بودم. در ایران در دوران دبیرستان بهتاریخ و ادبیّات چندان اهمیّتی داده نمیشد. من هم بیشتر بهریاضیات میپرداختم و نمراتم در ریاضیات و طبیعیات 20 میشد. تاریخ و ادبیّات را برای گرفتن نمره بالا و شاگرد اوّلی میخواندم. وقتی که در استانبول با همکلاسیهایم صحبت میکردم، معلومات آنها را در تاریخ و ادبیّات ، بالاتر از خودم میدیدم. مخصوصا که آنها فقط تاریخ میلادی را یاد گرفته بودند و ما مجبور بودیم هر سه تاریخ هجری قمری، شمسی و میلادی را حفظ کنیم. من ابتدا از تاریخ شروع کردم و کتابهای دکتر رضانور را درباره تاریخ ترکان که بهشکل رومان و بدون درنظر گرفتن کشورشان نوشته شده بود، خواندم. بعد ادبیّات ترکی را هم با کتاب صفحات محمد عاکف شروع کردم. محمد عاکف شاعر مسلمان و مؤمن ترک، سراینده منظومه "قهرمان اوردوموزا" میباشد که قسمت اوّل آن سرود ملّی ترکیه کنونی است. محمد عاکف در تمام اشعارش از دو منبع الهام گرفته، یکی قرآن کریم و دیگری سعدی شیرازی. و در بالای اشعارش آیه و یا بیت الهام بخش سعدی را آورده است....
از نظر من مردم جامعه انسانی بهدو طبقه عقلی و نقلی تقسیم میشوند. در طبقه عقلی اشخاصی قرار دارند که هر آن چه میشنوند یا میخوانند و یا میبینند بهمحک عقل میزنند و درباره آن تعقل میکنند. اگر موافق عقل و منطق باشد میپذیرند و امکان وقوع آن را قبول میکنند. در مقابل در طبقه نقلی کسانی قرار دارند که وقایع را با عقل نمیسنجند. آن چه را از کودکی آموخته اند و یا وقتی که روایتی از بزرگان برایش نقل شود همچنین هر آن چه را که در کتاب میخوانند، قبول میکنند و تحت تأثیر آن قرار میگیرند و در مورد تحقق آن فکر و عقل خود رابهکار نمیگیرند. در اسلام و قرآن هم روی این مسئله تأکید شده. (افلا تعقلون) آیا تعقل نمیکنید؟ یک ساعت تفکر و تعقل بیش از عبادت دو دنیا مأجور شناخته شده است.
چند سال قبل در یکی از مسافرتهایم بهباکودر زمان شوروی از طرف انیستیتوی فلسفه آکادمی دعوت شدم، تا در آنجا درباره افکار فلسفی خودم صحبت کنم. در تالار سخترانی که پر از معلمین و محصلین فلسفه بود، ضمن سخنرانی گفتم: «من مردم را بهدو طبقه و یا گروه تقسیم میکنم؛ عقلی و نقلی. بعد توضیح دادم که چه کسانی در زمره عقلی و نقلی قرار میگیرند. بعد اضافه کردم، از نظر من شما کمونیستها هم جزو نقلیها هستید، زیرا تمام عقاید و افکار شما بر اساس نقل قول از مارکس، انگلس و لنین شکل گرفته است.
من دورهی خداپرستی سنتی را پیش پدر و مادرم دیده و مسلمان متعصب بودم. سالها قبل در سال پنجم پزشکی تحت تأثیر درسهای روانپزشکی مرحوم پروفسور مظهر عثمان عقایدم قدری سست شده بود. بعد از یک سال شک و تردید با عقل و استدلال فلسفی و مطالعه بدن انسان ایمانم بهخداوند محکمتر از گذشته شد و اسلام را هم بهعنوان دین برحقی که بهخودم و جامعهام تعلق دارد، پذیرفتم. با دیدن تعصبات مسیحیان متمدن و افکار و احساسات منفیشان نسبت بهمسلمانها، من هم حساب خود و ملّتم را میکردم!
و اما در مورد استاد شهریار
در تهران با آمدن استاد شهریار، منزل ما محفل شعرا و ادبا شده بود.متأسّفانه بعد از چند سال همسر استاد با سکته مغزی درگذشت و استاد با فرزاندانش دوباره روانه تبریز شدند. در محفل ادبی ما اساتید مرحوم دکتر حمید نطقی، سهند، دکتر کاتبی و دیگران حاضر میشدند و استاد شهریار اشعار تازهای را که بهتُرکی و فارسی سروده بود، برای حاضرین میخواند و دیگر شعرا نیز اشعار خود را برای استاد و ما میخواندند.
