یوردداش yurddaş

بو بلاگ آذربایجانلیلارین و ایراندا یاشایان باشقا تورکلرین دیل ، تاریخ ، مدنیت ، فولکلور و انسانی حاقلاری ساحه سینده چالیشیر .

اهمیت زبان تركی در ایران در قرون گذشته از دید مورخین, سیاحان و دیپلماتهای خارجی (3)

+0 بَگَن (Bəyən)

         اهمیت زبان تركی در ایران در قرون گذشته

از دید مورخین, سیاحان و دیپلماتهای خارجی (3)                                   

 

       حسن راشدی : بخشی از كتاب ( تركان و بررسی …..)                                       

 

فارسی دری كه امروزه زبان رسمی و دولتی كشور و زبان ملی و مادری هموطنان فارس به شمار می­رود با همة تشویقهایی كه در قرون گذشته از طرف سلاطین در توسعه آن بعمل آمد, نتوانست سهمی در بهره­گیری از علم طبّ, نجوم, فلسفه, موسیقی, ریاضی و دیگر علوم داشته باشد و همواره و بیشتر در حد زبان شعر باقی ماند.

دكتر رحمت مصطفوی در كتاب «دربارة زبان فارسی» كه در سال ۲۵۳۵ شاهنشاهی (۱۳۵۵ هجری شمسی) در تهران چاپ شده می­نویسد:      

       

     

 

«بزرگان و نوابغی از قبیل رازی, ابن­ سینا, ابوریحان بیرونی و خیام با استفاده از میراث یونانی دانشهای انسانی را در رشته­ های مختلف از ریاضیات و طبیعیات و پزشكی گرفته تا فلسفه و نجوم و جغرافیا و غیره به قله­ های تازه­ ای رساندند. . . ولی همة این بزرگان, به عربی درس می­خواندند و به عربی كتاب می­نوشتند, همه مكالمات علمی ایرانیها, همه كوششها و كاوشها و اكتشافات و اختراعات آنها به زبان عربی به عمل می­آمد. و این گنجینه كم ­نظیر علمی هیچوقت در زبان فارسی منعكس نشد و آنجاها كه شد به قدری قلیل بود كه تقریباً به حساب نمی­آمد. . . .در نتیجه این وضع اسفناك به وجود آمد كه زبان فارسی هیچوقت در سراسر تاریخ خود زبان علمی نبوده است و همیشه از علم خالی بوده است».[1]

 

 

پادشاهان ترك در طول حكومت هزار ساله­ اشان بعد از حاكمیت اسلام, بیشترین خدمت را به زبان فارسی كرده­ اند, زبان تركی هم بدون تشویق پادشاهان و با قدرت ذاتی خود به شكوفایی ادامه می­داد و این زبان در مكتب­خانه­ ها در كنار زبان عربی تعلیم داده می­شد. اولیاء چلبی سیّاح نامدار ترك اهل آناتولی كه در سال ۱۰۵۰ هجری از تبریز دیدن كرده در مورد مدارس این شهر می­نویسد:

تبریز چندین مدرسه دارد كه علوم مختلف در آنها تدریس می­شود. تعداد این مدارس ۴۷ می­باشد كه همه مهم و مورد استفاده می­باشند. این مدارس برای بزرگسالان بوده و دانشمندان مشهوری در آن تدریس می­كنند. به عقیده اولیاء از همه مهمتر مدرسه «شاه جهان» می­باشد كه علاوه بر قرآن سخنان حضرت علی­(ع) (نهج­البلاغه) نیز در آن تدریس می­شود. [۲]

وی می­افزید: در تبریز علاوه بر این مدارس, ۶۰۰ مدرسه نیز برای كودكان موجود است كه مردم این شهر آنرا مكتب می­گویند. سپس اولیاء, تعدادی از مكتبهای مشهور شهر چون مكتب شیخ حسن, مكتب حسن میمندی, مكتب تقی خان, مكتب سلطان حسن, مكتب سلطان یعقوب و غیره نام برده می­گوید در این مدارس سالیانه به شاگردان لباس داده می­شود.

وی در مورد زبان مردم تبریز می­گوید: مردم این شهر به لهجة بخصوصی صحبت می­كنند. سپس نمونه­ای از جملات زبانشان داده می­گوید: مثلاً می­گویند «هله تانیمه­میشم»[3] یعنی (هنوز نشناخته­ام).

این جملات نشان می­دهد كه مردم تبریز به تركی صحبت می­كردند ولی چون تركی آذربایجانی اندكی با تركی استانبولی فرق داشته و در لهجة تركی استانبولی به جای «تانیمامیشام», «تانیمادیم» گفته می­شود اولیاء آن را «لهجة مخصوص» گفته كه تفاوت لهجة تركی آذربایجانی با استانبولی را نشان می­دهد.

