یوردداش yurddaş

بو بلاگ آذربایجانلیلارین و ایراندا یاشایان باشقا تورکلرین دیل ، تاریخ ، مدنیت ، فولکلور و انسانی حاقلاری ساحه سینده چالیشیر .

آمدن ۵۰ هزار نفر تُرک خزر به آذربایجان در زمان انوشیروان ساسانی

+0 بَگَن (Bəyən)
Image result for ‫کتاب تجارب الامم‬‎

آمدن ۵۰ هزار نفر تُرک خزر به آذربایجان در زمان انوشیروان ساسانی

     حسن راشدی:  25 دی ماه 1397


آنهائیکه میگویند قبل از قرن پنجم هجری (  قرن ۱۱ میلادی) و قبل از حکومت سلجوقیان عنصر تُرکی در آذربایجان نبوده این متن از کتاب «تجارب الامم» از ابن مسکویه را که توسط ابولقاسم امامی به فارسی ترجمه شده به دقت مطالعه کنند .

ابن مسکویه در سال ۳۷۰ هـ در تجارب الامم خود« بخشی از زندگینامه و کشور داری انوشیروان» را آورده است که از فحوای کلام چنان مینماید که نویسنده اصلی آن شخص انوشیروان بوده است.
همین بخش ابتدا به همت رحیم زاده صفوی از تجارب الامم استخراج و به زبان فارسی ترجمه گردیده و تحت عنوان« یادداشتهای خسرو اول انوشیروان» در سال ۱۳۱۰ شمسی انتشار یافته است. بار دیگر این بخش توسط ابوالقاسم امامی از تجارب الامم تحت عنوان «آزمونهای تاریخ»  ترجمه شده و محمد جواد مشکور نیز بخش مذبور را تحت عنوان «بخشی از کشور داری انوشیروان» در تاریخ سیاسی ساسانیان خود, از روی نسخة منتشر نشده«آزمونهای تاریخ» عیناً نقل کرده است. در این یادداشت نشان داده میشود پنجاه هزار نفر از ترکان به وسیله انوشیروان  در مناطق مختلف آذربایجان سکونت داده شده اند.
این ترکان, علاوه بر ترکان قبلاً ساکن شده در آذربایجان و علاوه بر بومیان التصاقی زبانی هستند که از هزاران سال پیش در آذربایجان و نقاط دیگر زندگی میکرده اند ولی از زمان هخامنشیان و تا اواسط دوره ساسانی, زبان آنها تحت تأثیر زبان حاکم پارسیان نمود و نماد آشکار در جامعه آن روز ایران نداشته است.
اینک مطالبی از کتاب« تجارب الامم» ابن مسکویه با ترجمه ابوالقاسم امامی:
«ترکان خزر که در شمال باشند, از تنگدستی که بدانان روی آورده بود, برای ما [انوشیروان] نامه نوشتند و گفتند که اگر به آنان چیزی ندهیم, ناگزیر باما در جنگ در آیند و از ما  چند چیز خواستند:
یکی این که آنان را از سپاهیان خویش کنیم و برای آنان وظیفه ای مقرر داریم که بدان زندگی کنند؛ دیگر اینکه در خاک گنجه و بلنجر و آن سامان زمینهایی به ایشان دهیم که از آن روزی خورند. پس چنان دیدم که از آن راه تا دربند چول گذر کنم . . . پس راه همدان و آذربایجان را پیش گرفتم و چون به چول و شهر فیروز خسرو رسیدم آن شهرهای کهن و آن مرز و بوم را ترمیم کردم و فرمودم تا دژهای دیگر بسازند. چون خاقان خزر از ورود ما بدانجا آگاه شد, بیمناک شد که مبادا با وی بجنگیم. پس نوشت که از هنگامی که شهریاری به من رسید , دوست میدارد که با من از در آشتی در آید. یکی از سرداران وی چون حال وی چنین دید او را فرو گذاشت و با دوهزار تن از یاران خود نزد ما آمد. ما او را پذیرفتیم و باسوارانی که در آن ناحیه داشتیم جای دادیم و برای او و یارانش روزی نهادیم و فرمودیم تا برایش دژی در آنجا بسازند . . . در سی و هفتمین سال شهریاری ما [( یعنی سال ۵۶۸ م. )] و چهار رده از ترکان خزر که هر کدام را شاهی بود, به من نامه نوشتند . . . سخن گفتند از ما خواستند که روا داریم تا با یاران خود . . . به نزد ما آیند و از ما فرمان برند . . . پس در پذیرفتن آنها چند سود یافتیم: یکی شکیبایی و دلیریشان , دیگر اینکه بیم داشتم بر انگیزه ی نیاز به سوی قیصر و پادشاهان دیگر روند و آنان بدیشان بر ما نیرومند گردند. . . بدیشان نوشتم, هر که را که به فرمان ما گردن نهد بپذیریم  و آن چه داریم از کسی دریغ نکنیم و به مرزبان دربند  در نامه ای فرمودم تا آنان را پیاپی به کشور اندرون کند. آنگاه بمن نوشت که از ترکان پنجاه هزار تن با زنان و فرزندان و بستگان,و از سرانشان سه هزار تن از زنان و فرزندان و بستگان خود به نزد او آمدند. . . پس راهی آذربادگان شدم و چون در آنجا فرود آمدم بدیشان بار دادم. در آن هنگام ارمغانهای شگفتی از قیصر به من رسید و فرستاده ی خاقان بزرگ, فرستاده ی خداوند خوارزم, فرستاده ی شاه هند. . . و بسیاری فرستادگان دیگر و بیست و نه شاه در آن روز به نزد ما آمدند. و چون به آن پنجاه هزار تن از ترکان رسیدم فرمودم تا به صف شوند و بر اسب نشستم تا از آنان سان بینم؛ در آن روز, یاران من و آنان که تازه به من پیوسته و به فرمان و بندگی من درآمده بودند, چندان بودند که در دشتی به درازای ده فرسنگ نمی گنجیدند. پس خدای را سپاس بسیار گفتم و فرمودم تا آن ترکان و خانواده هایشان به هفت دسته شوند و به هر کدام یکی را مهتر گردانیدم و زمینهایی بدیشان اقطاع کردم. . . برخی شان را با یکی از سرداران خویش در برجان و برخی را با سرداری در اران, و برخی شان را در آذربایجان جای دادم و ایشان را در مرزهایی که بدان نیاز بود, بهر کردم و به مرزبان سپردم. و تا کنون هر فرمانی که بدیشان دهیم و به شهر و مرزی فرستیم با پاکدلی بکوشند و مارا شاد کنند.»