همچنان که قبلاًمتذکر شدم من در جوانی بهادبیّات فارسی علاقمند شدم (که هنوز ادامه دارد) و بهمناسبتی بهدیوان شمس مولانا علاقه و انس پیدا کردم و چند غزل عرفانی بهسبک مولانا سرودم. حالا دو-سه نمونه از آنها را اینجا نقل میکنم:
باده عشقِ بُتی ما را ز خود بیگانه کرد
سوخت دل در سینه، آنگه جان سویِ جانانه کرد
چون شدم بیخویشتن، آنگاه او خویشی نمود
او چون بنمود خویش و خویش را بیگانه کرد
شوق وصل او بهدل شوری چنان برپا نمود
تا دل و جان را فدای آن مه جانانه کرد
سوز هجرانش مرا میخواست خاکستر کند
جرعهای دیگر بداد و چارهای مستانه کرد
چون همه در او بدیدم خویش، جمله او شدم
او چو من بنمود خویش و خویشتن بیگانه کرد
چون یکی گشتیم، رستیم از فراق و هجر یار
جان جانان شد تنم چون خویش را پروانه کرد
تهران- 18 /6 / 1338
دو غزل هم برای همسرم سیمینتاج در دوران نامزدی سرودهام. برای نمونه یکی از آنها را نقل میکنم:
ای دلبر جانان من ،آرامش جانم تویی
وی سروناز خوش ادا، باز آ که دلدارم تویی
ای بیتو روز من سیاه از شام هجران تا بهکی
سوزم ز هجرت تا سحر هر لحظه دمسازم تویی
تا تو نگار من شدی، دلدار و غمخوارم شدی
جسم مرا تو جان شدی، هم جان و جانانم تویی
در آرزوی وصل تو، هر روز و هر شب بیقرار
آیم بهکویت با خیال،باز آ که آمالم تویی
جانم بهلب آمد دگر، تا کی خموش باشم کهمن
صد گفته دارم زیر لب، گفتار و پندارم تویی
صبر و قرارم شد ز کف، در انتظارتای عزیز
بیرون شو از بند قفس، مرغ خوش الحانم تویی
ای یار سیمینتاج من، شاهنشه بیتاج من
من بندهیِ درگاه تو، محبوب دل خواهم تویی
ضمناًبعد از انقلاب اسلامی و رفت و آمد بهباکو شعری بهترکی برای بختیار وهابزاده گفتم و برایش فرستادم...
بختیار وهابزادهیه
ازلدن بیزلرین کؤکوموز بیردیر
دیلیمیز، ائلیمیز، اؤلکهمیز بیردیر
گرچی آیری دوشدوک بیر-بیریمیزدن
یئنه ده قلبیمیز، فکریمیز بیردیر
*
آذری ائلیییک، دیلیمیز تورکو
ایگیدلر یوردودور آذری مولکو
زمانه بیزلری سیخیب، سیندیریب
دیلیمی دانیشماق، یاساقدیر چونکو
*
بیز اولدوق ایرانین تاریخده باشی
تاریخلر یاراتدیق فارسلا یاناشی
آسلانین بیز اولدوق ووقارلی باشی
سونرادان اونوتدوق ائلی-قارداشی
*
یوز اللی ایل قاباق آیریلدیق سیزدن
کسیلدی الیمیز بیر-بیریمیزدن
بئلهجه روس آلدی، اؤجونو بیزدن
نئجه راضی اولاق طالعیمیزدن؟
*
حسرتیز بیزلرین قلبینی یاخدی
آراز آرامیزدا آیریلیق سالدی
آیریلیق دردیندن ساچیم آغاردی
باخدیقجا دالیزجا، گؤزوم قارالدی
*
دیدرگین دوشموشوک قارداشدان آیری
یادلارا اویموشوق سیرداشدان آیری
دیلیمیز کسیلدی سویداشدان آیری
بنزهریک اؤزگهیه قارداشدان آیری
*
یئنی دیل آچمیشیق اوشاقلار کیمی
یئرینده آخسیریق چولاقلار کیمی
یولوموز یوخـوشدور، قایالیق-داشلیق
نئجه من اوچاییم قوچاقلار کیمی
*
بختیار ائلیمین بولبولو سن سن
یوردومون گولشنی هم گولو سن سن
هیئتین قلبینه اومیدلر سالیب
ائلیمین باغیران گور دیلی سن سن
تهران- 2/10/1359