پیترو دلاواله جهانگرد ایتالیایی كه در دورة صفویه به اصفهان سفر كرده در نامه­ ای كه از اصفهان به دوستش «ماریو اسكیپانو» در تاریخ ۱۸ دسامبر ۱۶۱۷ نوشته چنین می­گوید:

«در ایران عموماً بیشتر به تركی سخن گفته می­شود تا فارسی, مخصوصاً در دربار و بین بزرگان رجال. . . غلامان شاه هم كه از اقوام مختلف­ اند بیشتر به تركی سخن می­گویند و فارسی نمی­دانند. از این رو نه تنها امرا در امور مربوط به قشون بلكه خود شاه هم كه بیشتر اوقاتش را در میان آنان بسر می­برد,  برای تفهیم مطالب خود به تركی سخن می­گوید. و در نتیجه این زبان در تمام دربار و بین زنان و دیگران رواج یافته است.».[4] و وی ادامه می­دهد كه زبان تركی در میان طبقات آنچنان معمول بوده كه می­توان گفت زبان عامه بوده است.

پیترو دلاواله جریان نخستین دیدارش را با شاه چنین توصیف می­كند. «شاه از كسانی كه نزدیكش ایستاده بودند پرسید كه آیا من تركی می­دانم یا نه. و چون من تمام روز را با ایشان به تركی سخن گفته بودم, جواب مثبت شنید, پس بار دیگر رو به من كرد و تبسم كنان چنانكه رسم ایرانیان است به تركی گفت: خوش گلدی, صفا گلدی».

نیز دربارة یك سخنرانی شاه عباس چنین می­گوید:

شاه عباس در جواب برخاست و به زبان تركی نطق فصیحی ایراد كرد…»[5].

وی در نامة دیگری كه در اوایل ماه مه (مئی) ۱۶۱۸ نوشته است, دربارة ملاقات و گفتگوی خود با شاه می­نویسد: «پس از آنكه شاه دستور نشستن داد, به زبان تركی از علت آمدنم به آن نواحی و . . . بر مطالب استفسار كرد. من بطور خلاصه  و به نحوی كه برایم مقدور بود جواب گفتم.»[6] این مؤلف كه در طول اقامت خود در ایران حتی یك شعر تركی هم گفته است[۷] در سال ۱۶۲۰ كتابی دربارة دستور زبان تركی تألیف كرده و در مقدمة آن دربارة اهمیت و فواید فراگیری زبان تركی به مناسبت قدرت امپراطوری عثمانی در اروپا, آسیا, آفریقا, و حكومت قزلباشها در ایران و سایر اقوام ترك در آسیای میانه, مطالب جالبی آورده است.[۸]

یكی دیگر از اروپائیانی كه به دربار صفویان راه یافته, آدام اولئاریوس آلمانی است كه از طرف دربار فردریك فن هلشتاین به عنوان منشی سفارت به روسیه و ایران فرستاده شده و از نوامبر ۱۶۳۶ تا فوریه ۱۶۳۸ در ایران مقیم بوده است. اولئاریوس در ضمن توصیف ضیافتی كه شاه صفی برای سفرا داده بود, می­گوید: «وقتی ضیافت تمام شد, ایشیك آقاسی باشی, به تركی فریاد زد:

سوفره حقّینه, شاه دولتینه, غازیلر قوتینه, آللاه دییلوم آللاه آللاه, و حاضران كلمات آللاه آللاه را تكرار كردند.»[9]

«همین مؤلف می­گوید: ایرانیان غیر از زبان خود, خصوصاً در ولایات شیروان و آذربایجان و عراق [عراق عجم, اراك امروزی و مناطق مركزی ایران تا اصفهان] و بغداد و ایروان, به كودكان تركی هم یاد می­دهند. همو می­نویسد زبان تركی بقدری در دربار اصفهان اهمیت دارد كه آنجا بندرت یك كلمه فارسی به گوش می­خورد.[۱۰] همین مؤلف باز می­گوید كه ایرانیان آثار شعری خوبی به تركی و فارسی دارند و اسامی شعرایی از قبیل نسیمی, نوایی و فضولی را در ردیف فردوسی و حافظ و سعدی می­آورد.»[11] وی می­گوید كه فارسها با شور و شوق زیادی تركی یاد می­گیرند.

شوالیه ژان شاردن كه مدت یازده سال (۱۶۷۱-۷۷و ۱۶۶۴-۷۰) در ایران بوده می­نویسد:

از اَبهَر به بعد است كه زبان فارسی به گوش می­خورد در حالی كه تا آنجا عموماً زبان تركی است. ولی این تركی با زبانی كه در تركیه به آن تكلم می­كنند اندكی فرق دارد.[۱۲] همین مؤلف در فصلی كه راجع به زبان­ها در سفرنامه­اش دارد, دربارة تركی می­گوید:

«تركی زبان قشون و دربار است, و زنان و مردان منحصراً به تركی سخن می­گویند, خصوصاً در خانواده­های اشرافی. علت این امر آن است كه خاندان (صفوی) از مناطق ترك زبان و از میان تركمانان كه زبان مادری­شان تركی است برخاسته­اند.».[13]

 

«سانسون» كه به نمایندگی از طرف پاپ به سال ۱۶۸۳ به ایران آمده و سه سال در اصفهان مقیم بوده است, ضمن بحث از اعتقاد ایرانیان به قدرت معنوی شاه و منزه بودن وی از معاصی می­گوید: آنان در ضمن هر صحبتی عبارت «قوربان اولیم, دین ایمانوم پادشاه, باشینكا دونیم»[14] را بكار می­برند.

«رافائل دومان» رئیس هیئت كبوشین در اصفهان كه به سال ۱۶۴۴ به ایران آمده و همانجا در گذشته است, در كتاب «وضع ایران در ۱۶۶۰» ضمن اشاره به این كه فارسی زبانی است كه در ایران مردم عامی به آن صحبت می­كنند و تركی زبانی است كه در دربار رواج دارد, شرح مختصری راجع به ساختمان این دو زبان می­دهد. وی كه حُسن زبانهای یونانی و لاتینی را ناشی از فراوانی تصریفهای مختلف و اهمیت خاص هریك از آنها می­داند, می­نویسد: «تركی از این بابت, هیچ كمتر از آن زبانها نیست. وانگهی تركی آنهمه صرف بی­قاعده و اختلاف و تنوع در تصریف افعال و اسامی هم ندارد, بلكه قواعد آن همه یكسان است.»[15]

این مؤلف در سال ۱۶۸۴ رساله­ای راجع به دستور زبان تركی به لاتینی نوشته است كه با وجود اختصار, از لحاظ نشان دادن بعضی از خصوصیات زبان تركی این دوره مهم است.

«انگلبرت كمپفر» آلمانی كه به سال ۱۶۸۴ همراه هیأتی باسفیر سوئد به ایران آمده و سمت منشیگری و طبابت داشته است, راجع به تركی می­نویسد: «زبان تركی دربار بیشتر زبان مادری خاندان سلطنت است تا مردم عادی. . . سخن گفتن به این زبان از طریق دربار در میان خانواده­های اعیان و اشراف به قدری گسترش یافته است كه اكنون ندانستن آن برای كسی كه از امتیازی برخوردار باشد, اسباب شرمندگی است[16]

از همین دوره یك لغتنامه سه زبانه (ایتالیایی- تركی- فارسی) در دست است كه در حوزه راهبان كرملی در اصفهان تألیف شده است و نشان می­دهد كه تركی تا چه حد برای تبلیغات دینی نیز مهم بوده است.[۱۷]

محمد طاهر وحید در ضمن وقایع سال ۱۰۷۰ [هـ ق] سلطنت شاه عباس ثانی می­نویسد:

«چون درویش مصطفی ارادة مراجعت به وطن مالوف (الكاء روم) داشت. رقم اشرف به خط مبارك به اسم حاجی منوچهرخان بیگلر بیگی شیروان. . . در سلك تحریر بل سمط اعجاز كشیدند.». و سواد امان نامه را كه به تركی است نقل می­كند. متن امان نامه به زبان تركی از سوی «شاه عباس دوم صفوی» به منوچهرخان بیگلربیگی شیروان:

«اخلاص طریقتینده راسخ­العقیده, شجاعت و مبارزت یولوندا پسندیده حاجی منوچهرخان توجه و عنایتیم طرفینه نهایت­سیز بیلیب, اؤزونو اكثر خاطیریمده بیله­سن!

خصوصاً بعضی فصرنلو (؟) مجلیس­لرده انشااللاه یاخشی وجهیله حضوروموزا یئتمك میسّر اولا!

آیینة ضمیر ائمه معصومین علیهه­السلام مهریندن مصّفی, درویش مصطفی یولداشی بیرله [ایله], شیروان سمتیندن اؤز ولایتینه گئتمك اراده­سی وار. مهربانلیق لازیمه­سین یئره گتیریب روانه ائده­سن»[18].

زبان و سبك ساده و بی­تكلف این امان نامه نمونه احكام و فرامینی است كه [به] تركی در دورة شاه اسماعیل و شاه طهماسب صادر می­شده است. این زبان حد وسطی است میان زبان گفتار و گفتگوی روزمره و زبان مطنطن و پرتكلفی كه در مكاتبات و مراسلات رسمی بین ایران و اروپا از دورة شاه عباس اوّل به بعد, به تقلید از منشیان عثمانی رواج داشته است. به عنوان مثال می­توان به عناوین دو نامه زیر اشاره كرد:

نامه شاه صفی به فردیناند ثانی امپراتور اتریش و پادشاه مجارستان و نامه شاه سلطان حسین به فردریك اكسدوس (اوگوست) دوك ساكسونی و پادشاه لهستان.».[19]

«در دربار صفویه منصب ملك الشعرایی مقامی رسمی بود و «خدمت او [ملك الشعرا] این كه, هر سال كه تحویل آفتاب به حمل می­شود, باید بیشتر قصیده­ای در مدح و ثنای پادشاه یا در تعریف بهار گفته باشد, و آن روز كه عید نوروز است بیاورد و در مجلس عام, در خدمت اقدس بخواند, و به جهت ابنیه و عمارت پادشاهی كه تازه احداث می­شود تاریخی بگوید و مثنوی و قصیده كه در هر باب امر اشرف صادر شود در سلك نظم كشیده رساند.».[20]

در دیوان «تأثیر تبریزی» كه مدتی از مستوفیان دربار بود, غیر از غزلیات تركی, شعرهایی از قصیده مثنوی و غیره به تركی هست. از عناوین منظومه­ هایی كه تقدیم شده است پیداست كه در زمان شاه سلیمان و شاه سلطان حسین وظیفه ملك­ الشعرایی به زبان تركی را هم عملاً این شاعر به عهده داشته است.[۲۱]

…………………………………..

 

روند تعلیم و تدریس عربی, تركی و فارسی در كنار هم در ایران ادامه داشت تا اینكه در زمان رضاخان دستور جلوگیری از تدریس و یادگیری زبان تركی داده شد و دشمنی با زبان و فرهنگ غنی تركی در رأس برنامه­ های تخریباتی رضاخان و جانشین وی قرار گرفت !

امروزه نیز پان­ فارسیست­ها به جای تشكر از سلاطین گذشته ترك كه توسعه دهندگان زبان فارسی بودند همواره با آنها و با همة تركان دشمنی می­ورزند ! علت این دشمنی هم بیشتر از آنجا ناشی می­شود كه در طول هزار سال, تركان در رأس حكومتهای ایران بوده و پارسیان و تاجیكان بیشتر به عنوان منشیان و رعایا در خدمت آنان بوده­ اند؛ این عوامل باعث احساس حقارت در ناسیونالیستهای افراطی شده, پس از حاكمیت خانواده پهلوی بر ایران كه خود را منتسب به پارسیان می­كرد در پی تلافی این حقارت هزارساله بر آمدند !

دربارة این حسّ حقارت به متنی كه در مجلة «نگاه نو» در سال ۱۳۷۰ چاپ شده و این مجلّه به وسیله ناسیونالیستهایی چون كاوه بیات و همفكران وی منتشر می­شد نظری می­افكنیم:

«ملّت ایران طی حدود هزار سال از زمان غزنویان تا پایان قاجاریه زیر سلطه ایلات ترك قرار داشته است و چنان بوده كه در مدت طولانی این تسلط , از حداكثر حق و بختی كه گاه برخوردار می­شده, شمشیر زنی در مقام سربازی ساده در خدمت سرداران ترك بوده است, حال لازم به یادآوری نیست كه چون همه املاك بزرگ همواره از سوی شاهان به صورت تیول و اقطاع در اختیار سرداران پیروزمند قرار می­­گرفت, یك ایرانی غیر ترك سهمی در این میان نمی­توانست داشته باشد.».[22]

علاوه بر مناسب حكومتی, تركان در امر تجارت نیز ابتكار عمل را در دست داشتند, آنها شركتهایی را بنام «اورتاق» با شركت شهزادگان تشكیل داده و از امكاناات دولتی استفاده می­كردند.

تاجران ترك تمام اعتبارات تجاری را در اختیار داشتند.

«. . . . تجّار تات[۲۳] وقتی نمی­توانستند قروض خود را به این شركتها بپردازند به اتفاق همسر و فرزندان به صورت غلام در می­آمدند. تاتها را برای خدمت نظام قبول نمی­كردند و در مواقعی هم كه سرباز می­شدند با علامت مخصوص مشخص و تحقیرشان می­كردند.».[24]

همانطوریكه آمد, در طول حكومت هزار ساله تركان در ایران, پارسیان و تاجیكان كه در میان تركان به تاتها مشهور بودند بیشتر در كارهای خدماتی به كار گرفته می­شدند, از كارهای مهم حكومتی كه بیشتر در اختیار آنان قرار می­گرفت منشی­گری و كارهای دیوانی بود كه گاهی از بین همین منشیان افرادی كه نظر سلطان را جلب می­كردند به مقام وزارت و صدارت هم می­رسیدند.

راجر سیوری در كتاب «دربارة  صفویان» می­گوید:

«عناصر ترك, یا درست­تر تركمان, دولت صفوی طبعاً «اصحاب سیف» بودند؛ نخبگان جنگی قزلباشی كه صفویان را با شور جنگی هنگفتشان به قدرت رسانیده بودند از دید ایشان, تصدی مناسب اصلی دولت صفوی از جانب آنان, صرفاً پاداشی در خور در برابر خدماتشان به آرمان صفویان بود. عناصر تاجیك, یا ایرانی [فارس][۲۵] عموماً «اهل قلم» جامعة كهن اسلامی بودند. آنها متصدی مقامات اداری, و از تبار طویل آن مستخدمان كشوری ایرانی بودند كه تداوم و ثبات اداری را در عهد رشته­ای از امرای . . . اعراب, تركان, مغولان, تاتارها و تركمانان را فراهم می­ساختند. كشمكش میان این دو عنصر از این رو ناگزیر بود كه, چنانكه مینورسكی می­گوید, قزلباشان با ایرانیان[۲۶] [پارسیان] پیشینة ملی مشتركی نداشتند. تركمانان [تركان] و ایرانیان [پارسیان] به سان روغن و آب, راحت درهم نمی­آمیختند, و دوگانگی این تركیب تأثیری ژرف بر ادارة امور كشوری و لشكری ایران هر دو گذاشت.» به خصوص, قزلباشان تصور بسیار روشنی از نقشی داشتند كه یك «تاجیك», یعنی نا تركمان, باید داشته باشد, و تاجیك پلشت نامی بود كه آنها در حق ایرانیان [پارسیان] به كار می­بردند؛ تاجیكان تنها در خور «رسیدگی به حسابها و امیر دیوان» بودند. آنها در چشم قزلباشان, استحقاق نگهداری محافظان شخصی یا فرماندهی قشون در رزمگاه را نداشتند. اگر از قزلباشان می­خواستند كه زیر دست سردار ایرانی [پارسی] خدمت كنند, آنرا ننگ می­دانستند.».[27]

قزلباشان هرگز تصور نمی­كردند كه یك فارس بتواند «لاف سپاهیگری زند»[28] لذا آنها را تنها در حد رسیدگی به «دیوان» دانسته و باعناون «امر دیوان» تحقیرشان می­كردند!

از آنجائیكه كارهای منشی­گری و دیوان و دفتر بخاطر موقعیت خاص آن تعریف و تمجید و تملق گویی از سلاطین و شاهزادگان و دیگر مقامات كشوری و لشكری را طلب می­كرده, در نتیجة تداوم این پیشه در بین پارسیان در طول قرنهای متمادی, فرهنگ تملق­گویی و افراط در اظهار كوچكی و بندگی, در بین این قوم پدیدار گردید و از نسلی به نسل دیگر منتقل شد تا جایی كه امروزه این پدیدة نامیمون به فرهنگ عادی در بین مردم كوچه و بازار تبدیل شده و در جایی كه برای عملكرد مثبت یك شخص تنها یك تشكر صمیمانه كافی است و هیچ نیاز و احتیاجی به كاربرد الفاظ تملق­ آمیز چاپلوسانه احساس نمی­شود بنا به عادت دیرینه, این كلمات از زبان هموطنان فارس زبان به وفور جاری می­گردد !

قربان شما (هستم), كوچك شما, فدای شما, خاك پای شما, دست بوس شما، چاكرم، نوكرم، ارادتمندم, عبدم, عبیدم, جان نثارم, مخلصم, غلام حلقه بگوشم, گدای در خانه­ام, خانه زادم, نمك پرورده­ام, بنده نوازید, ارباب مایید, سرور مایید, قربان قدمهایتان, فدای خاك پایتان و دهها كلمة تملّق­آمیز دیگری كه امروزها ورد زبان هموطنان فارس زبان است!

آیت اله سید حسن مدرس نماینده مجلس و مبارز سیاسی دوران رضاخان می­گوید: «. . . به هر كلمه و جمله فریبنده از [روی] ساده دلی می­گروند و چون فقیر و گرسنه­اند, سر هر سفره­ای جمع می­شوند و ولینعمت را هر كه, شد نان دهندة خود می­دانند. هیچ مملكتی به اندازة مملكت ما كلمات تملق­ آمیز چاپلوسانه ندارد. . . »[29].

در مورد اینگونه تملق گویی, به نمونه­ای از متنی كه منشی ناصرالدین شاه «محمدحسن خان اعتمادالسلطنه» در كتاب «الماثر و الآثار» در باب اول, در تعریف و تمجید از ناصرالدین شاه آورده است بسنده می­كنیم:

 

 

 

 

در ذكر شمه­ای از شمایل و فضایل خاصة پادشاه جمجاه خلدالله ملكه و سلطانه

«شمایل همایون اعلیحضرت قدر قدرت اقدس صاحب قرانی ادام الله تعالی شوكته» كه همواره به بشائت و فرخندگی مقرون است حاكی از تمامی خلقت و تناسب عناصر و استكمال قوی و استعداد حواس و مدارك عالیه و مشاعر كامله می­باشد.

پیكر مبارك در كمال اعتدال است و هر لباس كه در بر داشته باشد به سبك جدید یا قدیم بطرز فرنگی یا ایرانی, نظامی یا غیرنظامی حتی جبه و امثال آن نهایت زیبنده و برازنده به نظر می­آید چنانكه گاه شده كه قبای  قدك پوشیده­اند همان جلوه نموده كه خفتان مروارید و شب كلاه بر فرق فرقدسا گذاشته و از آن فر تاج كیانی پدید, و نگارنده این فصول [اعتماد السلطنه] نه تنها حضرت اقدس شهریاری را در ایران و در دربار سپهر نشان دیده كه بگوید تجمل پادشاهی و سلطنت است كه چاكر و رعیت را [اعتماد السلطنه را] بالطبع موله و مجذوب می­نماید بلكه بارها در اقلیم و ممالك فرنگ با سلاطین و امپراطورهای با تمكین  حضور همایون این شاهنشاه را مشاهده كرده. . . .

چهر مهرلمعان در عین خوشرویی آیت ابهت و احتشام است و سیمای صباحت انتمای معلی مبین هر گونه سماحت و اقدام انوار پادشاهی از آن پیدا و اسرار آگاهی از این هویدا. . .

گونه­های مبارك متلألی باشد و درخشنده چون لئالی و می­توان گفت احدی از ملوك معاصرین را این تجلی و جمال نیست و به نام ایزد حضرتش را برتری است و خدا داند كه هركس به زیارت آن جمال عدیم المثال نایل آید یك عالم خرمی و مسرت حاصل نماید. . .

مژگان به درستی سیاه و اسباب گیرندگی نگاه, كشیدگی بینی به قدری كه باید, دهن از كمال طبیعی سخن نماید, و دندانها را از آن لمعان كه همگان را خوش آید, ذقن [چانه] مستدیر و نمایان با چاه  زنخی محسوس و فی­الجمله نهان. . .

دست و دل مبارك بحر و كان است و در سخا و كرامت مانند ابر و باران. ناطقه آن را وصف نتواند و دراكه حد آن نداند. خواهنده از این روست كه عموم بار یافتگان آستان سپهر نشان بلكه قاطبه رعایای این دولت جاوید بنیان تعشقی خاص و اشتیاقی مخصوص به زیارت تمثال آفتاب مثال همایون شاهنشاهی خلدالله ملكه و سلطانه دارند و دولت دیدار خسروانی را از مواهب سینه و نعم عنیر متناهیة خداوندی می­شمارند, درك این سعادت و كسب میمنت را بر سر راه موكب منصور می­آیند و دیده را از غبار این راه روشن می­نمایند. مشاهدة آن جمال با كمال را به جان می­جویند و بی­اختیار می­گویند كه تبارك الله احسن الخالقین.».[30]

پان­ آریائیست­های وطنی اثر منحصر به­ فرد و جهانی«دده­ قورقود» (قرن ۵ هـ ق), و آثار شاعرانی چون حسن­ اوغلو و نصیر باكویی (قرن ۷ هـ ق), فرهنگ لغات«صحاح العجم هندوشاه نخجوانی» (قرن ۷ هـ ق), قاضی ضریر, برهان الدین, نسیمی, شیخ انوار (قرن ۸ هـ ق), حقیقی, حبیبی و دیگران را كه بسیار قدیمی­تر از زمان صفویان و به تركی آذربایجانی است نادیده گرفته تلاش می­كنند این تفكر را بر مخاطبینشان القاء كنند كه زبان تركی, بیشتر از زمان حكومت صفویان زبان مردم آذربایجان و زبان عمومی شده است و این صفویان بودند كه زبان تركی را رونق بخشیده رواج دادند, در حالی كه ادعای اینان كاملاً غیر مدلل و غیر منطقی است و آثار مكتوب باقی مانده از سالهای بسیار جلوتر از دوران صفویان, مؤید این واقعیت است كه زبان تركی از زمانهای بسیار كهن, زبان عموم مردم آذربایجان بوده است و صفویان هم تلاشی برای رونق این زبان انجام نداده­اند.

نصراله فلسفی در جلد اول زندگی شاه عباس اول با استناد به تاریخ خلدبرین می­نویسد:

«شاه عباس برای اینكه از قدرت قزلباش بكاهد, یك دسته سپاه منظم تفنگدار نیز از روستائیان ورزیده و رعایای بومی ولایات مختلف ایران. . . ایجاد كرد. . . و از قزلباش ترك كه خود را اصیل­تر و نجیب­تر از مردم پارس زبان ایران می­پنداشتند داخل سپاه نبود» و می­افزاید «رعایای تاجیك یا ایرانی [فارس زبان] تا آن زمان از خدمات لشكری محروم و ممنوع بودند.»[31].

در كتاب «دین و دولت در عصر صفوی» هم به نقل از مینورسكی «the middle east» صفحه ۴۵۱ آمده است: «تركی كه زبان شاهان صفوی بود به ایرانیان تحمیل نشد و با وجودیكه به دلایل سیاسی شاه اسماعیل یكم اشعار خود را به تركی می­سرود, از بیشتر ترك شدن ایران جلوگیری شد. . . »[32]

محمد سعید اردوباری نویسنده مشهور آذربایجانی (۱۸۷۲-۱۹۵۰) در مقاله­ای در سال ۱۹۳۴ و همچنین در رمان «دومانلی تبریز» (تبریز مه­آلود) در مبحث تكامل زبان تركی آذربایجانی می­نویسد:

اگر چه شاه اسماعیل صفوی (۱۵۰۱-۱۵۲۴) زبان تركی را به زبان رسمی دربار خویش تبدیل كرد, شاه عباس صفوی سعی كرد زبان فارسی را به تمام اهالی پادشاهی خویش تحمیل كند.[۳۳] اردوبادی معتقد است كه مهاجرت اجباری ارامنه به جلفای اصفهان و كردها به خراسان در دورة صفویان تلاشی بود جهت استحالة آنها در یك محیط فارس زبان.

با توجه به مستندات فوق, هر آنچه از رونق زبان تركی در زمان صفویان و حكومتهای قبل آن می­بینیم نفوذ و گسترش طبیعی و ذاتی این زبان در بین متكلمین آن بوده كه این قدرت در جوهرة وجودی زبان تركی نهفته است كه در دیگر زبانها كمتر به چشم می­خورد, و این حالت, روند عادی و جاری در كشور بوده است كه ما تكلم به این زبان را در میان عموم مردم آذربایجان تاریخی[۳۴] و مردم ترك دیگر نقاط ایران بخصوص در بین رجال و مقامهای بالای كشوری و لشكری و درباریان و پادشاهان تا قبل از حاكمیت خاندان پهلوی در ایران می­بینیم.

با اینكه در دوران صفویه هم مثل گذشته, زبان علم و دین, زبان عربی بوده و در مدارس و مكاتب آن دوران بیشتر به عربی تحصیل می­كردند, و طبق سنتی كه از زمان سامانیان باقی مانده بود شعرا هم بیشتر به زبان دری (فارسی) كه زبان اصلی مردم تاجیكستان و افغانستان بود و به وسیلة امپراتوران ترك در مناطق تحت حاكمیت آنها از جمله در شهرهای مركزی ایران رواج پیدا كرده بود شعر می­سرودند, زبان تركی هم زبان مقامات عالی­رتبه كشور بود و این زبان به زبانی تبدیل شده بود كه دانستن آن جزء مباهات و افتخارات فرد محسوب می­شد. خصوصاً تكلم به این زبان برای كسانیكه از منصب و مقام بالای كشوری برخوردار بودند امری واجب و لازم به حساب می­آمد.

در زمان افشاریه هم موقعیت زبان تركی با توجه به كتیبة عظیمی كه بوسیلة نادرشاه و به زبان تركی در خراسان در كلات نادری نوشته شده و هم اكنون نیز موجود است كاملاً نمایان است. نادرشاه به تركی سخن می­گفت و از دیپلماتها و فرستادگان كشورهای خارجی چون پادشاه هند و جاثلیق ارمنستان به زبان تركی استقبال می­كرد.[۳۵] «آن روز كه خلیفه ارامنه به حضور نادرشاه بار یافت نادر فرمودش: خوش گلیبسن خلیفه, یاخچی­سن, چاق­سن, یولدا آزار چكیب­سن, خوش آمدی خلیفه, چطوری, خوب هستی, سلامتی, در راه زحمت زمستان [!] را تحمل كردی. . . . ».[36]

در دوران قاجاریه ­نیز زبان تركی جایگاه ویژه خود را داشت, گرچه در این دوران پایتخت و دارالحكومه ممالك محروسه ایران شهر تهران قرار داده شد اما بعلت موقعیت ممتاز و خاص آذربایجان, تبریز شهر ولیعهدنشین و دارالسلطنه بود و از نقطه نظر سیاسی هم اهمیت تبریز كمتر از تهران نبود, بخصوص اینكه صدای نهضتهای آزادیبخش و آوای تمدن اروپا از طریق آذربایجان و تبریز به تهران و دیگر شهرهای ایران می­رسید.

كاسپاردروویل از فرماندهان سپاه عباس میرزا در مورد كاربرد زبانها در دوران قاجار در ایران می­نویسد: «زبانهای متداول در ایران فارسی, عربی و تركی است. تعداد زیادی از افراد با اینكه به زبان فارسی مسلط هستند ترجیح می­دهند به تركی كه زبان متداول در قشون است صحبت نمایند.».[37]

دربارة زبان پادشاهان قاجار از جمله نوع تكلم ناصرالدین شاه, در كتاب «الماثر و الاثار» نوشته اعتمادالسلطنه چنین آمده است:

«. . . اما تكلم خسروانی- ناطقه در كمال فصاحت است و منتهای بلاغت. . . غالب محاورات و مكالمات ملوكانه به زبان فارسی و تركی آذربایجانی است كه دو لغت عمومی مملكت ایران می­باشد. و از السنة خارجی زبان فرانسه را در كمال خوبی می­دانند و زیاده از سی هزار لغت در خاطر دارند. به این زبان سخن می­گویند و هم می­نویسند. . . انگلیسی را در اوان ولیعهدی تحصیل كرده می­خوانند. و صحیحاً تلفظ می­نمایند اما بدان تكلم نمی­كنند. تركی جغتایی را كه اینك در ممالك عثمانی متعارف است كاملاً می­دانند و مشكلات كه در املاء و منشئات آن زبان است جمله در آن حضرت واضح و آسان باشد.».[38]

آنچه از صدای مظفرالدین شاه قاجار جانشین ناصرالدین شاه بصورت صفحه ضبط شده در دست است نشان می­دهد كه وی نیز در تهران اغلب به تركی سخن میگفته و در موارد خاص به فارسی صحبت می­كرده است و در هنگام صحبت به فارسی نیز لهجة تركی وی حاكم بر محاورات فارسی­اش بوده است.

نوشته­هایی كه از مظفرالدین شاه به صورت خاطرات و به فارسی باقی مانده است نیز نشان می­دهد كه وی اصطلاحات تركی را به وفور در نوشتن

 

فارسی به كار می­برده و حتی نوشته­ هایش را به نوعی می­توان ترجمه از تركی به فارسی قلمداد كرد.

وی در یكی از خاطرات شكار خود می­نویسد: به طرف دستة آهو «تفنگ انداختم». از آنجائیكه در زبان تركی از جمله : «توفنگ آتدیم». در این نوع موارد استفاده می­شود شاه­قاجار دقیقاً این جمله تركی را به فارسی ترجمه كرده و منظور خود را بیان داشته است!

اینك نوشته­ای از مظفرالدین شاه كه از خاطرات یك روز شكار می­نویسد:

«صبح به هوای شكار آرقالی رفتیم. ما حصل شكار این شد كه ما دو دسته رم دادیم. یكی جلو میراخور رفت و دیگری جلوی منشی حضور. هر دو تفنگ انداختند هیچیك نخورد. چند دسته قوش كشیدیم. آنها بند كردند چیزی بدست نیامد. آخرالامر قوش دستی خودم را دادم میراخور برد و سیر كرد. با كمال خستگی كه لازم و ملزوم شكاری­گری است خاصه وقتی كه شكار هم نشده باشد مراجعه كردیم…»[39].

كلمات و اصطلاحاتی كه عیناً از تركی به فارسی ترجمه شده:

۱- آرقالی یا آرغالی= بز كوهی

۲- تفنگ انداختن= تیر انداختن یا تیراندازی.

۳- قوش كشیدن= بازشكاری را به سوی هدف پرواز دادن

۴- شكار نشده باشد= شكار بدست نیامده باشد, (اوو (شكار) اولماسا).

منابع :

 

 


بان فارسی»۱

- «دربارة ز دكتر رحمت مصطفوی, صص ۲۶-۲۷ سال ۲۵۳۵ شاهنشاهی (۱۳۵۵) موسسه مطبوعاتی عطایی- تهران.

 

۱- « تبریز از دید سیاحان خارجی در قرن هفدهم» اكرم بهرامی (دماوندی) ص ۸۲, ۲۵۳۶ شاهنشاهی (۱۳۵۶).

 

 

 

 

 

 

 

 

[3]- « تبریز از دید سیاحان خارجی در قرن هفدهم» اكرم بهرامی (دماوندی) ص ۸۲, ۲۵۳۶ شاهنشاهی (۱۳۵۶)/ آذربایجان تاریخی اوزره قایناقلار پروفسور علیار اوف, باكو ۱۹۸۹ ص ۲۳۴ / اولیاء چلبی (سیاحتنامه جلد دوم). 

 

 

 

 

[4] مقاله: «زبان تركی در دربار صفوی در اصفهان» پروفسور تورخان گنجه­ای, مجله تریبون, شماره ۴, زمستان ۱۹۹۹ (قیش) ص ۷۴/ به نقل از I viaggidi pietro della valle, ed. F. gaeta, I (Roma, 1972), 8.

 

 

 

 

۱ -  همان مأخذ ص ۲۳۶.

 

 

 

۲ - مقاله: «زبان تركی در دربار صفوی در اصفهان» پروفسور تورخان گنجه­ای, مجله تریبون, شماره ۴, زمستان ۱۹۹۹ (قیش) ص ۷۴/ به نقل از I viaggidi pietro della valle, ed. F. gaeta, I (Roma, 1972), 8.

 

 

 

 

۳-  مقاله پروفسور تورخان گنجه­ای مجلة تریبون شماره ۴, ۱۹۹۹ ص ۷۴.

 

Ettore Rossi, versi turchi ealtri scritti intediti pietro Della valle, (RSO, 22, 1974) 92- 98.